کد خبر: 1304600
تاریخ انتشار: ۰۸ تير ۱۴۰۴ - ۰۶:۰۰
شهدای ۲۶ خرداد ۱۳۴۴، خروش آوران بر تحقیر ملت ایران 
باید به مردم روحیه داد و ترس‌شان را ریخت بی‌گمان می‌توان ادعا کرد حرکت اعضای مؤتلفه اسلامی در اعدام حسنعلی منصور، مانع از خاموش شدن چراغ مبارزه شد. آنان با شهامت به این میدان گام نهادند و بهای آن را نیز با شهادت و حبس‌های طویل المدت پرداختند. این یاران پاکباز امام خمینی به مبارزان پس از خویش انگیزه و امید دادند و راه پیروزی نهضت اسلامی را هموار ساختند
احمدرضا صدری

جوان آنلاین: در فضای اختناق آمیز پس از تبعید امام خمینی به ترکیه، جماعتی از فتیان با گذر از حیات خویش سکوت را شکستند و یکسره خروش شدند. آنان با از میان برداشتن عامل تحقیر ملت ایران به حکومت وابسته شاه پیام دادند سنگر ستیز با استعمار و استبداد، هرگز خالی از رزمنده نخواهد ماند. مقال پیش‌روی سعی دارد با استناد به پاره‌ای از روایت‌ها و تحلیل‌ها به بازخوانی این رویداد بپردازد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
 بستر‌های یک اعدام انقلابی
اعدام انقلابی حسنعلی منصور در پی تحقیر عمومی ملت ایران از طریق تصویب کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی پس از اعتراض بدان صورت گرفت. از این روی در آغاز مقال، بازخوانی این وقایع بهنگام می‌نماید. سارا اکبری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در روایت ماوقع آورده است:
«از منظر سیاسی، ترور حسنعلی منصور نتیجه بحران مشروعیتی بود که با تبعید امام خمینی (ره) آغاز شد. ماجرا از آنجا شروع شد که دولت امریکا جهت حفاظت از منافع عده بسیاری از مستشاران و نیروهایش که در ایران اقامت داشتند، تصمیم گرفت کاپیتولاسیون یا همان حق مصونیت قضایی را درباره نیروهایش در ایران به اجرا درآورد. این لایحه در واپسین روز‌های نخست‌وزیری امیراسدالله علم تنظیم و پس از تصویب در مجلس سنا جهت کسب رأی اعتماد نمایندگان به مجلس شورای ملی برده شد. کار تصویب و دفاع از این لایحه، در مجلس شورای ملی ازسوی دولت حسنعلی منصور صورت گرفت. درواقع با تلاش‌های او بود که این لایحه در تاریخ ۲۱ مهر ۱۳۴۳، توسط نمایندگان به تصویب رسید. انتشار خبر تصویب کاپیتولاسیون، نقض آشکار حاکمیت و استقلال قوه قضائیه ایران و از آن مهم‌تر، سبب جریحه‌دار شدن غرور ملی مردم ایران شد. این امر بیش از همه واکنش جامعه مذهبی ایران و در رأس آن امام خمینی را در پی داشت. امام به سرعت مخالفت خود را با این لایحه آشکار نمودند و با ایراد سخنرانی در تاریخ چهارم آبان ضد لایحه کاپیتولاسیون و صدور اعلامیه در این زمینه، مردم را از معایب این امر آگاه کردند. سخنرانی امام در مدرسه فیضیه باعث وحشت رژیم شد. حسنعلی منصور نیز در اقدامی تلافی‌جویانه در سخنانی در روز نهم آبان در جلسه مجلس سنا از لایحه مذکور دفاع و سخنان امام خمینی را تحریک‌آمیز و تأسف‌بار خواند. کار به اینجا ختم نشد و نیرو‌های امنیتی در نیمه شب سیزدهم آبان منزل امام در قم را محاصره و پس از دستگیری و انتقال ایشان به تهران ایشان را به ترکیه تبعید کردند. همین امر، یکی از دلایل مهم ترور منصور در روز‌های بعد بود. افزون بر این ناامیدی از اصلاح رژیم، وابستگی به بیگانه و سرکوب کردن مردم، واکنش گروه‌های سیاسی به‌ویژه گروه مؤتلفه اسلامی را به دنبال داشت به طوری که منصور صد روز پس از تصویب کاپیتولاسیون مقابل درِ ورودی مجلس شورای ملی توسط محمد بخارایی یکی از اعضای هیئت‌های مؤتلفه اسلامی به ضرب سه گلوله به قتل رسید....» 

