کد خبر: 1073222
تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
تکاپوی علمی و عملی شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح، در آیینه روایت‌ها
در روز‌هایی که بر ما گذشت، از چهل و دومین سالروز شهادت عالم مجاهد شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح عبور کردیم. هم از این روی و در نکوداشت تکاپوی علمی و عملی آن بزرگ، کارنامه او را در آیینه روایت دوستانش بازخوانده‌ایم. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.
علی احمدی‌فراهانی

در روز‌هایی که بر ما گذشت، از چهل و دومین سالروز شهادت عالم مجاهد شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح عبور کردیم. هم از این روی و در نکوداشت تکاپوی علمی و عملی آن بزرگ، کارنامه او را در آیینه روایت دوستانش بازخوانده‌ایم. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

نماد وحدت حوزه و دانشگاه در یک نگاه
واپسین روز‌های آذرماه هر سال، یادآور خاطره بزرگمردی است که امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی درباره او فرمود: «امید آن بود که از دانش، زبان و قلم او، بهره‌ها برداشته شود.»
استاد شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح در سال ۱۳۰۷ ﻫ. ش و در خانواده‌ای روحانی، در شهر همدان چشم به جهان گشود. پدرش مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج‌شیخ محمود مفتح از فضلا و اساتید حوزه علمیه همدان و در ادبیات فارسی و عربی در زمره اساتید برجسته بود. شهید مفتح علوم قرآنی و ادبیات را نزد پدر آموخت و پس از اتمام آغازین سالیان تحصیلات، از محضر مرحوم آیت‌الله‌العظمی آخوند ملاعلی معصومی‌همدانی کسب فیض کرد. سپس به سفارش و راهنمایی پدر و در ۱۶ سالگی، برای ادامه تحصیل راهی حوزه علمیه قم و در مدرسه دارالشفا، مشغول تحصیل شد. جدیت، پشتکار و دقت عمل ایشان موجب شد تا پله‌های ترقی را یکی پس از دیگری طی کند و با تلمذ در محضر بزرگانی چون: آیت‌الله‌العظمی بروجردی، آیت‌الله سیدمحمد محقق، داماد امام خمینی، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی و آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدرضا گلپایگانی، برای زندگی سراسر مبارزه خود توشه‌های کافی برگیرد. شهید مفتح، طلبه‌ای فاضل و کوشا بود و ادبیات، فقه، اصول و فلسفه را به‌خوبی می‌شناخت. ایشان با کسب علوم و معارف از محضر اساتید و افاضل بزرگ حوزه با سرعت به درجه اجتهاد نایل آمد. وی در کنار برنامه‌های تحصیلی، فعالیت‌های اجتماعی را نیز دنبال می‌کرد و در دوران زندگی کوتاه خود، منشأ خدمات ارزشمند و ماندگاری شد. حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره ایشان چنین آورده‌اند: «کم نمود بود و کم تظاهر، اما پر حضور و پر تحرک. اسمش کمتر برده می‌شد، اما آثارش در خیلی از جا‌ها بود. یکی از آنها، دانشگاه بود و دیگری حوزه. آن‌هایی که یاد آن عزیز را گرامی داشتند و با او انس گرفتند، می‌دانند که حضور وی در سال‌های تاریک اختناق، در پایگاه‌های مقاومت، معرفت و فرهنگ انقلابی، یعنی مساجد، یک حضور نمایان و کم‌نظیر بود. هر جا بود، آنجا پایگاه بود. آن روز‌ها مسجد قبا و مسجد جاوید که از آثار آن بزرگوار بودند، از شهرت زیادی برخوردار بودند، اما نام خود آن عزیز، کمتر آورده می‌شد! حالا هم همین‌طور است. هفته وحدت حوزه و دانشگاه معروف است، اما یاد مفتح در میان یاد‌های این هفته، فراموش می‌شود! این هم جزو افتخارات اوست که آثارش و برکات وجودی‌اش، از خود او مشهورتر و مشهودترند.»

بر ستیغ تحقیق و معرفت
به گفته رهبر معظم انقلاب اسلامی، شهید آیت‌الله دکتر مفتح، اسلام را با همه شمول آن، یعنی در دو جنبه اعتقاد و عمل می‌فهمید و در زمره فضلای برجسته و روحانیون متجدد بود. او بر این باور بود که حوزه باید هم دیگران را به خود راه بدهد و هم خود وارد ساحت‌های فرهنگی دیگر شود و بر ابعاد بینش جهانی خود بیفزاید و دانش‌ها، جریان‌ها و مسائل سیاسی و فرهنگی نوین را بداند. ایشان به مبارزه اعتقاد داشت و در دوره‌ای که بسیاری از روحانیون را از دخالت در امور سیاسی بر حذر می‌داشتند و متخصصان معرفت دینی، به این امر اهتمام چندانی نداشتند، او از پیشروان این حرکت بود و همپیمان با آنان که بعدها، اکثراً در صدر سلسله شهدای انقلاب قرار گرفتند. شهید دکتر محمدجواد باهنر در این باره معتقد است:
«ایشان از طلاب فاضل، درسخوان و با استعداد حوزه بود و همیشه اساتیدی را انتخاب می‌کرد که دروسشان بیشتر جنبه تحقیقی داشت. فلسفه را خوب فهمیده بود و خوب هم تدریس می‌کرد و به اصول و فقه، به‌خوبی آشنا بود. در عین حال به دروس دانشگاهی و علمی جدید هم علاقه داشت و دکتر الهیات بود و توانست بین حوزه و دانشگاه، پیوندی مبارک برقرار سازد. در عین حال مبارزی سختکوش و جدی بود و در سال‌های پایانی دهه ۳۰ توانست موج پرشوری از مبارزه را در خوزستان ایجاد کند. سخنرانی‌های پرشور و روشنگرانه وی در تقویت انقلاب اسلامی سهمی بسزا داشت. نماز عید فطر و راهپیمایی باشکوه آن روز که به همت آن بزرگوار شکل گرفت، طلیعه راهپیمایی‌های باشکوه انقلاب اسلامی بود.»

شور مبارزه و بیدارگری
زندگی سراسر تلاش و معنویت و فعالیت شهید آیت‌الله مفتح، همواره با دغدغه اصلاح امت اسلامی همراه بود. ایشان توانست با مدیریتی قابل تقدیر در کنار بزرگانی چون: شهید مطهری، شهید دکتر بهشتی، شهید دکتر باهنر و تنی چند از روحانیون متعهد و مکتبی و با الهام از اندیشه‌های امام خمینی، نقشی تأثیرگذار در فرآیند انقلاب اسلامی ایفا کند. یکی از مهم‌ترین مسائلی که آن شهید نامور بدان اهتمام می‌ورزید، ارتقای سطح آگاهی عامه مردم به ویژه جوانان بود، بنابراین از همان ابتدا در زمینه ایجاد مراکز علمی و تشکل‌های فرهنگی مناسب نوجوانان و جوانان، اهتمام بسیار می‌ورزید. وی با همکاری شهید دکتر بهشتی، «کانون اسلامی دانش‌آموزان قم» را راه‌اندازی کرد و جهت‌دهی به این قشر را در اولویت فعالیت‌های خویش قرار داد.
