جوان آنلاین: در هشتم آبان ۱۳۲۰ و به دستور دکتر جلال عبده دادستان دیوان کیفری، «رکنالدین مختاری» معروف به سرپاس مختاری رئیس شهربانی در دوره حاکمیت رضاخان در کرمانشاه توقیف و به تهران منتقل شد. این مناسبت میتواند فرصتی برای بازخوانی کارنامه مختار به عنوان نمادی از قانونگرایی به سبک پهلوی اول باشد! در مقال پی آمده سعی شده است تا با خوانش تحلیلی پارهای از اسناد و تحلیلها به این موضوع پرداخته شود. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر ایران و عموم علاقهمندان را مهم و مقبول آید.
جلادی که موسیقی مرگ مینواخت
رکنالدین مختاری مشهور به «سرپاس مختاری»، پس از فرار محمدحسین آیرم به آلمان از سوی رضاخان به ریاست شهربانی برگزیده شد. او در دوران مسئولیت خویش، تابلویی تمامعیار از سبعیت را ترسیم کرد و بسا مرگ و زندان و تبعید را رقم زد! مختار اگرچه پس از شهریور ۲۰ دستگیر و محاکمه شد، اما به کیفری ناچیز محکوم گشت و نشان داد که حامیان او در دوره مسئولیت، همچنان دست نشانده خویش را حمایت میکنند! با این همه جالب اینجاست که حیات سرپاس مختاری جانب دیگری نیز دارد که محمدرضا تقی دخت پژوهشگر تاریخ معاصر ایران اینگونه بدان اشارت برده است:
«سرپاس مختاری با اسم کامل رکنالدین مختاری، پسر کریم خان مختارالسلطنه است. رکنالدین در سال ۱۲۶۶ شمسی در کرمانشاه و خانوادهای نظامی متولد شد. پدرش مختارالسلطنه فردی نظامی و رئیس دستهای از ژاندارمها بود که شغل اصلیشان مبارزه با گرانفروشی بود. همو مؤسس ژاندارمری در ایران نیز هست و در دورهای، ریاست نظمیه را هم به عهده داشت. رکنالدین راه پدر را رفت و در شهربانی به خدمت نظام درآمد. به واسطه فرزندی مختارالسلطنه، رکنالدین به زودی مدارج نظامی را طی کرد و به ریاست شهربانی چند شهر درآمد. فرار سرلشکر آیرم به دلیل بدبینی شاه نسبت به او و به بهانه معالجه به آلمان، فرصتی طلایی بود که دنیای سیاست در اختیار رکنالدین مختاری نهاد و او که در این روزگار درجه سرهنگی داشت، با ارتقا به درجه سرتیپی (سرپاسی) به ریاست شهربانی کل کشور رسید. مختاری در مناصب سیاسی نظامی عهد رضاشاه رتبه بالایی دارد. او در کسوت ریاست شهربانی، یک جلاد به تمام معناست. با این همه آنچه غرض این نوشته است، آن است که مختاری با آن همه جنایت، در هنر نیز دستی جدی دارد و یک هنرمند به نام است! او از زمره ویولن زنان معروف و نامور دوران خود و از شاگردان اصلی حسین اسماعیل زاده است. بسیاری او را در شکلگیری فرم پیش درآمد در موسیقی ایران، به لحاظ جایگاه هم وزن درویش خان میدانند. او اگرچه عضو شورای موسیقی رادیو بود، اما جایگاه نظامی او باعث شد، هیچ گاه زندگی حرفهای یک موسیقیدان را تجربه نکند و به عنوان یک نوازنده در بین عامه مطرح نشود. با این همه صفحات فراوانی که از او ضبط شده و اکنون از مواریث موسیقی است، از حد تسلط و جایگاه طراز اول او در نوازندگی ویولن حکایت میکند. مرحوم روحالله خالقی در کتاب سرگذشت موسیقی ایران بنابر همان محذورات از سرپاس مختاری با نام واقعیاش یاد نمیکند، اما در چند جا از او صحبت میکند و در موارد متعدد هم از او با نام رکنالدین و رکنی نمونه و شاهد میآورد. آنچه مرحوم خالقی از این شخصیت دوچهره بیان میکند، نوری است که بر سوی دیگر چهره این شخصیت مهم نظامی دوره پهلوی افکنده میشود....»
همسایه ویولن زن ما یک صاحب منصب نظمیه بود
برخی استادان موسیقی ایران، به تبحر رکنالدین مختاری در نواختن ویولن اذعان کردهاند. آنان حتی به این نکته تأکید دارند که او یکی از چیره دستترینها در این رشته بوده است. با این همه برای عدهای این پرسش وجود دارد که چگونه میتوان میان گرایش لطیف و حساس هنری، با قساوتی که اعدام و حبس و تبعید را تجویز میکند، جمع کرد؟ روحالله خالقی در اثر سرگذشت موسیقی ایران، درباره نحوه آشنایی خویش با هنر سرپاس مختاری چنین نگاشته است:
«شبهای تابستان در آجر فرش جلوی اتاق پنج دری، روی قالیچهای که با کتاب آبی رنگ فرش شده بود، مینشستیم. یک فانوس قشنگ هم در کنارحوض مستطیل - که نمای آن از سنگ بود- قرار داشت و نیمی از حیاط را روشن میکرد و عطر گلهای درهم اطلسی و شاهپسند، مشام جان را تازه میکرد. پیرزن اصفهانی خوش صحبتی در خانه ما بود که قصه میگفت. بعد از شام روی تخت بزرگی که چندین تختخواب رویش جا میگرفت، دراز میکشیدیم و پیرزن قصه را آغاز میکرد. گاهی کلام خود را میبرید و میگفت بچهها گوش کنید صدای ویولن بلند شد. ما هم طوری به این صدا مأنوس بودیم که سکوت میکردیم و گوش میدادیم و با نغمهساز به خواب میرفتیم. نوازنده ویولن یک صاحب منصب نظمیه بود که پشت منزل مادر ما در پارک پدرش منزل داشت. من آن موقع هنوز شکل ویولن را ندیده بودم، ولی مادرم برایم گفته بود که ویلون سازی است شبیه کمانچه به عوض اینکه روی زانو یا زمین بگذارند، زیر چانه مینهند و با کمانی که آن را آرشه مینامند، نواخته میشود. چون در کودکی مکرر با آواز ویولن به خواب رفته بودم، همیشه آرزو میکردم که من هم بتوانم روزی این ساز را بزنم. به مادرم گفتم چه میشود اگر اجازه دهی که نزد همین همسایه نواختن ویولن را فرا گیرم؟ تبسمی کرد و گفت حالا خیلی زود است. از این گذشته آقای همسایه که معلم ساز نیست، شنیدن صدای ویولنش هم برای هر کس میسر نمیباشد، از حسن تصادف است که ما در جوار او هستیم و آهنگ سازش را گاهی میشنویم، در این خصوص بهتر است با کسی صحبت نکنی، زیرا وضع اداری او این اجازه را نمیدهد که به نام ساز زن که در اذهان مردم شغل آبرومندی نیست، شهرت پیدا کند، ممکن است بفهمد و تابستانها درهای اتاقش را ببندد که مثل ایام زمستان صدای سازش به گوش ما نرسد... این خاطره در ذهن من ماند تا بعد از اینکه به تحصیل موسیقی پرداختم و متوجه شدم که همسایه قدیمی ما یکی از هنرمندان عهد خود بوده است....»
مختاری، بدنفسی را از آیرم هم گذراند!
در باب رویه و رفتار سرپاس مختاری، گزارشهای تاریخی تقریباً یکسانند و جملگی از قساوت و بیرحمی او میگویند. حتی آنان که در بادی امر تصور میبردند او متفاوتتر از آیرم عمل خواهد کرد، در ادامه متوجه شدند که به بیراهه رفتهاند! محسن صدرالاشراف در زمره اینگونه افراد است که در آغاز، در ترفیع مختاری به این سمت نیز بیتأثیر نبود، اما بعدها او را در «بدنفسی» به مراتب بدتر از آیرم قلمداد کرد. سعیده سلطانیمقدم پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در تببین موضوع مینویسد:
«در جریان کودتای ۱۲۹۹، رکنالدین مختاری معاون نظمیه تهران بود که بعدها به ریاست نظمیه تهران و چند استان منصوب شد و سرانجام در سال ۱۳۱۰، به معاونت کل شهربانی رسید. البته زمانی که آیرم ریاست کل شهربانی را به عهده داشت، مختاری و دیگران اختیاری نداشتند و فقط مجری اوامر وی بودند. تا بعد از رفتن آیرم، مختاری در چند ماهی که کفالت شهربانی را به عهده داشت، لیاقت خود را نشان داد و وقتی رضاشاه از مراجعت آیرم و به دام انداختن او مأیوس شد، مختاری را با ارتقا به درجه سرپاسی که معادل سرتیپی بود، به ریاست کل شهربانی انتخاب کرد. مختاری بعضی از معایب آیرم را - که دزدی و سوءاستفاده بود- نداشت و در کار اداری مردی اصولی و حسابگر بود، ولی در سختگیری و بیرحمی دست کمی از سلف خود نداشت. صدرالاشرف که در زندان رشت با او آشنا شده و نجاتش داده بود، هنگام انتصاب مختاری به ریاست کل شهربانی، وزیر دادگستری بود و نظر مثبت صدرالاشرف درباره مختاری هم در انتصاب وی به این مقام بیتأثیر نبود. با این همه صدرالاشرف نیز از دوران ریاست شهربانی مختاری، خاطرات خوشی ندارد و از جمله مینویسد: در زمان مختاری در رویه شهربانی تغییری حاصل نشد، بلکه مختاری بدنفسی را از آیرم هم گذراند، یعنی از طرفی شاه را از مردم میترسانید و به واسطه راپرتهای دروغ خاطر او را مشوش میداشت و از طرفی از ایذا و صدمه به کسانی که طرف توهم شاه بودند، کوتاهی نمیکرد و کشتن اشخاصی مانند سردار اسعد بختیاری و نصرتالدوله فیروزمیرزا و مدرس و غیرآنها در زمان ریاست مختاری و به دستور او انجام شد. از مختاری اخاذی و پول گرفتن از مردم بر خلاف سلف او آیرم شایع نبود، ولی بدنفسی و سوءنیت و شفاعت اعمال او برای خوش آمد شاه، به درجات بدتر از آیرم بود و اصرار مختاری به اینکه عدلیه تحت نفوذ او باشد و آلت اجرا اغراض او واقع شود، بیشتر بود....»
دادگاه مختاری، حوالت تمامی جنایات به رضاخان
پس از فرار رضاخان از ایران در شهریور ۲۰، تمامی ارباب اندیشه و قلم، یک صدا به مذمت او پرداختند و از جنایت و مظالم وی گفتند. اگر محققی به جمعآوری هجویات قزاق در آن دوره بپردازد، اثری بس مهم و پرنکته را خواهد آفرید. در چنین شرایطی ابواب جمعی حکومت رضاخان، به ویژه آنان که متولی داغ و درفش بودند، نمیتوانستند از خشم عمومی در امان باشند. هم از این روی دستگاه قضایی وقت، برای برخی از آنان پروندهای تشکیل داد و به محاکمه ایشان شد. رکنالدین مختاری نیز در زمره این افراد بود. نکته مهم در این میان این بود که رئیس سابق شهربانی کل کشور و وکلای او ضمن مدافعات خود بیشتر روی این نکته تأکید کردند که اغلب آنچه واقع شده، در اجرای اوامر شفاهی پادشاه وقت بود و در واقع مختاری حکم مأمور معذور را داشته است! دکتر جلال عبده دادستان دیوان کیفری در پاسخ به این مدافعات، نطق مفصلی در دادگاه ایراد کرد که موجب شهرت او و در نتیجه همین نطق، در انتخابات دوره ۱۴ مجلس شورای ملی به نمایندگی تهران انتخاب شد! قسمتی از نطق نامبرده که اتهامات وارده بر مختاری در آن منعکس شده به شرح زیر است:
«بدون شک جامعه ایران آرزو دارد این محاکمه که اولین نمونه رسیدگی به حساب گذشته است، هرچه زودتر خاتمه پذیرد و جنایتکاران به کیفر اعمال خود برسند... برای اینکه خدمتی را که به عهده من محول شده است به پایان برسانم، لازم میدانم توضیحات بیشتری در اطراف ادعانامه بدهم و قیافه واقعی شهربانی دیروز و مخصوصاً شخصیت سرپرست مطلقالعنان آن آقای مختار را طراحی کنم. در اینجا سعی خواهم کرد، دستگاه مهیب شهربانی دیروز و چرخهای شیطانی آن را که بیگناهان بیشماری را در دم پرههای خود گرفته و آنها را نابود کرده است، نشان بدهم تا معلوم شود آقای مختار که امروز مظلومانه روی صندلی اتهام قرار گرفته است، دیروز چهکاره بوده و به دست او چه سیئاتی انجام گرفته است، اما آقای مختار نگران نباشید، من در انجام این وظیفه سنگینی که دارم از شاهراه حقیقت منحرف نخواهم شد، زیرا یقین دارم برای نشان دادن چگونگی کارهای شما بیان واقع کاملاً کافی خواهد بود. آقای مختار شما در مدت شش سال، عملاً قسمت مهمی از اقتدارات دولت را در دست داشتید و در اغلب امور مربوط به مقدرات ملت و کشور اعمالنظر میکردید. شما در ظرف این مدت، بودجه شهربانی را چند برابر کردید و قسمتی از این بودجه سنگین را صرف تشکیلات جاسوسی و با این کار وحشتی در کشور ایجاد کردید که در هیچ جا سابقه نداشت. دو نفر دوست نزدیک جرئت نداشتند، با یکدیگر آهسته حرف بزنند. کار جاسوسی به اندازهای بالا گرفته بودکه حتی زن جاسوس شوهر، شوهر جاسوس زن و پسر جاسوس پدر شده بود و با این دستگاه مهیب و با دستیاری افراد پستی که آلت دست شما بودند و در مکتب شما پرورش یافته بودند، عده زیادی از مردان بیگناه تحویل اداره سیاسی میشدند. اداره سیاسی، یعنی همان کانون فجایعی که به مؤسسه تفتیش عقاید قرون وسطی شبیه بود، همان تاریکی که روشنایی عدالت و وجدان در آن راه نداشت و هر کس سرو کار با آنجا پیدا میکرد، دیگر از جان خود ایمن نبود. تمام این جنایات را مرتکب میشدید تا مردم حقایق را نگویند و از عملیات شما انتقاد نکنند از مأموران شداد و سختگیر شما شکایت ننمایند. آب از آب تکان نخورد تا مختار مطلق جان و مال مردم باشید و نزد اعلیحضرت سابق، خادم هوشیار و مطیع و لایق معرفی شده بر مسند ریاست شهربانی تا آخر عمر برقرار بوده و همیشه حضرت اجل بمانید... آقای مختار شما رئیس شهربانی بودید، شما ضابط دادگستری محسوب میشدید، مأموریت کشف جرایم را داشتید، چگونه خود شما مأمورینی را برای ارتکاب جرایم انتخاب کردید؟ چگونه شما به مأمورینی که اصولاً برای حفظ نظم و انتظام انتخاب شدهاند، لباس میرغضب میپوشانید و به آنها درس آدمکشی میدادید، پلیس و آدمکشی در کجای دنیا سابقه دارد؟ هیئت محترم دادگاه به اهمیت حکمی که از طرف شما اعلام خواهد شد، توجه فرمایید این حکم خطمشی مأمورین دولت و ارباب قدرت را برای صدها سال تعیین خواهد کرد و به آنان خواهد فهماند بزرگترین مقامی که بر آنان حاکم است، قانون است. به آنان نشان خواهید داد که دستورات خودسرانه در خور اجرا نیست... هیئت محترم دادگاه آن دژخیمهای اجتماع را شدیداً مجازات فرمایید و عملاً نشان دهید که چشم عدالت بیدار بوده و آتش مقدس دادگستری، هنوز در کانون زندگی ملت ایران فزون است....»
پزشک احمدی: قاتل اصلی سرتیپ مختاری خود رضا شاه است
بسیاری از آنان که از سوی رکنالدین مختاری دستگیر شدند، نهایتاً توسط پزشک احمدی و با آمپول هوا روانه سرای دیگر گشتند! پس از آغاز محاکمات جلادان رضاخان، احمدی نیز از سوی ایران تیمورتاش در عراق شناسایی و دستگیر شد و در جایگاه متهم نشست. او نیز در توجیه جنایات خویش، طریقه مختاری را در پیش گرفت و همه چیز را به قزاق منتسب کرد. واقعیت این است که مختاری و احمدی به رغم بیرحمی و سبعیت ذاتی، چندان نیز بیربط نمیگفتند و در واقع مجری اوامر رضاخان در قلع و قمع مخالفان وی بودند. این حقیقتی بود که پزشک احمدی، حتی به گاه بر دار رفتن نیز آن را فریاد کرد! غلامحسین بقیعی از شاهدان این رویداد ماجرا را بدین ترتیب روایت کرده است:
«یکی از مسائل مهم روز که پیوسته در مطبوعات منعکس میشد، محاکمه پزشک احمدی بود. یک روز روزنامه فروشها داد میزدند: فوقالعاده! به دار زدن پزشک احمدی! فردا در میدان توپخانه! فوقالعاده!» ... اذان صبح خود را به آنجا رساندم. غوغای غریبی بر پا بود. یک تیر چوبی بسیار بلند با قرقره و طناب مخصوص، در ضلع غربی میدان به چشم میخورد. نماینده دادستان حکمش را قرائت کرد و قاضی عسکر گفت استغفار و توبه کند و از مأمورین تقاضا کرد که اجازه دهند محکوم دو رکعت نماز بخواند. پس از نماز روی چهارپایه زیر چوبه دار ایستاد و فریاد زدای مردم من قاتل نیستم، یگانه گناهم این است که دستور مافوقم را اجرا کردهام و حالا، چون از همه ضعیفترم، همه چیز به گردن من افتاده! قاتل اصلی سرتیپ مختار و خود رضا شاهه!... پاسبانها بیش از این مهلت ندادند، حلقه طناب را به گردنش انداختند و به سرعت بالا او را کشیدند....»
و کلام آخر
آنچه بدان اشارت رفت، شمهای از شقاوت گزمهگان و شهنهگان مردی است که رسانههای محور امریکا، انگلیس و اسرائیل در سالیان اخیر کوشیدهاند که وی را «پدر ملت ایران» جا بزنند! صدالبته که تاریخ آگاهی مانع از فراگیر شدن این تصور خواهد گشت، اما آیا دستگاههای فرهنگی مسئول نیز در بازگویی و تبلیغ حقایق به وظیفه خویش عمل کردهاند؟