 هویت شکل دهندگان به یک اعدام انقلابی
در گام دوم این نوشتار، نظری به شکل دهندگان اعدام انقلابی منصور بهنگام می‌نماید. اینکه هیئت‌های مؤتلفه اسلامی چگونه نضج و از چه طیف‌هایی تشکیل یافت؟ چهره‌های شاخص آن چه کسانی بودند و در طول زمان، چه تغییراتی پذیرفتند؟ زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره به نکات ذیل اشاره کرده است:
«اعضای هیئت‌های مؤتلفه اسلامی با وجود آنکه ویژگی‌های مشترک بسیاری داشتند، به صورت کاملاً مجزا و مستقل فعالیت می‌کردند. این موضوع از نظر امام خمینی چندان مناسب نبود. همین موضوع باعث شد امام از اعضای هیئت‌ها بخواهد با کنار گذاشتن فعالیت‌های سیاسی جداگانه در قالب یک هیئت فعالیت کنند و رابطه خود را با حوزه علمیه قم و روحانیت نیز تحکیم بخشند. شهید صادق اسلامی درباره چگونگی شکل‌گیری تشکیلات مؤتلفه اسلامی گفته است: اوایل کار، قبل از تشکیل مؤتلفه اسلامی، خود ما چندین اعلامیه دادیم که به نام شورای مسلمانان متحد امضا می‌کردیم. از جمله اعلامیه‌ای دادیم در مورد رفراندوم ششم بهمن و در آن نظریات مراجع تقلید را در مخالفت با شش ماده تشریح کردیم... ما اینجا متوجه شدیم گروه‌های دیگر هم با امام ارتباط دارند و به اینها یواش یواش نزدیک شدیم و بعضی هایشان را هم در بازار قبلاً می‌شناختیم، ولی نمی‌دانستیم در مبارزه هم هستند. از آنجا بود که متوجه شدیم اینها هم در مبارزه هستند... در واقع یکی از عواملی که باعث شده بود این گروه‌ها به طور مستقل فعالیت کنند، آشنا نبودن آنها با یکدیگر بود، اما ارتباط این هیئت‌ها با امام خمینی و در نهایت توصیه ایشان به تشکیل یک هیئت مستقل باعث شد آنها بتوانند به عنوان هیئتی واحد اعلام موجودیت کنند. بدین‌ترتیب سه هیئت یادشده در قالب هیئت مؤتلفه اسلامی اعلام موجودیت کردند. نام هیئت، ابتدا جمعیت مؤتلفه اسلامی و هیئت‌های مؤتلفه اسلامی بود، اما در نهایت نام این گروه به حزب مؤتلفه اسلامی تغییر کرد. بعد از ایجاد هیئت‌های مؤتلفه اسلامی با نظر و تصویب امام خمینی، استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری و چند تن دیگر از شخصیت‌های روحانی، متکفل هدایت و تغذیه معنوی آن شدند. همزمان با مطرح شدن ایده تشکیل گروه مستقل، امام خمینی رهنمود‌هایی را نیز درباره ساختار و سازماندهی حزب بیان کردند. چنان‌که به توصیه امام، شورایی با عنوان شورای مرکزی برای حزب در نظر گرفته شد. این شورا متشکل از ۱۲ نفر بود که کار آنها سازماندهی حزب بود. نحوه انتخاب اعضا نیز به این صورت بود که از هر گروه، چهار نفر از مسجد امین‌الدوله، حبیب الله عسگراولادی، ابوالفضل توکلی، مهدی عراقی و حاج حبیب‌الله شفیق انتخاب شدند. از گروه مسجد شیخ علی، حاج صادق امانی، صادق اسلامی، سیداسدالله لاجوردی و حسین رحمانی، جزو اعضای انتخابی بودند و در نهایت از گروه اصفهانی‌ها هم آقای علاء‌الدین میرمحمد صادقی، محمود میرفندرسکی، مهدی بهادران و عزت‌الله خلیلی آمدند. البته بعد‌ها برخی اعضا تغییر کردند و افراد دیگری جایگزین آنها شدند. برخی افراد نیز از حزب جدا شدند و به گروه‌های دیگری پیوستند، اما با وجود تغییرات رخ‌داده، شاکله اصلی شورای مرکزی همچنان پایدار بود....» 

 صدور حکم شرعی یک اعدام انقلابی
بی‌تردید مجریان اعدام انقلابی حسنعلی منصور، در زمره متدین‌ترین عناصر موجود در میان سیاسیون وقت بودند. آنان پیش از انجام این عملیات، حکم شرعی آن را از شورای روحانیتی که امام خمینی برای هیئت‌های مؤتلفه اسلامی تعیین کرده بود، گرفته بودند. بنا بر برخی منقولات، حتی یکی از مراجع پرآوازه وقت نیز این حکم را تأیید کرده بود. دکتر اسدالله بادامچیان، دبیرکل کنونی حزب مؤتلفه اسلامی در اینباره خاطرنشان کرده است:
«حسنعلی منصور نخست‌وزیر وقت، سخنران قابلی بود و تقریباً هر روز سخنرانی می‌کرد و برای هر سؤالی هم پاسخی در آستین داشت. او به‌تدریج تحت شرایط و فضای سیاسی و اجتماعی جسارت پیدا کرد که به روحانیون و مخصوصاً شخص امام خمینی توهین کند و قضیه را طوری جلوه دهد که مردم دیگر هوس مبارزه و قیام به سرشان نزند و تصور کنند مبارزان، دیگر انگیزه و رمق ندارند که به مبارزه ادامه دهند و بدین ترتیب، به‌تدریج شعله انقلاب خاموش شود! هیئت‌های مؤتلفه اسلامی با تأیید شورای تصمیم‌گیری در روز تبعید امام تظاهرات مختصری در بازار راه انداخت و عصر آن روز، واحد‌های تظاهرکننده را خواست و به فکر اقدامات دیگری افتاد. در روز ۲۱ آذر، رژیم به مناسبت سالگرد پایان غائله آذربایجان، مراسم رژه برگزار کرده بود و سرِ همه گرم بود! هیئت مؤتلفه به عنوان اعتراض به تبعید امام خمینی، در مسجد سیدعزیزالله مراسم باشکوهی برگزار کرد که عده زیادی از مردم در آن شرکت کردند و در پایان مجلس هم علیه رژیم پهلوی قطعنامه‌ای قرائت شد. مأموران رژیم تلاش کردند سخنرانان و خواننده قطعنامه را دستگیر کنند، ولی آنها با تغییر لباس از چنگ ساواکی‌ها گریختند، اما تمام اعضای مؤتلفه به این نتیجه رسیدند با این نوع کار‌ها نمی‌شود با رژیم پهلوی مبارزه کرد و ضرورت دارد کار جدی‌تری صورت گیرد. یک روز در خدمت شهید حاج صادق امانی بودیم که یکی از برادران گفت آقای مطهری معتقدند باید چند نفر از سران اینها از بین بروند تا مردم بار دیگر روحیه پیدا کنند و ترسشان بریزد! شهید امانی نفس بلندی از روی آسودگی کشید و گفت الحمدلله حکم شرعی قتل این کافران صادر شد!... از اینجا بود که مؤتلفه به شکل جدی به فکر اعدام محمدرضا پهلوی و امیراسدالله علم افتاد. در مورد شاه، شهید محمدصادق اسلامی ـ که بعد‌ها در فاجعه هفتم تیر به شهادت رسید ـ یکی دوبار اقدام کرد، ولی موفق نشد. یک‌بار هم شهید بخارایی هنگام بازدید شاه از اتحادیه کامیون‌داران سعی کرد با کلت به او تیراندازی کند که باز فرصت لازم پیش نیامد. اعضای هیئت مؤتلفه به این نتیجه رسیدند که اگر بخواهند منتظر فرصت مناسب بنشینند، ممکن است فرصت از دست برود و مردم هم همان تتمه امیدی را که دارند، از دست بدهند و دیگر جرئت و جسارت انجام هیچ‌کاری را نداشته باشند؛ بنابراین تصمیم گرفته شد حسنعلی منصور ـ که عامل تصویب کاپیتولاسیون بود و جسارت نسبت به روحانیت را از حد گذرانده بود ـ مجازات شود تا نوبت به بعدی‌ها برسد. شهید مطهری و شهید بهشتی با این کار موافق بودند، اما برای این اقدام، حکم یک مرجع تقلید هم لازم بود. به همین دلیل مرحوم حاج سیدتقی خاموشی و یک نفر دیگر به مشهد رفتند و مجوز این کار را از آیت‌الله میلانی گرفتند....» 

 در بازجویی‌ها و دادگاه هیچ کس منکر کاری که کردیم نشد!
همانگونه که پیشاپیش انتظار می‌رفت، متولیان اعدام انقلابی حسنعلی منصور در بازجویی‌ها و دادگاه‌ها با قدرت بر مواضع دینی و سیاسی خویش پای فشردند و هرگز از آن عقب ننشستند. آنان با صراحت خویش در این دو عرصه، عوامل رژیم را به اعجاب وا داشتند! نمونه‌هایی از این کنش و واکنش‌ها در خاطرات زنده‌یاد هاشم امانی از اعضای شاخص هیئت‌های مؤتلفه اسلامی آمده است:
«منصور در یکم بهمن ۱۳۴۳ از سوی شهید محمد بخارایی ترور شد. او را که دستگیر کردند، در جیبش کارت شناسایی داشت و از آن طریق به خانه‌اش رفتند و آنجا از روابط او پرس‌و‌جو کردند و فهمیدند با حاج صادق امانی ارتباط دارد. به این ترتیب، بقیه اعضای گروه را هم دستگیر کردند. من وقتی از موضوع مطلع شدم، به خانه نرفتم، ولی یک بار که تلفنی با کسی قرار گذاشتم، رد تلفن را زدند و مرا در ۹ بهمن دستگیر کردند. از آن روز، رژیم تا ۲۱ روز در خانه ما مأمور گذاشت، چون هنوز اخوی را دستگیر نکرده بودند و بیم آن داشتند که باز تروری رخ دهد. رژیم واقعاً وحشت کرده بود. در بازجویی‌ها و دادگاه هیچ کس منکر کاری که کردیم نشد. از اخوی پرسیدند شما چرا به محمد بخارایی اسلحه دادید؟ و ایشان خیلی صریح گفت برای اینکه برود و منصور را بکشد!... از من پرسیدند چطور از ترور منصور مطلع شدید؟ گفتم در خیابان بودم و دیدم مردم دارند با ماشین‌هایشان بوق می‌زنند و شادی می‌کنند و متوجه شدم یکی از سران رژیم را زده‌اند!... این جواب من خیلی برای آنها سنگین بود. یادم است شهید عراقی را بدون اینکه کسی به ارتباط ایشان با این گروه اعتراف کند، فقط به دلیل سابقه‌اش در ۱۵ خرداد، دستگیر و زندانی کردند، وگرنه مدرکی علیه ایشان به دست نیاوردند....» 

 به گلوی منصور شلیک کردم، چون به مرجع تقلید من توهین کرده بود!
زنده‌یاد حبیب‌الله عسگراولادی دبیرکل فقید حزب مؤتلفه اسلامی، از اعضای تیم اعدام انقلابی منصور بود که در پی این رویداد به حبس ابد، تبعید در حبس و نهایتاً تحمل ۱۳ سال زندان محکوم شد. او نیز در خاطرات خویش جلوه‌هایی از استقامت دوستان مجاهد خویش در بازجویی‌ها و دادگاه‌ها را به تاریخ سپرده است:
«شهید صادق امانی، سرشار از ایمان، تقوا، توکل و توسل بود. ایشان حدود ۳‌هزار حدیث را حفظ بود و هر وقت در جلسات دور هم جمع می‌شدیم و به بن‌بست می‌رسیدیم، حدیثی می‌گفت و مشکل را حل می‌کرد. در آن دادگاه از ایشان پرسیدند شما که مشکل مالی نداشتی، چرا علیه رژیم دست به اقدام مسلحانه زدی؟ ایشان پاسخ داد مرجع تقلید ما در سخنرانی به مناسبت کاپیتولاسیون فرمود، کسی که از مرگ بترسد، مسلمان نیست و هر کسی که فریاد نزند، ایمان ندارد. از مرگ نترسیدن و فریاد زدن را با هم فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم، برای اینکه بتوانیم فریاد خود را از این حصار‌های بلندی که در این ملت کشیده‌اید، به گوش شما برسانیم، جز این چاره‌ای باقی نمانده است. به همین دلیل عزت اسلام را از لوله اسلحه فریاد زدیم تا همه مردم ایران و مسلمانان جهان صدای فریاد مسلمین را بشنوند... شهید محمد بخارایی هم با اینکه ۱۸ سال و چند ماه بیشتر از سنش نمی‌گذشت، در پاسخ به این سؤال که چرا گلوله‌ای را به گلوی منصور زدی، گفت:، چون با آن حنجره، به مرجع تقلید من توهین کرده بود!... شهید صفار هرندی نیز در پاسخ به این سؤال که چرا به جای برنامه‌های جبهه ملی و نهضت‌آزادی به نهضت آیت‌الله خمینی پیوستی؟ پاسخ داد:، چون آنها به دنبال نقش و نگار زدن به ایوان رژیم شاه بودند، در حالی که آقا معتقدند خانه از پای بست ویران است... و این بنا باید ویران شود و به جایش حکومت اسلامی برقرار شود....» 

 آنان چراغ مبارزه را روشن نگه داشتند
بی‌گمان می‌توان ادعا کرد اقدام اعضای مؤتلفه اسلامی در اعدام منصور، مانع از خاموش شدن چراغ مبارزه شد. آنان با شهامت به این میدان گام نهادند و بهای آن را نیز با شهادت و حبس‌های طویل‌المدت پرداختند. آنان به مبارزان پس از خویش انگیزه و امید دادند. سارا اکبری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در تحلیل این مهم می‌نویسد:
«تصویب کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی باعث اعتراض جامعه روحانیت شد. از همین رو دولت حسنعلی منصور که نقش اصلی در تصویب این لایحه داشت، هدف انتقادات گروه‌های مختلف سیاسی - مذهبی قرار گرفت و طرح ترور نخست‌وزیر به مرحله اجرا درآمد. ترور منصور توسط اعضای یک گروه مذهبی، یعنی مؤتلفه اسلامی، تأثیر عمیق و مستقیمی بر جریان مبارزه انقلابی و به‌ویژه فعالیت نیرو‌های مذهبی گذاشت، به‌طوری که از این دوره به بعد، جریان مذهبی به عنوان مهم‌ترین نیروی مخالف حکومت مطرح و نهضت انقلابی از شتاب فزاینده‌ای برخوردار شد. محاکمه و اعدام چهار نفر از اعضای هیئت‌های مؤتلفه اصلی به عنوان عاملان اصلی ترورحسنعلی منصور از سوی رژیم پهلوی، پایان کار مبارزه نیرو‌های مذهبی نبود، بلکه اتفاقاً این اقدام رژیم نتیجه‌ای معکوس به دنبال داشت و سبب شد تا جریان انقلابی که در خرداد ۱۳۴۲ ش سرکوب شده بود، مجدداً احیا شود. ترور نخست‌وزیر وقت در روز روشن و در مقابل مهم‌ترین نهاد سیاسی ـ حکومتی (مجلس شورای ملی)، آن هم توسط یک جریان مذهبی ـ سیاسی، اهمیت فوق‌العاده‌ای پیدا کرد و موجب از سر گرفتن جریان مبارزه انقلابی شد. در تبیین این موضوع نیز می‌توان گفت ترور منصور از سوی جریان مذهبی متکی به علما و روحانیون از یکسو به مبارزه نیرو‌های مذهبی روحیه و هویت خاصی بخشید و آنها خود را در مبارزه با رژیم باور کردند. از سوی دیگر نیز فرصتی فراهم آورد تا این نیرو‌ها در میان نیرو‌های مخالف رژیم اهمیت خاصی بیابند و با اتحاد، پتانسیل مبارزه با رژیم را افزایش دهند. از این جهت، اقدام هیئت‌های مؤتلفه اسلامی به روند و مراحل مبارزه سرعت بیشتری بخشید و روحیه جمعی مخالفت را تقویت کرد. همچنین این مسائل در مجموع کمک کرد تا موقعیت امام خمینی به عنوان رهبر مخالفان مذهبی یا دست‌کم یکی از سرسخت‌ترین مخالفان رژیم، بهبود یابد و تقویت شود....» 

کلام آخر
انقلاب اسلامی ایران از بدو پیدایش تا هم اینک به مدد شهامت و شهادت یاران صدیق خویش مراحل خطیر و دشواری را پشت سر نهاده است. بی‌شک تا زمانی که پویندگان این طریق بسان پیشینیان خویش باشند، این حرکت تداوم خواهد یافت و موانع را از برابر خویش به کنار خواهد زد. شواهد حاکی از آن است که نسل چهارم آن جهادگران با ایمان همچنان در عرصه دفاع از نظام اسلامی حضور فعال دارند.

برچسب ها: ترکیه ، امام خمینی ، تبعید
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار