جوان آنلاین: در حالی که ۴۶ سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران میگذرد، هنوز روایتهای ناگفتهای از جوانانی مبارز وجود دارد که با ایثار و آگاهی، نقش مهمی در روند پیروزی این حرکت بزرگ ایفا کردهاند. کتاب «مخفی و منفی» که به تازگی از سوی «بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی» روانه بازار نشر شده است، روایت مبارزات «گروه فجر انقلاب» یکی از این جریانهای انقلابی است که تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در مقال پی آمده سعی بر آن بوده تا ایدئولوژی و اهداف این گروه تبیین شود. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
گروه فجر انقلاب
گروه فجر انقلاب در سال ۱۳۵۲ ش به همت سیدحمیدرضا فاطمی و با هدف مبارزه با رژیم پهلوی شکل گرفت. اغلب اعضای این گروه را دانشجویان متعهد و انقلابی تشکیل میدادند. سیدحمیدرضا فاطمی، دانشجوی رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه صنعتی شریف بود و شهید محمدعلی باقری، اهل زابل و دانشجوی رشته متالوژی دانشگاه تهران. شهید محمدعلی پهلوان، اهل زابل و دانشجوی رشته مهندسی برق دانشکده فنی دانشگاه تهران، مهدی نیکدل دانشجوی رشته برق دانشگاه پلیتکنیک، نوراحمد لطیفی اهل زاهدان، دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران، جلیل سوادینژاد، دانشجوی رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف، حمیدرضا اشرقی، دانشجوی دانشگاه صنعتی و شهید محمدعلی موحدی از طلاب حوزه علمیه قم بودند. همچنین افرادی مانند سید محمود رضویان، محمد مشرف، مصطفی نیکو حرف و سیداحمد بنیرضی (معروف به عباس قمی)، به علت ارتباط با شهید محمدعلی موحدی از سوی ساواک به عنوان اعضای مرتبط با این گروه شناسایی شدند.
از روشنگری تا رویارویی
این جوانان آگاه و پرشور، مبارزه را تنها در قالب فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی محدود نمیدیدند. از یکسو با انتشار و توزیع اعلامیهها و دفاعیات مبارزان سیاسی در میان دانشجویان و اقشار مختلف جامعه به آگاهیبخشی و روشنگری میپرداختند و از سوی دیگر، با شناسایی مراکز فساد و عناصر وابسته به جریان امپریالیسم و صهیونیسم در ایران در پی تخریب آن مکانها و حذف فیزیکی عوامل مرتبط با آنها بودند.
این شیوه، ریشه در سنت مبارزاتیای داشت که از دهه ۱۳۲۰ش با جمعیت فدائیان اسلام آغاز شد. جریانی که در واکنش به سرکوبهای شدید و انسداد فضای سیاسی، حذف فیزیکی مهرههای کلیدی نظام طاغوت را در پیش گرفت. پس از قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و سرکوب بیرحمانه مردم، نسل تازهای از مبارزان بهویژه جوانان نسبت به اثربخشی روشهای مسالمتآمیز دچار تردید شدند و به ناچار به مشی قهرآمیز و هدفمند روی آوردند. چنانچه در بهمن ۱۳۴۳ش، گروه شهید بخارایی یکی از نخستین عملیاتهای مسلحانه علیه رژیم پهلوی را با ترور حسنعلی منصور نخستوزیر وقت رقم زد. چنانکه مهندس مهدی بازرگان در دادگاه نظامی سال ۱۳۴۲ با صراحت خطاب به قضات پهلوی گفت: «ما آخرین نفراتی هستیم که در این دادگاه به اتهام سیاسی محاکمه میشویم و اعتماد به رژیم داشته و میخواستیم از طریق انتخابات، دست به اصلاحات بزنیم....» همین تحول فکری را میتوان در سخنان شهید سید حمیدرضا فاطمی در بازجوییهای ساواک نیز مشاهده کرد: «این قیام با کشته شدن تعداد بسیار زیادی از مردم ما سرکوب شد و نتیجه مهمی که از این شکست عاید ما گردید، این بود که دانستیم دیگر با فرستادن وکلای خوب به مجلس و متحصن گردیدن و خواستار سقوط دولت شدن، کاری از پیش نمیرود. چه هیئت حاکمه، دست به سلاح برده بود و با آخرین نیروی خود سعی در سرکوب مردم داشت. از این زمان است که مردم و بهخصوص جوانان، مبارزه منفی و همچنین مخفی خود را علیه دولت و هیئت حاکمه آغاز میکنند....»
تلاقی ایدئولوژی و اسلحه
علاوه بر عوامل داخلی، تحولات جهانی دهه ۱۹۶۰ میلادی نیز نقش پررنگی در گسترش گرایشهای مسلحانه در میان جوانان انقلابی ایران ایفا کرد. این دوره، همزمان با اوجگیری جنبشهای آزادیبخش در جهان سوم بود. مبارزان انقلابی در ایران بهویژه گروههای مارکسیستی از تجربههای موفق چین، کوبا، ویتنام، الجزایر و فلسطین الهام میگرفتند. در ایران این جریانها با استفاده از ترورهای هدفمند علیه مزدوران رژیم پهلوی سعی در سلب مشروعیت از حاکمیت، ایجاد رعب در میان بدنه نظام و القای بحران در ارکان سیاسی و امنیتی کشور داشتند. بهعنوان نمونه، چریکهای فدایی خلق عمدتاً مقامات نظامی و امنیتی را آماج حملات خود قرار میدادند. هرچند الگوی آنان با جنگهای چریکی کلاسیک در دیگر کشورهای جهان تفاوتهایی داشت، اما هدف مشترک در همه آنها ضربهزدن به ساختار قدرت حاکم از درون بود.
در همین حال، گروههای مبارز مسلمان نیز گرچه از لحاظ فکری و ایدئولوژیک با جریانهای چپ تفاوت داشتند، اما در شیوه مبارزه تا حدی با ایشان همسو شده بودند. شاخه نظامی هیئتهای مؤتلفه اسلامی، حزب ملل اسلامی، سازمان مجاهدین خلق (در مراحل اولیه پیش از انحراف فکری) و گروههای هفتگانه مبارز مسلمان، از جمله گروههایی بودند که با مشی حذف فیزیکی و اعدام انقلابی به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداختند و در عمل راهی به جز آن نمیشناختند.
راهبرد امام در برابر خشونت سیاسی
آنچه مسلم است، تفاوت بنیادین خط مبارزاتی امام خمینی با گروههای مسلح مبارز آن دوران است. امام از همان آغاز نهضت اسلامی، آگاهیبخشی به مردم در مسائل سیاسی و اجتماعی را بهعنوان راهبرد اصلی مبارزه مطرح کردند. ایشان با همین رویکرد توانستند پیوند و ارتباط میان نیروهای مختلف اجتماعی را تقویت کنند. امام خمینی بر این باور بودند که ترورهای فردی، نهتنها به نتیجه مثبت نمیانجامد، بلکه ممکن است به پیامدهایی معکوس منجر شود. ایشان معتقد بودند حذف فیزیکی یک مقام دولتی تنها به جایگزینی فردی دیگر منتهی میشود که ممکن است همان سیاستها یا حتی بدتر از آنها را دنبال کند. از سوی دیگر چنین اقداماتی به دشمنان انقلاب این امکان را میدهد تا مبارزان را در عرصه جهانی «تروریست» معرفی کنند و صدای حقطلبانه و منطقی آنها را به حاشیه برانند و آن را واژگونه بنمایانند. امام خمینی تأکید داشتند اینگونه حرکتها، نهتنها کمکی به تحقق اهداف انقلاب نمیکند، بلکه موجب هرجومرج، ناامنی و آشوب در کشور میشود و در نهایت استقلال و امنیت ملی را به خطر میاندازد و انقلابیون را از نیل به هدف دور میکند.
حجتالاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی (زیارتی)، در خاطرهای از امام خمینی به وضوح بر ثبات دیدگاه مبارزاتی ایشان از آغاز نهضت اسلامی تأکید میکند. او نقل میکند: «پس از حادثه فیضیه، شبی برای نماز به منزل امام رفتم. امام در اتاق کوچکی از منزلشان، نماز جماعت برگزار میکردند. پس از نماز، یکی از روحانیان از امام پرسید: اکنون که دولت دست به چنین وحشیگری زده و مدرسه فیضیه را به خاک و خون کشیده است، آیا اعلامیه دادن نتیجهای دارد و عقلانی است؟ امام در پاسخ فرمودند: اگر ما بتوانیم مردم را به وظایف اسلامیشان آشنا کنیم، شاه و ساواک نمیتوانند در این کشور دوام بیاورند و ناگزیر به ترک آن خواهند شد. وقتی امام این سخن را گفتند، این پرسش در ذهنم نقش بست که مردم آگاه، اما بیدفاع چگونه میتوانند در برابر رژیمی با ارتشی تا دندان مسلح ایستادگی کنند؟ این پرسش سالها در ذهنم باقی ماند تا اینکه به نجف رفتم و از امام پرسیدم: شما در قم فرمودید اگر مردم آگاه شوند، شاه و ساواک رفتنیاند. اما چگونه یک ملت با دست خالی میتواند در برابر ارتشی قدرتمند مقاومت کند؟ امام با قاطعیت، سه بار فرمودند: ارتش با ماست. این جمله در ذهنم ماند تا سال ۱۳۵۷، زمانی که نهضت به اوج خود رسید و مردم به وظایف اسلامیشان آگاه شدند. همان زمان شاهد بودیم که ارتش به مردم پیوست و پادگانها خالی شدند. در آن لحظه بود که معنای سخن امام در سال ۱۳۴۲ را دریافتم و صحت آن را عیناً مشاهده کردم....» این روایت، نشاندهنده دوراندیشی امام خمینی و باور راسخ ایشان به قدرت مردم و آگاهیبخشی بهعنوان ابزار اصلی مبارزه است. امام بهجای تکیه بر خشونت و اقدامات مسلحانه، راهی را برگزیدند که نهتنها پیروزی انقلاب را تضمین کرد، بلکه پایههای آن را بر ایمان و آگاهی مردم استوار ساخت.
لبیک به ندای رهبر نهضت اسلامی
برای تحلیل عملکرد گروه «فجر انقلاب»، باید شرایط زمانی و محدودیتهای ارتباطی آن دوران را مدنظر قرار داد. اعضای این گروه از نظر فکری پیرو امام خمینی و نهضت اسلامی ایشان بودند، اما بهدلیل فقدان ارتباط مستقیم با رهبر نهضت اسلامی، از مواضع دقیق ایشان نسبت به مبارزه مسلحانه آگاهی نداشتند. از اینرو، با تأثیرپذیری از فضای مبارزاتی آن دوران و تجربه سایر گروههای فعال، در کنار فعالیتهای تبلیغاتی، مشی مسلحانه را نیز در پیش گرفتند. در خلال بررسی اسناد و خاطرات مربوط به گروه فجر انقلاب، به نکاتی کلیدی دست یافتم که نشاندهنده عمق باورهای دینی و روش مبارزاتی اعضای این گروه است. شهید سید حمیدرضا فاطمی و بسیاری از یارانش پس از مطالعه کتاب «حکومت اسلامی» اثر امام خمینی، بهشدت تحت تأثیر اندیشههای انقلابی آن قرار گرفتند. این کتاب آنان را به این باور رساند که تنها راه رهایی از ظلم، فساد و استبداد، استقرار حکومتی اسلامی، مبتنی بر عدالت، معنویت و ارزشهای دینی است. مطالعه این اثر بنیادین موجب شد اعضای گروه، مفاهیمی، چون ولایت فقیه و ضرورت دگرگونی نظام سلطنتی به نظام اسلامی را عمیقاً درک کنند و مبارزه خود را با الهام از همین مفاهیم سامان دهند. تأثیر این کتاب را میتوان نقطه عطفی در سیر تحول فکری و عملی اعضای گروه فجر انقلاب دانست، همچنین نشانهای از اعتماد عمیق آنان به رهبری فکری امام خمینی و پیروی از اندیشههای ایشان در مسیر ایجاد تغییرات اساسی در ساختار سیاسی کشور. چنانکه شهید فاطمی در بازجوییهای ساواک، هدف تشکیل این گروه را چنین بیان میکند: «با این هدف که بتوانیم در تشکیل حکومت اسلامی، سهم خود را در راه آگاهی مردم ایفا کنیم....»
با این حال باید تأکید کرد که این گروه، مبارزه مسلحانه را نه بهعنوان راهبرد اصلی، بلکه بهعنوان یک تاکتیک تلقی میکرد. اولویت آنان بر مبارزه فرهنگی و آگاهیبخشی استوار بود و اقدامات مسلحانه تنها وسیلهای جانبی برای ضربهزدن به رژیم محسوب میشد. بخش عمده فعالیتهای گروه در زمینههای فرهنگی، دینی و تلاش برای بیداری سیاسی مردم متمرکز بود.
شهید سید حمیدرضا فاطمی رهبر گروه، در بازجوییهای ساواک، بهصراحت دیدگاههای ایدئولوژیک خود را بیان کرده است. او در یکی از بازجوییها میگوید: «در عصر حاضر، نیروهای مبارز نه بهقصد تصاحب حکومت، بلکه بهمنظور آگاهیبخشی به مردم از طریق تبلیغات و تهاجم عمل میکنند تا این باور غلط را که طبقه حاکم فناناپذیر است و ارتش و پلیس شکستناپذیرند، نابود سازند. نباید انتظار داشت که توده مردم، بهسرعت از لحاظ فکری تجهیز شوند، اما هرچه شناخت مردم عمیقتر باشد، انقلاب سریعتر به ثمر خواهد رسید....» شهید فاطمی همچنین هدف نهایی گروه را تشکیل حکومت اسلامی عنوان میکند و میگوید: «هدف کلی ما، ایجاد حکومت اسلامی است. حکومتی که نه با کمک نیروهای خارجی و نه از طریق برخورد مستقیم با یک گروه خاص بهدست میآید، بلکه در یک فرایند طولانی از طریق تبلیغات و عملیات تهاجمی، باید افکار عمومی را علیه حکومت فعلی آگاه و آماده پذیرش اصول واقعی اسلام ساخت....» سخنان شهید فاطمی بهروشنی گویای آن است که گروه «فجر انقلاب» پیش از هر چیز به آگاهی و بیداری سیاسی مردم باور داشت. از نگاه آنان، اقدامات مسلحانه صرفاً تاکتیکی برای شکستن اقتدار ظاهری رژیم و از میان برداشتن تصور شکستناپذیری آن بود. هدف نهاییشان ساختن جامعهای بود که آمادگی پذیرش حکومت اسلامی را داشته باشد، نه صرفاً براندازی حکومت موجود. شهید محمدعلی باقری نیز در بازجوییهای ساواک به همین رویکرد اشاره میکند و میگوید: «یکی از دلایلی که درباره آن صحبت کرده بودیم، این بود که ما اکنون دانشجو هستیم و در این شرایط، زمان آن نیست که اسلحه به دست بگیریم و منطقهای را تصرف کنیم. باید افراد را تربیت کنیم. مردم عادی هم که سواد ندارند و در توانشان نیست تا بهسرعت به این سطح برسند، بنابراین فعلاً باید در میان دانشجویان، فعالیت و تبلیغ کنیم، چراکه این قشر تا حدی مطالعه دارد و آمادهتر است. اگر ما تبلیغاتی را در بین آنان انجام دهیم، برای مبارزه آماده میشوند. به نظر من، در حال حاضر کار اصلی ما همین است، یعنی تبلیغ سیاسی در بین دانشجویان...» این سخنان نشاندهنده تفکری است که برای پیروزی در برابر رژیم شاهنشاهی به ایجاد جریان آگاهسازی و تربیت نیروهای آگاه اولویت میدهد. از نظر شهید باقری، مبارزه مسلحانه هدفی دوردست بود و باید ابتدا از طریق تبلیغ و روشنگری، نیروهای فکری و اجتماعی را مهیا کرد. او در بخش دیگری از بازجوییها چنین میگوید: «آنچه به نظر من هدف گروه بود، تبلیغ در میان دانشجویان و سپس در صورت فراهم شدن شرایط، حرکت بهسوی مبارزه مسلحانه بود که آن نیز هدفی بلندمدت محسوب میشد. در نهایت، هدف ما برقراری جامعهای بود که در آن قوانین اسلام اجرا شود، دستورات قرآن عملی گردد، فساد از میان برود و همه مردم به خوشبختی برسند. با هدف نهایی براندازی رژیم مشروطه و استقرار حکومت اسلامی در ایران....» در کارنامه یکساله فعالیتهای این گروه، اقداماتی، چون آتشزدن کارخانه آبجوسازی شمس و بمبگذاری در دفتر مجله «ستاره سینما» به چشم میخورد. این اقدامات بهدلیل ماهیت فسادآمیز این مراکز انجام شد و نشاندهنده باور عمیق گروه، به ضرورت مبارزه با فساد و ایجاد تغییرات بنیادین در ساختار حکومتی است.
فاطمی، وفادار به اسلام انقلابی
شهید فاطمی علاقهمند بود تا از طریق جلیل طباطبایی (یکی از فعالان سیاسی دانشگاه) به سازمان موسوم به مجاهدین خلق بپیوندد. او در بازجوییهای ساواک اذعان میکند: «بهواسطه اعتصابات دانشگاه و علاقه به مذهب، مطالعه کتب دینی و سیاسی را آغاز کردم و در پی عضویت در یکی از گروهها بودم، اما موفق نشدم و شخصاً دست به کار شدم....» او هدفش از تلاش برای پیوستن به سازمان را تجربهاندوزی و حل مشکل تهیه سلاح عنوان میکند. محمد خوشبختیان، عضو جداشده سازمان، دلیل عدم پذیرش فاطمی توسط آن گروه را اعتقادات مذهبی او و شکاف ایدئولوژیک درون سازمان میداند. در آن زمان، سازمان به دلیل گرایش مذهبی این گروهها علاقهای به جذبشان نداشت. اعضای سازمان حتی قرص سیانور همراه داشتند، اما فاطمی چنین الزامی را نمیپذیرفت.
فاطمی، فردی متدین بود. سید احمد بنیرضی او را باایمان و جدی در اجرای اعتقادات میدانست تا جاییکه اعضای کمکار گروه را به خواندن قرآن جریمه میکرد! در زندان نیز روحیه مذهبیاش چشمگیر بود. محمدرضا مقدم از همبندیهای وی در کمیته مشترک ضد خرابکاری، نماز، روزه و نماز شب فاطمی را از دلایل نزدیکی خود با او عنوان میکند و سید عبدالعلی حسینیون از همبندیهای او در زندان اوین نیز نقل میکند که او به اصول دینی پایبند بود و حتی از نگاه کردن به تصاویر زنان در روزنامهها خودداری میکرد: «او کاملاً یک فرد سنتی و پایبند به اصول شریعت بود. علاوه بر انجام واجبات، روی برخی مسائل هم حساس بود. برای نمونه، در زندان روزنامه رستاخیز را میآوردند. فاطمی و بچههای گروهشان به آگهیهای فیلمهای سینمایی که عکس زنان بیحجاب در آنها بود، نگاه نمیکردند....» او با اعتماد به برخی همسلولیها، مشی مبارزاتی خود را بازگو میکرد و در بازجوییهای ساواک تأکید داشت هیچ ارتباطی با سازمان مجاهدین خلق نداشته و هرگز به کمونیسم گرایش پیدا نکرده است. او خود را پیرو راه و مکتب مبارزاتی امام خمینی میدانست. تا پیش از دستگیری، فاطمی از تغییر ایدئولوژی سازمان موسوم به مجاهدین خلق مطلع نبود. در زندان، محمدرضا مقدم او را از این مسئله آگاه کرد: «وقتی گفتم سازمان مارکسیست شده و اعضای مذهبیاش را ترور کردهاند، شوکه شد، اما با اعتمادی که به من داشت، سخنانم را پذیرفت و دیگر اصراری به پیوستن به آن نداشت....»
کلام آخر
یکی از شاخصههای برجسته گروه «فجر انقلاب»، ایثارگری و پایداری اعضای آن در مسیر آرمانهایشان بود. شهیدان فاطمی، پهلوان، باقری و موحدی در زندانهای رژیم پهلوی تحت شکنجههای شدید قرار گرفتند، اما در برابر سختترین شرایط نیز تسلیم نشدند و سرانجام به شهادت رسیدند. آنها به نمادی از استقامت و پایبندی قاطع به اصول و مبانی انقلاب اسلامی مبدل شدند. کتاب «مخفی و منفی» به تلاشهای شهید فاطمی در زندان برای تبیین ایدئولوژی خود میپردازد. این اثر در فصول خویش برخی پاسخهای قاطع وی به بازجوها را عیناً نقل کرده است که افق بلند فکر و آرمان او را نمایان میسازد. یادش گرامی باد.