کد خبر: 1117307
تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
شهید اکبر چهرقانی، عشقی که به شهید مصطفی چمران داشت
قبل از اینکه بخواهد محافظ دکتر مصطفی چمران شود، دکتر به او گفته بود من دیگر نیازی به محافظ ندارم؛ محافظان دکتر همه شهید شده بودند و او نمی‌خواست اکبر چهرقانی نیز به شهادت برسد. اکبر را خیلی دوست داشت و می‌دانست بودن با او چه خطراتی را متوجهش می‌کند، ولی شهید چهرقانی تصمیمش را گرفته بود، او می‌خواست از شهید چمران محافظت کند.
آرمان شریف

قبل از اینکه بخواهد محافظ دکتر مصطفی چمران شود، دکتر به او گفته بود من دیگر نیازی به محافظ ندارم؛ محافظان دکتر همه شهید شده بودند و او نمی‌خواست اکبر چهرقانی نیز به شهادت برسد. اکبر را خیلی دوست داشت و می‌دانست بودن با او چه خطراتی را متوجهش می‌کند، ولی شهید چهرقانی تصمیمش را گرفته بود، او می‌خواست از شهید چمران محافظت کند.

صرف‌نظر از سفر به انگلیس
شهید چهرقانی از استان مرکزی به جبهه آمده بود. از همان بدو ورودش همه او را جوانی باهوش و شجاع می‌دیدند که با تمام وجود برای دفاع از اسلام و میهن قدم به جبهه گذاشته بود. اکبر یکبار امتحانش را در جریان مبارزات انقلابی پس داده بود و با حضور در جبهه خود را برای آزمونی دیگر آماده می‌کرد. قبل از انقلاب تصمیم گرفته بود، به انگلستان برود و برنامه‌ریزی‌های لازم را هم برای این کار کرده بود، به طوری که منزلی را در انگلیس اجاره کرد و اجاره بهای آن را هم از قبل پرداخت کرده بود. همین که خود را برای رفتن آماده می‌کرد، حرکت‌های انقلابی مردم علیه رژیم پهلوی شروع و اوج گرفت و او را در آخرین لحظات از رفتن منصرف کرد. اکبر مبارزه با طاغوت را بر تحصیل بر انگلستان ترجیح داد و همواره می‌گفت: «تا پیروزی انقلاب اسلامی این آب و خاک را ترک نخواهم کرد.»
با شروع جنگ تحمیلی جزو اولین نفراتی بود که خود را به جبهه رساند. زمانی که دشمن بعثی شهر‌های جنوبی کشور را مورد تجاوز قرار داد، بدون معطلی و مکث راهی جبهه شد. او از قبل از گروه شهید چمران آموزش‌های نظامی را دیده بود و از آمادگی لازم جهت دفاع از کشور برخوردار بود.
شهادت در کنار دکتر
هفتم مهر ۱۳۵۹ همراه شهید دکتر چمران به خوزستان رفت و رزمش را با دشمن در ستاد جنگ‌های نامنظم آغاز کرد. عمر حضور او در جبهه‌ها کوتاه بود و خیلی زود مزد مجاهدت‌هایش را گرفت. او که یار و همراه همیشگی شهید چمران و در میدان نبرد محافظ او نیز محسوب می‌شد، در ۲۶ آبان ۱۳۵۹ (شب تاسوعای حسینی) در حالی که در اطراف سوسنگرد به همراه دکتر چمران در محاصره تانک‌های دشمن قرار داشت، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. شهید چمران پس از شهادت این یار وفاداردل‌نوشته زیبایی در رثای او نوشت که قسمتی از آن به شرح زیر است: «اکبر! به خاطر داری که از من گله می‏کردی که چرا دیگران را با خود به جنگ می‏برم و تو را نمی‏برم؟ آخر تو را دوست داشتم و نمی‏خواستم تو را به منطقه خطر ببرم، می‏دانستم که برای محافظین من و همراهانم خطراتی بزرگ وجود دارد و اکراه داشتم که دوستان دلبندم را به خطر بیندازم، تو فکر می‏کردی که تو را به قدر کافی دوست نمی‌دارم، درحالی که بین جوانان بیش از حد، به تو ارادت داشتم. اکبر! تو می‏دانی که هرکس محافظ من شد، در صحنه‌های خطر، آماج تیر بلا گردید؛ «ناصر» فداکارم، «حجازی» کاردانم و «محسن» عزیزم که محافظ من شدند، هر یک به ترتیب از پا درآمدند. من دیگر نمی‏خواستم محافظی برای خود بگیرم، معتقد بودم که خدای بزرگ کفایت می‏کند، اما تو اصرار می‏کردی و مرا تنها نمی‏گذاشتی و می‏خواستی همیشه با من باشی و با جان خود از من محافظت کنی و در این راه، الحق به عهد خود وفا کردی....»
مقام معظم رهبری نیز که آن روز‌ها در سوسنگرد حضور داشتند، در خاطراتی شهید چهرقانی را چنین توصیف می‌کند: «الطلوع ۲۶ آبان ماه بود، شب عملیات جزء شب‌های خاطره‌انگیز من است. شب عجیبی بود. من بودم، چمران و سرهنگ سلیمی و جوان دیگری به نام اکبر که از محافظان شهید چمران بود. یک پسر شجاع، خوش روحیه، متدین و جوان برازنده‌ای که فردای همان روز کنار چمران شهید شد....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار