جوان آنلاین: تلاشهای متعددی برای سنجش و پایش ارزشها و نگرشهای جامعه ایرانی در دو دهه گذشته انجام گرفته است. این پیمایشها با هدف شناخت تحولات اجتماعی، فرهنگی و دینی جامعه انجام شده و نتایج آنها بهعنوان اسناد آماری و تحلیلی مورد توجه پژوهشگران و سیاستگذاران قرار گرفته است. مطلب پیشرو، متن پیاده شده نشست «نقد و بررسی پیمایشهای ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان» است که با حضور دکتر حسین سراجزاده، دکتر علیرضا شجاعیزند و دکتر محمدجلیلی (دبیر علمی) به همت اندیشکده برهان برگزار شده است. نقد روششناسی تحلیل ارزشها و نگرشها، قابلیت و محدودیتهای مفهومی، اعتمادپذیری نتایج، تأثیر ساختار جامعه و سیاستهای کلان بر تغییرپذیری دادهها و روشهای جایگزین برای شناخت بهتر جامعه از جمله سرفصلهای مطالب طرح شده در این رویداد هستند.
طرح پیمایش ملی یکی از کارهای استراتژیک است
شجاعیزند: شأن نزول این نشست گویا بررسی کمکی است که یافتههای پیمایشهای ملی به شناخت جامعه ایران میکند و اعتمادپذیری آنها. سرمنشأ آن هم تحلیلهایی است که اخیراً از این دادهها صورت گرفته است. شاید بدون فضاسازی ناشی از این تحلیلها، شما هم به این پیمایشها توجه پیدا نمیکردید. حدود ربع قرن است که از آغاز پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان میگذرد، اما توجهات چندانی به سوی آن جلب نشده است، نه از سوی جامعه و نه از جانب مسئولان. تا همین اواخر که انعکاس ناقصی از نتایج آخرین موج آن صورت گرفت و سیل تحلیلهای سویافته درباره آن به راه افتاد. این یک نقطه ضعف جدی است و فرصتهایی که از دسترفته است. معلوم میشود نتوانستهایم اهمیت آن را آشکار و بهدرستی از این ابزار برای شناخت جامعه و تحولات آن استفاده کنیم. ظاهراً توجه به تحلیلها بهویژه در فضای عمومی، بیش از توجه به خود پیمایش بوده است. ایرادی هم ندارد و همین هم غنیمت است هر چند بهتر میبود کارشناسانی بیرون از فضاهای ژورنالیستی و پیامرسانها به این موضوع ورود میکردند و بدان میپرداختند، اما همین فرصت پدید آمده را هم نباید از دست داد.
نکته عجیب اینجاست که نهادهای متولی و مسئول آن هنوز وارد این ماجرا نشدهاند. اندیشکده برهان گویا این خلأ را حس کرده و وارد شده است و درخواست میکنم آن را رها نکند و ادامه دهد. طرح پیمایش ملی یکی از کارهای استراتژیک است و برای آن باید برنامهریزیهای بلندمدت داشت؛ مثلاً ۵۰ ساله و ۱۰۰ ساله. نمیدانم این پروژه چه دستاوردی برای اندیشکده برهان خواهد داشت و چه رسالت و مسئولیتی نسبت به آن دارد، اما درخواست میکنم آن را رها نکنید. شاید مبادره شما انگیزهای شد برای دیگران که به این موضوع وارد شوند. میدانید که واقعیتهای اجتماعی به ویژه در سطح کلان و ساختاری بهراحتی و سادگی خود را عیان نمیسازند، تلاش، جدیت و مداومت میخواهد.
ما در زمینه پیمایشهای ملی از کشورهای دیگر عقب نبودهایم
شجاعیزند: ناگزیرم قبل از ورود به بحث اصلی سه نکته مقدماتی را عرض کنم. اولین نکته درباره ظرفیت و قابلیتهای پیمایش است؛ اینکه پیمایشها چه امکاناتی دارند و تا چه حد میتوان به آنها اتکا و اعتماد کرد. انتظار بیش از حد از پیمایشها، خطاست و کمتر از حد هم به معنای از دست دادن این امکان است. این موضوع نیازمند بحثهای بیشتری است که جایش اینجا نیست. دومین نکته به خود پیمایشهای ملی بازمیگردد. اشاره شد که چهار پیمایش در حوزه مسائل فرهنگی و اجتماعی انجام شده است، میشود به پیمایش پنجمی هم اشاره کرد که نزدیک به آنهاست و در سال ۱۳۸۳ با مدیریت آقای دکتر گودرزی انجام شده است. پیشینه تمامی پیمایشهایی از این دست، به مرحوم اسدی و همکارانشان در سال ۱۳۵۳ برمیگردد و به دکتر منوچهر محسنی و سال ۱۳۷۴. پیمایشهای چهارگانه «ارزشهای و نگرشهای ایرانیان» و پیمایش «گرایشهای فرهنگی و نگرشهای اجتماعی» آقای گودرزی در سال ۱۳۸۳ با تفاوتهایی بر اساس کارهای اسدی و محسنی انجام شدهاند. این پیمایشها با الگوگیری از پیمایشهایی از همین دست، مثل «پیمایش ارزشهای جهانی» در جاهای دیگر دنیا صورت گرفتهاند. آقای گودرزی در موج اول و دوم پیمایش در سالهای ۱۳۷۹و ۱۳۸۱ حضور و نقش داشته و همچنین آقای دکتر عبدالعلی رضایی مدیر موج اول بودند.
ایرادی که به دو موج اول پیمایش ارزشها و نگرشها وارد بود و همان زمان هم طی مقالاتی مطرح شد، این بود که چرا دستخوش تجدیدنظرهای فراوان و موجب از دست رفتن مقایسهپذیری و کشف روندها شدهاند. این از اصول غیر قابل تنازل پژوهشهای طولی است و در صورت رعایت نکردن، موجب انقطاع میشود و آنها را به پیمایش و تحقیقاتی مستقل و منفصل از هم تبدیل میکند و کارکرد اصلی آنها از دست میرود.
گودرزی در سال ۱۳۸۳ برای جبران این نقیصه، پیمایش جدیدی را طراحی و دنبال کرد که ترکیبی بود از کارهای مرحوم اسدی، دکتر محسنی و عناصری از موجهای اول و دوم «ارزشها و نگرشها». این پیمایش در سلسله پیمایشهای چهارگانه محسوب نمیشود و دیگران هم کمتر به آن توجه کردهاند، اما نباید در مسیر بحث از پیمایشهای چهارگانه از آن و عقبه آن غافل شد. موج سوم «ارزشها و نگرشها» بعد از آن و در سال ۱۳۹۴ انجام شد و موج چهارم هم در سال ۱۴۰۲. ایده و پروژه پیمایشهای ملی و دنبال کردن طولی و تناوبی آنها کار بسیار ارزشمندی بود و باید به کسانی که آن را پایهگذاری کردند، درود فرستاد و تحسین کرد. البته هیچکدامشان خالی از ایراد و اشکال نبودهاند که درباره آن بحث خواهیم کرد. مرحوم اسدی و همکارانش را از این حیث باید مورد تحسین قرار داد که فاصله چندانی با دهه ۸۰ میلادی، یعنی زمان شکلگیری پیمایشهای جهانی در کشورهای مختلف نداشتهاند و میتوان گفت تقریباً همزمان با آنان و پیشگام بودهاند. پس در این حوزه ما خیلی از سایر کشورها عقب نبودهایم. کار دکتر محسنی هم که از همکاران اسدی بودهاند، در پس از انقلاب، ارزشمند بوده است. اگر این پیمایشها انجام نمیشدند، ما به همین دادههای محدود از دهه ۵۰ و ۷۰ دسترسی نداشتیم. سومین نکته مقدماتی به نتایج و تحلیلهایی مربوط میشود که میتوان در هر یک از بخشها و حوزههای مورد پیمایش انجام داد. این پیمایشها، حوزهها و موضوعات متعددی را پوشش دادهاند که هر یک باید مستقل تحلیل شوند؛ مانند «دینداری»، «اعتماد»، «احساس عدالت» و از این قبیل. تحلیل هم فقط جمع و تقسیم اعداد نیست، بلکه باید با تأمل در مبانی نظری و مفهومی و با نظر به سایر واقعیتها و شرایط همراه باشد و انواع بررسیهای مربوط به میزان اعتبار و صحتسنجیها روی یافتهها صورت گیرد و بسیاری ملاحظات دیگر که در جای خود باید بیشتر توضیح داد.
تحلیل دادهها باید متناسب با واقعیتهای بومی جامعه باشد
شجاعیزند: توجه داشته باشیم که مسیرهای متعددی برای دستیابی به واقعیتهای خرد، متوسط و کلان جامعه وجود دارد و نباید همه چیز در پیمایش و پرسشنامه خلاصه شود. برداشتهای اولیه از واقعیت را که ممکن است خام باشند، باید با استقرا و بررسیهای دقیقتر، تقویت و اصلاح کرد. این کار نیازمند تمهیدات نظری، روشی و ابزاری مناسب است. چرا؟ چون استقرا چیزی فراتر از مشاهدات تصادفی و ناخواسته واقعیت است؛ ضمن اینکه واقعیت را هم نمیتوان عریان و بدون واسطه دید. باید پرسشهای مشخص و نظریه و چارچوبهای مفهومی از پیش فکر شده داشت. باید بدانید به دنبال چه هستید در غیر این صورت، واقعیت خود را به شما آشکار نخواهد کرد. داشتن پشتوانههای درست نظری و روششناسی مناسب و استفاده از ابزارهای صحیح برای راهیابی به واقعیت، از ضروریات این کار است. پس از استقرا و تبدیل آن به مجموعهای از اعداد و دادهها، نیازمند صحتسنجیهای ثانویه هستیم. ابتدا باید مسیر جمعآوری دادهها وارسی شوند و صحت اطلاعات بررسی شود. تحلیلگران قبل از هر استنتاج و ابراز نظری باید بدانند این دادهها از کجا آمدهاند و از اعتبار آنها مطمئن شوند. آن توضیحاتی که معمولاً همراه با جداول اعداد ارائه میشوند کفایت ندارند. اعداد خام هم به خودی خود گویا نیستند و نیاز به بررسی و تحلیل دارند. تحلیل هم به پشتوانههای نظری و تئوریک نیاز دارد متناسب با واقعیتهای بومی جامعه و ملاحظه شرایط زمان جمعآوری دادهها باشد. این فرایند باید بهدرستی و کفایت طی شود تا به تحلیلی قابل اعتماد رسید و نباید در آن مسامحه کرد حتی اگر پشت گزارش پیمایشها، نامهای معتبر و متخصصان مبرزی نشسته باشند. البته مهم است که شورای علمی و مجریان چه کسانی بودهاند و میتواند اطمینان اولیه ایجاد کند، اما نمیتوان و نباید بدان اکتفا شود.
اولین پیمایش قبل از انقلاب اجرا شده بود
سراجزاده: از اینکه مرا به این نشست دعوت کردید، تشکر میکنم. دکتر شجاعیزند مقدمه خوبی ارائه کردند و من قصد دارم به برخی موارد اشاره کنم. سؤالات نشست با رویکرد آسیبشناسانه به پیمایشها طراحی شدهاند و به مشکلات احتمالی در انطباق با شرایط جامعه، اجرا یا سوءاستفاده از نتایج میپردازند. من از آغاز پروژه «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» حضور داشتهام و با توجه به اینکه تدریسم در دانشگاه در حوزه روششناسی و تحقیق مسائل اجتماعی بوده است، فکر میکنم میتوانم با پشتوانه دانش و تجربهای که در این مسیر کسب کردهام، به سؤالات شما پاسخ دهم.
پیشینه این پیمایشها به سال ۱۳۵۳ در ایران بازمیگردد، زمانی که مرحوم اسدی پژوهش «نگرشهای اجتماعی ایرانیان» را آغاز کردند. قرار بود این پیمایش هر پنج سال یکبار تکرار شود، اما در سال ۱۳۵۷ به دلایلی که برای همه ما روشن است، انجام نشد. در سال ۱۳۵۳ این پژوهش در سطح ملی انجام شد، اما در سال ۱۳۵۷ به دلیل مشکلات موجود، تنها به شکل محدودتری در سطح شهر تهران اجرا شد که با توجه به شرایط آن زمان، ممکن است نتایج آن چندان قابل اعتماد نباشد.
سپس آقای دکتر محسنی که در سال ۱۳۵۳ از همکاران مرحوم اسدی بودند، در سال ۱۳۷۴ یک پیمایش اجتماعی انجام دادند. از آن زمان، وزارت ارشاد مسئولیت این نوع پیمایشها را برعهده گرفت و تمامی پیمایشهایی که بعداً تحت عنوان «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» و همچنین پیمایشهای دیگر در نقاط مختلف انجام شد، تحت نظارت این وزارتخانه قرار داشت. وزارت ارشاد نهادی را به نام «دفتر پژوهشهای بنیادی» ایجاد کرد و همچنین دفتری تحت عنوان «طرحهای ملی» زیرمجموعه آن تأسیس شد. این نهاد به عنوان بخشی از وزارت ارشاد تشکیل شد و بر اساس تکلیفی که در قانون برنامه در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی به وجود آمد، موظف شد تا پیمایشهای اجتماعی منظم را برگزار کند. اولین پیمایش از این مجموعه در سال ۱۳۷۹ انجام شد و آقای دکتر شجاعیزند نیز اشاره کردند که در سال ۱۳۸۱ نیز پیمایشی برگزار شد. همچنین پیشبینی شده بود این پیمایشها هر دو سال یکبار انجام شوند. من جزو کسانی بودم که از همان ابتدا استدلال میکردم که نیازی به انجام این پیمایشها در فواصل زمانی کوتاهمدت نیست و دورهای پنجساله مناسبتر است، زیرا هزینههای زیادی دارند و تغییرات ارزشهای اجتماعی در طول دو سال، تغییرات بسیار چشمگیری نیستند، بنابراین یک دوره پنجساله میتواند مناسب باشد. با این حال، دوستان معتقد بودند باید هر دو سال یکبار این پیمایشها انجام شوند. بر همین اساس، پیمایش در سال ۱۳۷۹ و سپس در سال ۱۳۸۱ انجام شد. وقتی قرار بود پیمایش در سال ۱۳۸۳ انجام شود، همان نکتهای که آقای دکتر شجاعیزند اشاره کردند، یعنی دوستان تصمیم گرفتند که نگاهی به گذشته بیندازند.
در سال ۱۳۵۳ در ایران یک پیمایش اجتماعی انجام شده بود و تصمیم بر این شد که پرسشهای آن پیمایش بازنگری شوند و بخشی از پرسشهایی که همچنان مرتبط و قابل تکرار بودند، به کار گرفته و در پرسشنامه جدید وارد شوند، در حالی که سؤالات جدید و متناسب با شرایط روز نیز به آن افزوده شوند. در نتیجه، پیمایش سال ۱۳۸۳ به نوعی ترکیبی از پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان و پیمایش سال ۱۳۵۳ بود و تلاش شد تا انطباق بیشتری با پرسشهای گذشته داشته باشد تا بتواند تحولات ۳۰ساله جامعه ایران را نشان دهد و تغییرات نگرشها، رفتار و ارزشها را در این مدت بررسی کند.
تغییر دولتها یک چالش اساسی برای پیمایشهاست
سراجزاده: من در سال ۱۳۸۳ عضو کمیته علمی این طرح بودم. زمانی که این کار در حال اجرا بود، دوره روی کار آمدن دولت آقای احمدینژاد رسید و با نگاه جدیدی که مطرح شد، این نوع پیمایشها را غیرمفید دانستند و معتقد بودند این رویکردها برگرفته از غرب است و باید کنار گذاشته شود. دفتر مربوطه نیز کلاً تعطیل شد. کار پیمایش سال ۱۳۸۳ تا مرحله جمعآوری دادهها پیش رفته و در مرحله پردازش و آمادهسازی برای انتشار بود که دولت آقای احمدینژاد در سال ۱۳۸۴ روی کار آمد و با توجه به دیدگاهی که نسبت به این کارها داشت، فعالیتها را متوقف و عملاً پروژه را تعطیل کرد.
یکی از دلایلی که کار پیمایش سال ۱۳۸۳ کمتر دیده شد، این بود که دفتر مربوطه تعطیل شد، اما خوشبختانه فردی که در سازمان تبلیغات اسلامی مسئولیت داشت و با توجه به اینکه خود سازمان تبلیغات اسلامی در سالهای ۱۳۸۱ و ۱۳۸۳ یکی از حامیان طرح ارزشها و نگرشهای ایرانیان بود، دادهها به آن سازمان منتقل شدند. همچنین آقای دکتر فروغی به عنوان مدیر یا معاون پژوهشی سازمان تبلیغات و آقای خاموشی به عنوان رئیس آن زمان سازمان، دیدگاه متفاوتی نسبت به دولت وقت داشتند، بنابراین دادههایی که در وزارت ارشاد جمعآوری شده بود به سازمان تبلیغات منتقل شد و به مرحله تنظیم و انتشار رسید، هرچند انتشار آن به گستردگی کار قبلی نبود.
یکی از نکات مهمی که اینجا باید به آن اشاره کرد، مشکل مربوط به تغییر دولتها و تغییر رویکردهای آنهاست که یکی از چالشهای اساسی برای پیمایشها در ایران محسوب میشود. البته به مرور زمان، این رویکردها تعدیل شدند به طوری که حتی در دوران آقای احمدینژاد نیز نهادهایی وجود داشتند که از نظر چارچوب فکری به آن مجموعه نزدیک بودند، اما نگاه منفی به پیمایشها نداشتند و از این کارها حمایت میکردند و اقدامات لازم را انجام میدادند.
طرحهای ملی پرهزینه هستند و معمولاً از سوی دولتها اجرا میشوند، زیرا این پیمایشها در سطح ملی انجام میشوند و نیاز به بودجه و تدارکات فراوان دارند. حتی با کاهش هزینهها به دلیل پیشرفت فناوری، اجرای این پیمایشها همچنان نیازمند حمایت دولتهاست. مشکل اصلی وابستگی به دولت نیست، بلکه ناتوانی آنها در درک اهمیت این پیمایشها برای شناخت دقیق جامعه و مدیریت است. برای مثال در انگلستان پیمایش «نگرشهای اجتماعی بریتانیا» با بودجه وزارت کشور انجام میشود، اما اجرای آن به دانشگاهها و متخصصان واگذار میشود تا کار بهدست کارشناسان انجام گیرد.
بهدلیل رویکرد دولت وقت، این پیمایشها تا سال ۱۳۹۴ به تعویق افتادند و اجرای آنها که قرار بود هر دو سال یکبار باشد، به مدت ۱۱ سال متوقف شد. در سال ۱۳۹۴ کار مجدداً انجام شد و سپس در سال ۱۴۰۲ ادامه یافت. آغاز پیمایش سال ۱۴۰۲ از سال ۱۳۹۹ برنامهریزی شده بود که به دلیل همزمانی با شیوع کرونا به تعویق افتاد و من به عنوان مدیر علمی در این طرح فعالیت داشتم.
در سالهای ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ که عملاً کار آغاز شد، ما دقیقاً همان کاری را انجام دادیم که اکنون شما اینجا مشغول آن هستید، یعنی ابتدا رویکردی انتقادی نسبت به کارهای پیشین اتخاذ کردیم. پنج یا شش نشست برگزار کردیم که در آنها از صاحبنظران، افرادی که در اجرای پیمایشهای قبلی نقش داشتند و افرادی که رویکرد انتقادی داشتند، دعوت کردیم. این نشستها بر اساس پنج یا شش محور و موضوع مشخص برگزار شد و نتایج آنها در وزارت ارشاد موجود است. من تا مرحله آمادهسازی پرسشنامه، یعنی تا شهریور ۱۴۰۲، به عنوان مدیر علمی طرح فعالیت داشتم. اواخر دولت آقای روحانی، پرسشنامهها آماده شده و متخصصان و داوران نظرات خود را برای اصلاح آنها ارائه کرده بودند. با تغییر دولت، این طرح مدتی بلاتکلیف ماند و حدود یک سال طول کشید تا تصمیم به ادامه طرح گرفته شود و ارتباط مجددی با من برقرار شد تا پرسشنامهها آماده اجرا شود. در شهریور ۱۴۰۲، در باره نحوه اجرای پیمایش، یک اختلاف نظر علمی پیش آمد که من وارد جزئیات آن نمیشوم، اما به دلیل این اختلاف و احساس اینکه شرایط لازم برای اجرای صحیح پرسشنامهها مورد توجه قرار نمیگیرد، تصمیم گرفتم ارتباط خود را با این پروژه قطع کنم.
این طرح تحت نظارت یک شورای علمی پیش میرفت. اولین مشکلی که پیش آمد این بود که بهطور ناگهانی تصمیم گرفتند کل شورای علمی را تغییر دهند و من به شدت با این امر مخالف بودم. گفتم هیچ دلیلی وجود ندارد که این شورای علمی که اعضایش با معیارهای مشخص انتخاب شدهاند، افرادی صاحبنظر، با تجربه در پیمایش و از نظر دانشگاهی معتبر هستند، تغییر کنند. ممکن است بگویید یک یا دو نفر به دلیل ملاحظاتی اضافه یا کم شوند یا افرادی به دلیل مسئولیت حقوقیشان در شورا حضور یافتهاند، اما این تغییر کلی منطقی نیست. این اختلاف به نحوی حل شد و طرح به مرحلهای رسید که پرسشنامه آماده اجرا بود. البته طرح با فراز و نشیبهایی همراه بود که اینجا از آنها میگذریم.
تمامی بحث من این بود که پس از اجرای پروژه باید طرح نمونهگیری را مشاهده کنم و به عنوان مدیر علمی بر اجرای آن نظارت داشته باشم. قرار بود یک مؤسسه این کار را انجام دهد که متأسفانه انجام نداد. من اعلام کردم طرح نمونهگیری ارائه نشود نمیتوانم قبول کنم، زیرا کیفیت دادهها وابسته به نحوه جمعآوری آنهاست؛ اینکه آیا نمونهها نماینده جامعه هستند یا خیر؟ پرسشنامهها چگونه پر میشوند؟ این موارد جزئیات و نکاتی دارند که از لحاظ تخصصی نیازمند مراقبت و کنترل هستند وگرنه پر کردن هر نوع پرسشنامهای نمیتواند دادههای معتبر تولید کند.
آن مؤسسه کار را انجام نداد و ناگهان در آبانماه اطلاع داد پرسشنامهها اجرا شده و از من خواستند در تحلیل دادهها کمک کنم. من قبول نکردم و خواستم نامم از پروژه حذف شود، چون اجرای پروژه بدون اطلاع من انجام شده بود و از نحوه نمونهگیری اطلاعی نداشتم. نظارت بر جمعآوری دادهها وظیفه من بود و بدون نظارت من انجام شده بود. این طرح اکنون اجرا شده است، اما هنوز دادهها بهطور رسمی منتشر نشدهاند و هیچ انتشار رسمی نداریم. چند جلسه برگزار شده که افراد خاصی دعوت شده و درباره بخشهای خاصی از این دادهها صحبت کردهاند. فایلها از این طریق یا روشهای دیگر در جامعه پخش شده است. به عبارت دیگر، وزارت ارشاد هنوز بهطور رسمی دادهها را منتشر نکرده است. هرچند دادهها مهم هستند و درباره آنها صحبت میشود، من شخصاً هنوز از آنها استفاده نمیکنم، چون نمیدانم این دادهها چقدر معتبرند و قابلیت تعمیمدهی دارند یا خیر؟!
تاریخ شفاهی مجریان پروژه باید در تاریخ ثبت شود
شجاعیزند: اگر پشت صحنه کار روشن نشود و مقدمات لازم آن بهدرستی فهم و واکاوی نشود، تحلیل ما از نتایج هم ناقص و ابتر خواهد بود. در بحث از کار بزرگی مثل «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» باید به همان اندازه، دقت و حساسیت داشت. بنده در فرایندهای منتهی به هیچ یک از پیمایشها حضور نداشتهام، بنابراین از جزئیات و مراحل آن بیاطلاعم، در عین حال به عنوان یک فرد بیرونی، نوعی شتابزدگی و فقدان نگاه کلاننگر را در آن میبینم. هنوز هم پس از گذشت این همه سال و کسب تجربیات فراوان، متأسفانه همین شرایط حاکم است.
پیمایش ملی «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» پروژهای بزرگ و بینظیر است که با وجود چالشها و وقفههای طولانی، تنها پیمایش ملی است که چهار موج را پشت سر گذارده است. این دستاورد ارزشمند، نیازمند ثبت تاریخچه و مستندسازی تجربیات افراد مؤثر و کلیدی آن نظیر آقایان عبدالعلی رضایی، محسن گودرزی، دکتر سراجزاده و دوستان سازمان تبلیغات و در این اواخر، دکتر انتظاری است تا انباشت شود و به آیندگان منتقل گردد. تا جایی که اطلاع دارم، موج چهارم که اقدامات اجرایی آن از سال ۱۳۹۹ آغاز شده است و گزارش آن هم به اتمام رسیده و آماده است، هنوز منتشر نشده است. صرف نظر از اینکه چه کسانی در آن نقش داشتهاند، باید با دستاندرکارانش مصاحبه و اطلاعات مربوط به پشت صحنه کار ثبت شود. بخشهای قابل توجهی از این اطلاعات را آقای دکتر و بخشهایی را دیگران دارند.
نباید انتظار ما از «نگرشسنجی» رسیدن به «واقعیت» باشد
شجاعیزند: یکی از دوستان به دخالت دولتها در محتوای پرسشنامهها اشاره کردند، من این را قبول ندارم و آقای سراجزاده نیز میتوانند تأیید کنند. چنین چیزی در هیچ دورهای وجود نداشته است. این پیمایشها در دورههای مختلف سیاسی انجام شدهاند و هیچ مقام دولتی نگفته است چنین سؤالی با چنان محتوایی اضافه یا حذف شود. ممکن است در دورهای حسب سیاستی غلط یا درست، اصل کار را تعطیل کرده باشند یا در انتخاب و ترکیب اعضای شورای علمی کار، حسب مسئولیتشان تصمیم گرفته باشند یا پیشنهاداتی بعضاً برای گنجاندن موضوعی در پیمایش ارائه داده باشند، اما هیچ مداخله مستقیمی در محتوا و جنبههای نظری و فنی کار نداشتهاند. این را حسب رَویه و روحیه حاکم بر مسئولان میگویم و حسب شناختی که از کارشناسان و اساتید همکار این کارها دارم.
دوستان به «افکار سنجی» اشاره کردند. اگر افکارسنجی را معادل نظرسنجی بگیریم، نگرشسنجی که یکی از جنبههای مورد بررسی این پیمایشهاست، قدری عمیقتر از آنهاست. پس اگر بخواهیم این پیمایشها را نامگذاری کنیم باید بگوییم از نوع «نگرشسنجی» هستند. البته که در همین حد نمانده و به سمت سنجش «گرایش»، «احوال» و «رفتار» هم رفتهاند. به این هم باید توجه داشت که این پیمایشها در بهترین شرایط، نگرش و ادراک و موضع و نظر پاسخگویان در موضوعات مختلف را میسنجد و نه واقعیت آنها را. این یکی از خطاهایی است که افراد بعضاً آکادمیک هم بدان دچار شدهاند خصوصاً وقتی بحث به فضاهای عمومی و محافل سیاسی کشیده میشود. پیمایشها احساس و ادراک پاسخگویان نسبت به عدالت را سنجیده است و نه واقعیت عدالت در جامعه ایران را. همینطور است موضوعات دیگر مورد بررسی در این پیمایشها. «امنیت»، «اشتغال»، «اقتصاد»، «قانونمداری و قانونگریزی» بهمثابه واقعیتهای عینی در این پیمایشها سنجیده نمیشوند، بلکه نگرش و تلقی افراد نسبت به این مقولات مورد سنجش قرار میگیرد. «مسائل و مشکلات اجتماعی»، «میزان مشارکت»، «اوضاع سیاسی» و «روابط خارجی» هم از همین قرار است. در باب «دینداری» البته قضیه قدری فرق دارد، یعنی هر دو جنبه در آن هست. هم ادراک و انتظار و برداشت مردم پرسیده و هم واقعیت آن سنجیده شده است، البته ناقص و نامعتبر. این را عرض کردم تا انتظارمان را از پیمایشها تصحیح و تعدیل کنیم و تحلیلهایی را که بدون ملاحظه این نکات صورت گرفته است اصلاح کنیم.
یکی از مشکلات این پیمایش، تعداد زیاد سؤالات و گویههای مندرج در پرسشنامه آن است. از حداقل ۱۲۰ سؤال داریم تا پرسشنامه نزدیک به ۲۰۰ سؤالی. حداقل زمان مورد نیاز برای آنها بیش از نیمساعت تا یکساعت است. شرایط پاسخگویانی را تصور کنید که از میانههای راه خسته شدهاند و سرسری جواب میدهند. خود پرسشگران هم وضع بهتری ندارند و این باعث تنزل کیفیت و اعتبار کار شده است. غرض از طرح این نکات، زیر سؤال بردن اصل پیمایش نیست، بلکه برای آگاه شدن از ظرفیت و محدودیت و قابلیتهای آن است. طرف بحث من اینجا بیشتر کسانی هستند که بر اساس نتایج حاصل از آنها به تحلیل و نتیجهگیریهای کلان و قطعی از شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران دست میزنند.
در مقدمهای که آقای دکتر سراجزاده ارائه فرمودند، اذعان داشتند اصل این کار الگوبرداری از جای دیگری بوده است. من خیلی به الگوگیری از دیگران ایراد نمیگیرم، ایراد ما اتفاقاً به این است که به آن الگو عمل نشده است. اگر به الگو عمل میشد، حتی بدون مداخله و خلاقیت میتوانست دستاوردهای ارزشمندتری داشته باشد. اگر بهدرستی و بهطور کامل به الگو عمل میکردیم، اکنون که ربع قرن از آغاز آن گذشته، میتوانستیم مجموعهای از دادههای ارزشمند برای شناخت جامعه، مسیر طیشده و تغییرات آن و وضعیت فعلی داشته باشیم. ایرادی به الگوبرداری نیست، اگر البته از ایراد خفی و ضمنی نداشتن ابتکار عمل و خلاقیت چشمپوشی کنیم. این را هم میدانیم که هیچکس هیچ چیزی را از نقطه صفر خلق نمیکند. معمولاً چنین است که ایده و صورت خام و اولیه را از جایی و کسی میگیریم و آن را دستکاری و بومیسازی میکنیم و ارتقا میبخشیم و با نیازهای خود منطبق میسازیم و سپس پیاده میکنیم. پس به نظرم مشکل ارزشها و نگرشهای ایرانیان، اقتباسی بودن آن نیست، بلکه عدم پیادهسازی دقیق الگوی اخذ شده است که دلایل خاص خود را داشته و قابل اصلاح و تغییر بوده است.
آقای دکتر بهگونهای بیان کردند که به نظر میآید همه تقصیر قصورها به دولتها برمیگردد. من بدون انکار تقصیر دولتها و سیاستهای متغیر کارگزاران، معتقدم دستهای از ایرادات هم به افرادی برمیگردد که جلوتر تحسینشان کردیم؛ همانان که کار را آغاز و دنبال کردند میتوانستند بهتر عمل کنند. عمده آن هم به نبود نگاه کلان و راهبردی برمیگردد. این ضعف عمومی ما در همه کارهاست و از جمله چنین کاری که ماهیتی اساساً راهبردی دارد. آقای دکتر اشاره کردند ایده اولیه این بوده که پیمایشها هر دو سال یکبار انجام شود و اگر این کار بهطور منظم اجرا میشد، اکنون به جای چهار، ۱۳ موج انجام شده داشتیم. ۱۳ مجموعه داده که با وجود نقصهایش بسیار ارزشمند بودند. میدانید که ما نسبت به گرایشها و نگرشهای فرهنگی و اجتماعی زمان شاه هیچ داده پیمایشی نداریم. کار مرحوم اسدی و همکاران با همه ایرادات و مشکلاتش تنها منبع دادههای ما از آن دوره است.
هیچکس نمیتواند بر اساس این پیمایشها درباره دینداری در ایران قضاوت کند
شجاعیزند: در این پیمایشها ذیل بخش دینداری از پانزده تا بیست و چند گویه استفاده شده و شش یا هفت مقوله مختلف را سنجیدهاند. سؤال ما همواره این بوده که این گویهها قرار است دقیقاً چه چیزی را بسنجند و بر چه مبنا و منطقی انتخاب شدهاند و سرجمع آن مبین چه چیزی است؟ این ابهامات در واقع بیانگر فقدان یا ضعف پشتوانههای نظری و مفهومی در این کار است. در موضوع دینداری که با آن آشناتر هستم، این خلأ را تشخیص میدهم و در سایر موارد نمیدانم چه وضعیتی دارند. فقدان یا ضعف مبانی نظری و مفهومی باعث شده که پیمایشها در سطح «گویهای» باقی بمانند و امکان ترکیب و تجنیس آنها و رساندن کار به سطح «متغیر» از دست برود. این وضعیت را در بخشهای دیگر هم کمابیش داریم. سطح سنجش هیچکدام از آنها به سطح متغیر نمیرسد، یعنی برخلاف عنوان آن چیزی به اسم متغیر دینداری سنجیده نشده است و نمیشود، یعنی بر اساس یافتههای آنها نمیتوان گفت وضعیت دینداری در سال ۸۱ بهتر یا بدتر از سال ۷۹ بوده است. کاهش یافته یا افزایش یافته است. در بهترین شرایط میتوانید بگویید این گویه مثلاً «شما خودتان را چقدر دیندار میدانید؟» نسبت به سال ۱۳۷۹ چه تغییری کرده است.
این پیمایشها نه تنها متغیرمحور نیستند، بلکه در سطح گویهای هم بعضاً باقی نماندهاند، چون از حیث فحوا، واژگان و ساختار ادبی هم دچار تغییر شدهاند. عرض کردم منطق انتخاب آنها نیز مشخص نیست. چگونه و بر چه اساسی آنها را از بین ۱۰۰ یا ۱۵۰ گویه که برای حوزه دینداری پیشنهاد شده، انتخاب کردهاند؟ آیا صرفاً سلیقه همان دو، سه نفری بوده که مسئول انتخاب گویههای بخش دینداری شدهاند؟ آیا مبنایی داشته؟ چارچوب و اصولی داشتهاند؟ هیچ توضیحی ارائه نشده است و شاید هم ندارد. اگر توضیحی داده میشد، بهتر و قابل قبولتر بود ولو با منطق آن موافق نباشیم، بنابراین هیچکس با اتکا به این پیمایشها نمیتواند درباره دینداری در ایران قضاوت کند. البته تحقیقات دیگری وجود دارند که میتوانند تا حدی این کار را انجام دهند و انجام دادهاند. چرا اینقدر محکم میگویم که «نمیتواند»، چون در این پیمایشها نوعاً با گویهها طرف هستیم، نه متغیری بهنام دینداری. همین ۱۴ یا ۱۵ گویه و در موجهای دیگر، بیشتر، چه چیزهایی را سنجیدهاند؟ در جایی «تلقی فرد از دین» را میسنجند که ربطی به دینداری ندارد یا «خودپنداره دینی فرد» را سنجیدهاند؛ مثلاً از فرد پرسیدهاند: «تو خودت را چقدر دیندار میدانی؟» سؤالی که معلوم نیست چه پاسخی به آن مبین چه اندازهای از دینداری است. به نظر شما اگر این سؤال را از آیتالله بهجت میپرسیدند، ایشان چه جوابی میداد؟ احتمالا نمره زیر ۱۰ به خودشان میدادند و امثال من نمره نزدیک به ۲۰. محقق و پرسشگر در نمرهگذاری، کدامیک را دیندارتر محسوب کرده است؟ تحلیلگر آیا به این نکات توجه داشته و این قبیل ملاحظات را رعایت کرده است؟ پرسشگر و محقق و پس از آن تحلیلگری که پس از انتشار نتایج دست بهکار میشود، پاسخها به این قبیل سؤالات را چگونه فهم و جمعبندی کردهاند؟ «به نظر شما جامعه ایران نسبت به پنج سال قبل دیندارتر شده است یا خیر؟»، «آیا پنج سال بعد دیندارتر از اکنون خواهد شد؟»، موضوع این سؤالات چیست؟ خود پاسخگوست یا جامعه ایران؟ چه بگوید تا حمل بر دیندار بودن او کنیم و اگر چه بگوید حمل بر بیدینی یا ضعف دینداری او خواهیم کرد؟
این سؤالات از نوعی هستند که افراد مختلف آن را متفاوت میفهمند و پاسخهایشان هم بدان به شکل عجیبی یکسان یا متفاوت خواهد بود، یعنی ممکن است افراد متفاوتی به این سؤال، پاسخ یکسانی دهند و افراد همسانی به آن پاسخ متفاوت. این قبیل سؤالات در پرسشنامهها اساساً مشکلساز هستند و قبلاً نیز درباره آنها مقالهها و گفتگوهایی انجام شده، جالب است که همچنان ادامه یافتهاند.
«عدم انتشار» پژوهشهای مهم انجام شده نوع دیگری از مداخله دولت است
سراجزاده: مداخله دیگری که دولت میتواند داشته باشد، مربوط به دسترسی و انتشار دادههاست. بهدلیل مالکیت دولت بر دادهها، گاهی آنها را محرمانه اعلام میکند یا دستور به عدم انتشار برخی سؤالات خاص میدهد. این نوع مداخلات بهویژه در زمینه انتشار دادهها وجود دارد و ما اکنون با این مشکل روبهرو هستیم. بسیاری از پیمایشهای اخیر دادههای مهمی دارند که منتشر نمیشوند. من بهعنوان پژوهشگر قصد داشتم روی موضوعی کار کنم؛ مثلاً یکی از این موضوعات حجاب بود. از دوستی که مجری پیمایش برای یک نهاد بود، پرسیدم که دادهها چیست و آیا قابل استفادهاند؟ او پاسخ داد: «این کار را انجام دادهام، اما دادهها متعلق به آنهاست و حق ندارم منتشر کنم و خودشان هم منتشر نکردهاند.» به نظر من باید به سمت کاهش این نوع مداخلات حرکت کنیم، چون مخاطبان پیمایشها نه تنها حوزه عمومی، بلکه مدیران دولتی و دانشگاهیان نیز هستند که بهعنوان منبع دادهها به تحلیل و تفسیر آنها میپردازند و ضعفها و قوتهای آنها را مشخص میکنند. یک نوع مداخله دیگر که میخواهم اشاره کنم به برخی حساسیتها و سفارشها مربوط است. مثالی از دینداری مطرح میکنم. در سالهای ۱۳۸۱ و ۱۳۸۳، پرسشهای دینداری از سوی آقای خاموشی یا فرد مسئول مساجد طراحی شد. احتمالاً افراد دیگری نیز بودند. طراحی گویهها به تیم مدیریتی واگذار شده بود، چون موضوع دین مطرح بود، پرسشها به چند نفر از جمله رئیس سازمان تبلیغات اسلامی ارائه شد. این افراد دغدغههای دینی دارند و مهم است که بررسی کنند آیا پرسشها مناسب هستند یا اشکالی دارند. این بخش به این دلیل انجام میشود که مدیران اجرایی در موضوعات مورد علاقهشان دخالت کنند. یکی از کارکردهای اصلی پیمایشها این است که مدیران به اهمیت نظر مردم در اجرای برنامهها و پذیرش آنها پی ببرند و جامعه را درک کنند. همانطور که آقای دکتر اشاره کردند، پیمایشها نگرش، ارزشها و تا حدی رفتارها را میسنجند. رفتار بخشی از نگرش است. این پیمایشها نشان میدهند جامعه درباره یک موضوع خاص چگونه فکر میکند و آیا طی چند سال نگرش تغییر کرده است. به همین دلیل، گاهی ممکن است مدیر دولتی بخواهد موضوع خاصی را نیز بداند. در این صورت، یک پرسش اضافه میشود که ارزش پرسشنامه را خدشهدار نمیکند. مدیر دغدغهای دارد و میخواهد از این موضوع مطلع شود و بر این اساس یکی دو پرسش اضافه میشود. به نظر من این مسئله هیچ مشکلی برای محتوای کار یا اعتبار آن ایجاد نمیکند.
در پیمایشهای عمومی «محدودیتهای اجرا» بیشتر است
سراجزاده: پیمایشهای عمومی مانند ارزشها و نگرشهای ایرانیان، جنرال و عمومی هستند و مشابه آنها در کشورهای دیگر نیز انجام میشود. مهمترین مسائل اجتماعی از حیث نگرشها و رفتارها در این پیمایشها مطرح میشوند. مهم این است که چگونه به این موضوعات برسیم. برخی معتقدند باید چارچوب نظری داشت؛ این کار در پیمایش سال ۱۳۷۹ با چارچوب دکتر چلبی و مدل «آجیل پارسونز» انجام شد که بسیار مفید بود، اما پس از طراحی پرسشها کارشناسان گفتند موضوعات مهم دیگری وجود دارد که در این پرسشها نیامده است. در نهایت، چارچوب نظری تأثیر کمی داشت و موضوعات دیگری اضافه شد که بسیاری از دانشگاهیان و مدیران فکر میکردند مهم است جامعه چگونه درباره آنها فکر میکند.
به نظر من کاری که پیمایشهای عمومی باید انجام دهند این است که مفاهیم مهم را بررسی کنند، من نیز پیمایشهای عمومی کشورهای دیگر را بررسی کردهام. زمانی که میخواستم پیمایشی درباره دانشجویان انجام دهم، یک کار طولی در سال ۱۳۸۲ طراحی شد که قرار بود هر پنج سال تکرار شود، اما به دلیل تغییر دولت، اجرای آن به سال ۱۳۹۳- ۱۳۹۲ موکول شد. روزی که میخواستم این کار را انجام دهم، تمام پیمایشهای عمومی کشورهای دیگر و پیمایشهای گروههای خاص را بررسی کردم. وقتی میگوییم پیمایش ملی، منظور کل جمعیت کشور است. گاهی پیمایش ملی برای گروههای خاص مثل دانشآموزان یا دانشجویان انجام میشود. هیچکدام از این پیمایشها چارچوب نظری ندارند؛ مفاهیمی مطرح میشوند که برای کارشناسان و متخصصان مانند جامعهشناسان و اقتصاددانان مهم هستند. این مفاهیم با نیازهای مدیریتی جامعه مرتبطاند و مدیران فرهنگی میخواهند درباره آنها بدانند. اگر این اطلاعات را داشته باشم، میتوانم جامعه را بهتر بشناسم. با توجه به محدودیتها در هر پیمایش عمومی وقتی تعداد سؤالات زیاد شود، دقت پاسخها بهویژه در انتهای پرسشنامه کاهش مییابد. به همین دلیل توصیه میشود تا حد امکان سؤالات اصلی مطرح و سؤالات دیگر کنار گذاشته شوند.
به همین دلیل کارشناسان ۱۰ سؤال را بهعنوان اصلیترین و مهمترین در پیمایش عمومی انتخاب کردهاند، اما در پیمایشهای خاص مانند دینداری، امکان بررسی دقیقتر و پرسشهای مفصلتر وجود دارد، زیرا دینداری متغیری مهم است و با سنجههای مختلف سنجیده میشود. در پرسشهای عمومی، نظریه ممکن است مشکلساز باشد، بنابراین پرسشها باید بر اساس اجماع کارشناسان و نیازهای دستگاههای اجرایی تنظیم شوند. این محدودیت به اعتبار پیمایش لطمهای نمیزند. ممکن است کسی بگوید «موضوعی مهم به نظر من جا نیفتاده است»، اما این اهمیتی ندارد، فرد دیگری میتواند آن را بررسی کند.
در موج اخیر، ابتدا شورای علمی ۲۰نفرهای تشکیل شد که اهمیت پرسشها را ارزیابی کرد. سپس پرسشنامهها به ۲۰ داور دانشگاهی آشنا با پیمایش ارسال شد. افرادی که پیمایش را درک میکنند و ارزش دادههای آن برای شناخت جامعه را میدانند، نظر دادند و نتیجه اجماع آنها این بود که این پرسشها باید در پیمایش گنجانده شوند.
ممکن است دیگران بگویند «اگر ما بودیم، چند سؤال اضافه یا کم میکردیم»، اما این به اعتبار پیمایش آسیب نمیزند. تنها ممکن است برخی دادهها نادیده گرفته شوند که در پیمایشهای عمومی طبیعی است، نمیتوان همه چیز را پوشش داد. در پیمایشهای تخصصی، امکان کار دقیقتر و جزئیتر فراهم است.
در پرسشنامههای تخصصی، تمرکز کامل روی یک موضوع خاص است تا بتوان نظریهپردازی، مفاهیم و متغیرهای اساسی را دقیقاً سنجید و به نتایج مشخص رسید مانند ارزیابی دقیق وضعیت دینداری، بُعد اعتقادی و شریعت، اما در پیمایشهای عمومی، این امکان محدود است و انتظارات باید با این محدودیتها تطبیق یابد. این پرسشها با مشورت متخصصان و کارشناسان طراحی شدهاند و بهطور نسبی، پرسشهای مهمی به شمار میآیند. همچنین در پیمایشهای روندپژوهی (نه مقطعی)، ثبات و مشابهت پرسشها ضروری است تا روند در طول زمان مشخص شود؛ افزودن موضوعات جدید نیز بلامانع است.
ممکن است کسی در گویههای بعدی چیزی را اضافه کند؛ مثلاً درگاه مجازی در گذشته موضوعیت نداشته، ولی اکنون مهم و وارد شده است. یا حساسیت نسبت به محیط زیست قبلاً نبوده و در پرسش جدید این موضوع آمده است، اما خودم در هر کاری که انجام دادهام، چه در کارهای مربوط به ارزشها و نگرشهای دانشجویی و چه در این کار اخیر، یکی از حساسیتها و دغدغههای ذهنیام این بوده که این پرسشها تا جایی که ممکن است باید مشابهت داشته باشند حتی در گزینههای پاسخ.
حتی اگر شما گزینههای پاسخ را کم یا زیاد کنید، این موضوع اهمیت زیادی دارد. گاهی اوقات در همین کار اخیر به نظرم میرسید که اگر گزینههای پاسخ به شکل دیگری بودند، بهتر میشد، اما به دلیل اینکه در کار قبلی اینگونه بوده است، تصمیم گرفتیم همان را حفظ کنیم تا امکان مقایسه باقی بماند. اگر تغییر ایجاد کنیم، مقایسه از بین میرود. این نکته بسیار مهمی است که آقای دکتر به آن اشاره کردند. هر جا این اصل رعایت نشده باشد، مشکل به وجود میآید. اگر ناگهان پرسش درباره دینداری مانند نماز جمعه رفتن یا نماز خواندن تغییر کند، حتی اگر پرسش همچنان درباره نماز باشد ولی تغییر و گزینههای پاسخ نیز تغییر کنند، مقایسهپذیری از بین میرود. دغدغه و حساسیت همه ما این بود که چنین اتفاقی نیفتد. فکر میکنم همه افرادی که در این کارها مشارکت داشتهاند، این حساسیت را داشتهاند. خودم جدولی تهیه کردهام که تکتک پرسشهای پیمایش اول، یعنی مربوط به سال ۱۳۸۱ و سال ۱۳۸۳ که داستان دیگری دارد را بررسی کردهام. برخی از پرسشها مشترک بودهاند، برخی اضافه شدهاند و در کاهش پرسشها گفتهایم که سال ۱۳۹۴ بسیاری از موارد اضافه و گسترده شده بود و در کاهش، آنهایی را کم کردهایم که پیمایش مشابه داشتهاند.
باید بدانیم از «نگرش سنجی» دقیقاً چه میخواهیم
سراجزاده: فرض بر این است که نمونهگیری در این پیمایشها نمونهگیری معرف یا به قول آقای دکتر شجاعیزند، نمایاست. اگر نمونهگیری بهدرستی انجام شده باشد که این دغدغه و حساسیت در پیمایش سالهای ۱۳۷۹ و ۱۳۸۱ وجود داشته و یک کارشناس نمونهگیری آن را طراحی کرده است و سپس تیم علمی تحقیق و شورا درباره آن نظر دادهاند و در نهایت تأیید کرده که این نمونه، نمونه معرف است، در این صورت میتوان نتایج را به جامعه بزرگتری تعمیم داد. هر پیمایشی که به این ترتیب انجام شده باشد، میتواند به جمعیت خودش تعمیم داده شود.
مثلاً در سال ۱۳۷۹ اگر فقط مناطق شهری در نظر گرفته شده باشد، باید بگوییم جمعیت مناطق شهری به این صورت نظر داشتهاند؛ مثلاً ۸۰ درصد نظر مثبتی داشتهاند و ۲۰ درصد نظر دیگری. آنجا نمیتوانیم بگوییم جامعه ایران، اما بعداً که جمعیت روستایی نیز به نمونه اضافه شد و بخش روستایی هم مورد نمونهگیری قرار گرفت، میتوان گفت جامعه ایران. با این حال، باید توجه داشت اگر کل نمونه را با سال ۱۳۷۹ مقایسه کنیم، دچار خطا میشویم. باید این موارد را تفکیک کنیم.
در مطالعات نگرشسنجی، علاوه بر نگرش، رفتار نیز بررسی میشود. در این پژوهشها احتمال بروز سوگیری وجود دارد؛ مثلاً هنگام پرسیدن درباره درآمد، افراد معمولاً تمایل به کاهش آن دارند. همچنین در پرسشهایی مرتبط با دین و دینداری، بهویژه در جوامعی مانند ایران که هنجارهای دینی قوی است، ممکن است پاسخدهندگان به دلیل خجالت یا نگرانی برخی واقعیتها را مخفی یا بزرگنمایی کنند. در موضوع دینداری، معمولاً سوگیری به سمت بزرگنمایی است. تحلیلگران باید این سوگیریها را در نظر بگیرند، اما باید توجه داشت هدف این پژوهشها فهم نگرش است نه بیان واقعیت عینی.
برای مثال در تحقیقی درباره آزارهای جنسی و احساس امنیت، وقتی از زنان درباره تجربه شخصی آزار پرسیده شد، درصد کمی گزارش دادند ولی درباره احساس ناامنی در جامعه، درصد بالایی اعلام نگرانی کردند. این تفاوتها در تفسیر نتایج اهمیت دارند. هدف پژوهشها فهم دیدگاه مردم است نه بیارزش دانستن نظرات آنان. اگر شما دانشگاهی یا مدیر اجرایی هستید، آگاهی از نگرشهای مردم ضروری است، زیرا بدون این اطلاعات، اقدامات شما ممکن است موفقیت نداشته باشد.
پیمایشها بهعنوان ابزارهایی برای سنجش نگرشها و رفتارها به ما کمک میکنند تا بخشی از واقعیتهای اجتماعی را درک کنیم و لازم است همواره به کار گرفته شوند. در سراسر دنیا از جمله در حوزههای علمی و مدیریتهای سیاسی و اجتماعی، پیمایشها بهدلیل کاربردی بودنشان مورد استفاده قرار میگیرند. بااینحال باید توجه داشت پیمایش تنها روش شناخت جامعه نیست. از دهه ۱۹۷۰ در امریکا و انگلستان، نوعی پیمایش بهنام «بزهدیدهشناسی» یا «قربانیشناسی» انجام شد که در آن بهجای تکیه صرف بر آمارهای رسمی از مردم درباره تجربیات شخصیشان پرسش میشود. نتایج این پیمایشها نشان داد بین آمارهای رسمی و گزارشهای مردم از تجربیات شخصی تفاوت زیادی وجود دارد. بهعنوان مثال در بزهدیدهشناسی، افراد تجربیات شخصی خود را بدون پنهانکاری اعلام میکنند و اگر مورد دزدی قرار گرفته باشند، آن را گزارش میدهند. این تحقیقات نشان داد آمارهای رسمی کاستیهایی دارند که به آن «رقم سیاه» گفته میشود و برای برخی جرائم تا ۵۰ درصد با واقعیت تفاوت دارد.
نتیجهای که میخواهم بگیرم این است که هیچکدام از آمارهای رسمی، دادههای پیمایش، دادههای حجیم یا اطلاعات فضای مجازی بهتنهایی نمیتوانند تمامی واقعیت جامعه را نشان دهند. متخصصان علوم اجتماعی از همه این منابع استفاده میکنند، زیرا هر کدام بخشی از واقعیت را نشان میدهند، بنابراین باید تمامی این منابع را بهعنوان مکمل یکدیگر در نظر بگیریم، چون هر یک ظرفیتها و محدودیتهای خاص خود را دارند.
امکان مقایسه و کشف روند را از دست دادهایم
شجاعیزند: مشکل، تنها از دست دادن فواصل منظم زمانی و کم بودن دادهها و ادوار آن نیست؛ این کار دو، سه مشکل جدی دیگر هم دارد و بررسی عمیقتر آن نیازمند جلسات متعدد با افرادی است که دستاندرکار آن بودهاند. یکی از تغییراتی که باعث کاهش بهرهوری این کار شده، از دست رفتن شرایط و امکان مقایسه است. این نقص باعث شده است پیمایشها به مجموعهای از پیمایشهای مستقل از هم تبدیل شوند. علت آن هم بیش از وقفهها و سکتههای خواسته و ناخواسته، مربوط به تغییر در «گویهها» بوده است. تغییر در «موضوعات و مقولات» نیز مشکل دیگر آن است که امکان مقایسه را کاهش داده است. هر موج به شکلی متفاوت از موج قبلی عمل کرده و مقولات و زیرمقولات را تغییر داده است. اگر دولتها و سیاستها را مقصر در ایجاد وقفهها بدانیم؛ مقصر تغییر در گویهها، موضوعات، نمونهها و غیره، تیمهای علمی و اجرایی موجهای چهارگانه بودهاند. برخی از این نکات در همان سال ۸۳ در قالب یکی دو مقاله مطرح شد و دوستان دستاندرکار هم پاسخهایی به آنها دادند. بعدها در سالهای ۹۲ و ۹۳ هم ضمن بررسی اعتبار و روایی پیمایشهای دینداری در ایران و بررسی جزئی و دقیقتر گویههای آنها سراغ این پیمایشها هم رفتیم. میتوانست مورد امعان نظر قرار گیرد و در پیمایشهای بعدی لحاظ شود که ظاهراً نشده است.
برخی دولتها به دنبال سوء استفاده از پیمایشها هستند
سراجزاده: نوع اثرگذاری و مداخلات دولتها و مدیران اجرایی با هم متفاوت است و باید بهوضوح درباره آنها صحبت کنیم. وقتی از مداخله یا اثرگذاری دولت سخن میگوییم، این موضوع در چند محور قابل بررسی است. یکی از محورها، اعتقاد دولت به اهمیت پیمایشهاست؛ اینکه آیا سفارش انجام آن را میدهد و بودجه تخصیص میدهد یا خیر؟! نتیجهاش تعویق پیمایشهای طولی است که باید هر چند سال انجام شوند و به دلیل تغییر نظرات دولتها، فاصله اجرای آنها به ۱۱ سال یا بیشتر میرسد. این مداخلهای است که باعث شده است به جای ۱۰ یا ۱۳ موج، تنها چهار یا پنج موج پیمایش داشته باشیم. نوع دیگر مداخله، سوءاستفاده از پیمایشهاست؛ برخی دولتها به دنبال نتایج خاص و سفارشی هستند تا از آنها برای تبلیغات و اهداف سیاسی استفاده کنند، اما هیچ پژوهشگری که به استانداردهای حرفهای آکادمیک پایبند باشد، درگیر چنین پژوهشهایی نمیشود. طبق تجربه، بیشتر پیمایشها در ایران، جز یکی دو مورد، از این نوع نبودهاند. جالب است که همین یکی دو مورد نیز در میان دانشگاهیان و پژوهشگران جایگاهی نیافتهاند. گاهی هدف این است که بگویند دینداری بسیار زیاد است و پژوهشگر به نحوی پرسشها، نمونهگیری و حتی دادهها را دستکاری میکند تا نتیجهای مطلوب به دست آید که نه عقل عرفی و نه اطلاعات کارشناسی آن را تأیید میکنند. چنین نتایجی قابل اعتماد نیستند و تنها هدف سفارشدهنده را منعکس میکنند. خوشبختانه بر اساس تجربه من از دهه ۷۰ تا امروز، تنها یکی دو مورد از این نوع مداخله را دیدهام. در بیشتر پژوهشها، دولتها چنین دخالتی نداشتهاند و بهخصوص در مورد پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان اگر قرار بود چنین دخالتی صورت گیرد، مجریان حرفهای حاضر به ادامه کار نمیشدند. چون بههرحال یک اخلاق حرفهای و آکادمیک وجود دارد و از آن طرف نیز خوشبختانه چنین دخالتی نبوده است. این هم نوع دیگری از مداخله است.
نباید با دادههای چنین پروژه مهمی مواجهه سطحی داشت
سراجزاده: برخی افراد به این طرحها باور ندارند و برخی دیگر فقط قصد استفاده تبلیغاتی دارند. همچنین عدهای بدون تجربه میخواهند به طرحها متصل شوند تا اعتباری کسب کنند به جای اینکه اعتبار به طرح بدهند. این مسئله به ارتباط طرحها با دولت بازمیگردد؛ دولت باید به اهمیت این طرحها پی ببرد، چراکه برای نظام علمی و مدیریتی کشور اهمیت دارد. این اهمیت زمانی مؤثر است که طرحها به درستی اجرا و افراد متخصص و باتجربه وارد عمل شوند و پس از آن جامعه علمی با نگاه انتقادی طرحها را ارزیابی کند. آقای دکتر بهدرستی اشاره کردند که پس از پایان طرح نباید تنها به نامها توجه کرد باید به نحوه اجرای طرح و تعمیمپذیری نمونهها نگاهی دقیق داشت. یکی از مشکلات پژوهشهای حوزه ارزشها و نگرشها این است که جمعیت نمونه در دورههای مختلف متفاوت بوده است، مانند تفاوت بین جمعیت شهری و روستایی. برای مقایسه دقیق باید بخش شهری را جدا و تغییرات را ارزیابی کرد. این دقتها بهویژه در استفادههای رسانهزده و استفادههای سیاسی از این دادهها از جمله مشکلات موجود است. اکنون این طرح در جامعه مطرح شده و از برخی آمارهای آن استفاده میشود، اما این آمارها بهصورت رسمی منتشر نشده و در اختیار افراد قرار نگرفتهاند و گزارشی دقیق از نمونهگیری نیز وجود ندارد. به نظر من، این کارها و هر پروژهای باید از این دقتها برخوردار باشند. این نکات را به عنوان مقدمه بحث گفتم که در عین حال جزئی از مشکلات جدی این نوع پژوهشها محسوب میشوند.