با شروع نهضت امام خمینی در آغاز دهه ۴۰، آیت‌الله مفتح نیز همچون دیگر شاگردان برجسته آن بزرگ در صحنه مبارزات حضوری فعال و جدی داشت. ایشان در محرم سال ۱۳۴۲ با سخنرانی‌های پرشور خود در آبادان، بی‌محابا درباره جنایات رژیم پهلوی با مردم سخن می‌گفت و در آگاهی‌بخشی به ساکنان خطه حساس خوزستان، نقشی تعیین‌کننده ایفا کرد. حضور آن معلم شهید در دانشگاه، نقطه عطفی در زندگی فرهنگی و مبارزاتی اوست، زیرا از یک سو آشنایی با شخصیت‌های علمی و اندیشمندان اسلامی را برای او به ارمغان آورد و از سوی دیگر، موجب ارتباط نزدیک وی با دانشجویان مشتاق شد. ایشان در سال ۱۳۴۹، به دعوت دانشکده الهیات، در آن نهاد علمی مشغول به تدریس و همزمان به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران، امام جمعه مسجد دانشگاه شد. در سال ۱۳۵۲ و در پی بسته شدن مسجد الجواد توسط ساواک، وی فعالیت خود را در مسجد جاوید تهران آغاز کرد و ضمن تصدی امامت آن مسجد، کلاس‌های مختلف: اصول عقاید، اسلام‌شناسی، تفسیر قرآن، جامعه‌شناسی، اقتصاد، تاریخ ادیان، فلسفه و... را در آنجا دایر و این مسجد را به پایگاه مهمی علیه رژیم ستمشاهی تبدیل کرد. استقبال گسترده مردم، به‌ویژه نسل جوان از برنامه‌های این مسجد، سبب شد تا در روز سوم آذر ماه سال ۱۳۵۳، پس از سخنرانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، مأموران ساواک به این مسجد حمله و شهید آیت‌الله مفتح را دستگیر و زندانی و مسجد را هم تعطیل کنند! ایشان پس از رهایی از زندان، بار دیگر فعالیت‌های فرهنگی و مبارزاتی خود را از سر گرفت و در سال ۱۳۵۴، در جلسه‌ای با حضور آیت‌الله طالقانی و شهید آیت‌الله مطهری، نام قبا را برای مسجدی نوبنیاد انتخاب کرد و در آنجا به اقامه نماز جماعت پرداخت. در پی تعطیل شدن حسینیه ارشاد، مسجد قبا به عنوان مهم‌ترین پایگاه مبارزاتی علیه رژیم شاه، مرکز تجمع مبارزان و جوانان پرشور و انقلابی شد. دعوت از عبدالفتاح عبدالمقصود نویسنده کتاب ارزشمند امام علی (ع) و بسیاری از قاریان و دانشمندان دیگر کشور‌های اسلامی در زمره خدمات فرهنگی ارزشمند آن شهید بزرگوار است. بدیهی است که دشمنان دیرینه اسلام و انقلاب اسلامی، با دقت چهره‌های نظریه‌پرداز و تأثیرگذار انقلاب را شناختند و با استفاده از مزدوران داخلی و برخی جوانان ناآگاه و کج‌اندیش، درصدد از میان برداشتن آنان برآمدند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و در پی فضای باز سیاسی و امکان فعالیتی که در پرتو انقلاب برای همگان میسر شده بود، گروه‌های التقاطی و منحرف نیز در صحنه سیاسی جامعه ظاهر شدند. عده‌ای از آنان در کم‌دانی و تعصب خویش غوطه‌ور و بسیاری دیگر نیز، نفوذی‌های مرئی و نامرئی سازمان‌های جاسوسی بیگانه بودند و تحت عنوان دفاع از دین و قرآن، علیه روحانیت آگاه و مبارز وارد میدان شدند! آن‌ها با شهادت استاد و نظریه‌پرداز بزرگ انقلاب آیت‌الله مرتضی مطهری، ترور‌های خود را آغاز کردند و با به شهادت رساندن چهره‌های تأثیرگذاری چون: آیت‌الله قاضی طباطبایی، آیت‌الله دکتر بهشتی، شهدای محراب و... انقلاب اسلامی را از برجسته‌ترین شخصیت‌های خود محروم ساختند.

مجاهد پرتلاش، آماج حملات ضد انقلاب در دوران برقراری نظام اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جریانات انحرافی، مستمراً برای شهید آیت‌الله دکتر مفتح، نامه‌های تهدیدآمیز ارسال و یک بار نیز به منزل ایشان حمله کردند! نزدیکان آن بزرگ، بار‌ها روایت کرده‌اند: پس از شهادت آیت‌الله مطهری، شهید مفتح دائماً تکرار می‌کردند که پس از ایشان نوبت من است! او با این همه، همواره گله‌مند بودند که حضور محافظان، باعث شده است تا در ارتباط ایشان با مردم، اختلال ایجاد شود. گهگاه نیز بدون محافظ، از منزل بیرون می‌رفتند و موجب نگرانی اعضای خانواده می‌شدند! همواره می‌گفتند: داشتن محافظ و دور بودن از مردم، طراحی بیگانگان است و نباید به آن تسلیم شد! مهندس محمدمهدی مفتح فرزند آن شهید دانشور، درباره تهدیداتی که نسبت به ایشان می‌شد، می‌گوید: «یک روز به منزل ما حمله کردند که محافظان آن را دفع کردند! ظاهراً آن مهاجم از دیوار خانه بالا آمده بود! غیر از نامه‌ها و تلفن‌های تهدیدآمیز، این‌گونه تهاجم‌ها را هم انجام می‌دادند. پدرم بعد از شهادت آقای مطهری، بسیار متأثر بودند. پس از ترور آقای هاشمی‌رفسنجانی، خانواده‌شان به اولین جایی که زنگ زدند، منزل ما بود و پدرم به سرعت خودشان را به بیمارستان شهدای تجریش رساندند که آقای هاشمی در آنجا بستری شده بود.»
علل ترور ایشان را باید در نحوه برخورد آن عالم مجاهد با پدیده التقاط جست‌وجو کرد. همین که ایشان در لیست گروهک منحرف فرقان قرار داشت، نشانه تأثیری است که وی در روشنگری و مبارزه با انحرافات داشت. همان مسیری که شهید آیت‌الله مطهری هم طی می‌کرد، به رغم آنکه از نظر شیوه مبارزه، با یکدیگر تفاوت داشتند. شهید مطهری در سخنرانی‌ها و نگارش کتاب‌ها، به نقد صریح التقاط می‌پرداخت، اما شهید مفتح بیشتر در شکل فعالیت‌های اجرایی، از جمله تأثیر رویکرد‌های جامعه روحانیت مبارز تهران، تنظیم برنامه راهپیمایی‌ها، برگزاری نماز عید فطر و اقداماتی از این دست، با دشمنان مواجه بود. از سوی دیگر، تعصب و انحراف فکری قاتلان شهدای بزرگ انقلاب اسلامی، از جمله شهید آیت‌الله مفتح از استدلال‌هایی که در دادگاه مطرح کردند، هویداست. کمال یاسینی ضارب اصلی شهید مفتح، در محاکمه چنین گفته بود: «در روز ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷، در پی فاجعه‌ای که در میدان ژاله رخ داد، به بهشت زهرا رفتم و همان روز به ذهنم رسید روحانیون برای اینکه به قدرت برسند، دارند جوان‌ها را به کشتن می‌دهند! همانجا بود که کینه دکتر مفتح را به دل گرفتم و به خودم گفتم: در اولین فرصتی که پیش بیاید، باید او را بکشم!»

و سرانجام روز واقعه!
شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح در روز ۲۷ آذر سال ۱۳۵۷ در دانشکده الهیات به شهادت رسید. علی کهن، نگهبان در ورودی دانشکده الهیات که از شاهدان عینی صحنه شهادت آن بزرگ است، ماجرا را این‌گونه روایت می‌کند: «ساعت ۹ صبح بود که اتومبیل حامل دکتر مفتح، جلوی دانشکده توقف کرد. من به طرف ایشان رفتم و پس از سلام و احوالپرسی، با هم به طرف دانشکده به راه افتادیم. در این موقع تیراندازی شروع شد! یکی از محافظان دکتر مفتح شروع به تیراندازی کرد، اما لحظه‌ای بعد و در اثر اصابت گلوله، به زمین افتاد! من بازوی دکتر مفتح را گرفتم و به ایشان گفتم: آقا، بدوید! دکتر مفتح دوید و به طرف راهروی سالن دانشکده رفت. در این موقع یکی از مهاجمان، به دنبال ایشان دوید و با اسلحه کلت، به طرف ایشان شلیک کرد و دکتر پشت در اصلی سالن به زمین افتاد! من به طرف اسلحه پاسداری که شهید شده بود رفتم، ولی یکی از مهاجمان به طرف من شلیک و بعد فرار کرد!»
کمال یاسینی ضارب اصلی آن شهید، بعد‌ها در دادگاه، ماجرا را به این شکل نقل کرد: «من حواسم به پاسدار محافظ دکتر نبود و فقط حواسم به این بود که کلت را دربیاورم و کار را تمام کنم! قبلاً بررسی کرده بودیم که دکتر وقتی به دانشکده می‌آید، خود به خود از کدام مسیر به دفترش می‌رود و می‌دانستیم اگر فرار هم بکند، باز به همان سمت خواهد رفت و من خودم را آماده کرده بودم. یکی دیگر از ضارب‌ها، دنبال دکتر دوید و تیراندازی کرد، اما دکتر طوری نشد! من دنبال دکتر دویدم. او از پله‌ها رفت بالا. تیراندازی کردم، ولی باز به او نخورد! بعد دیدم به طرف سلف سرویس رفت. دختری هم سر راهم بود. او را عقب زدم و به طرف سر دکتر تیراندازی کردم که افتاد! دیگر معطل نشدم و آمدم بیرون. دیدم راننده دکتر دارد تیراندازی می‌کند. یک تیر هم به او زدم. یکی از همراهان من، تیری به سر راننده زد و او را در دم کشت!»
یکی از مسائلی که بسیار موجب حیرت همگان گشت، خونسردی مهاجمان بود. یکی از شاهدان عینی در این باره می‌گوید: «من در اتوبوس شرکت واحد بودم. وقتی جلوی دانشکده رسیدیم، دیدم یک موتور کوچک و احتمالاً یاماها، به آن سمت رفت. بعد صدای تیر بلند شد و سه جوان را دیدم که عرض خیابان را به سرعت طی و در همان حال، شروع به تیراندازی کردند! یک نفر هم پشت اتومبیلی که در کنار دانشکده پارک شده بود، موضع گرفته بود و به سمت آن سه نفر تیراندازی می‌کرد، ولی هنوز لحظاتی نگذشته بود که تیری به سرش خورد و روی زمین افتاد! دقایقی بعد دیدیم که سه جوان، خیلی خونسرد و آرام، سوار موتور شدند و فرار کردند! این همه خونسردی بعد از ارتکاب چنین جنایتی، واقعاً حیرت‌انگیز بود!»

بازتاب‌ها و تحلیل‌های یک مرگ سرخ!
مهندس محمدمهدی مفتح از نحوه شهادت پدر این‌گونه آگاه شد: «من و اخوی آقا صادق، در مدرسه‌ای تدریس می‌کردیم. سر کلاس بودیم که ناظم مدرسه آمد و از من پرسید: امروز پدرتان کجا هستند؟ گفتم: قرار بود بروند دانشکده، چطور مگر؟ معلوم شد آن‌ها خبر را از رادیو شنیده بودند. به من گفتند: بهتر است با ایشان تماس بگیرم. بلافاصله بعد از آن گفتند: بهتر است سریع‌تر به دانشکده الهیات برویم! همراه با اخوی رفتیم و دیدیم پدر را به بیمارستان امیر اعلم برده‌اند. وقتی رسیدیم که سرم را از بدنشان جدا می‌کردند! معلوم بود که به شهادت رسیده‌اند. ما نزدیک ظهر به بیمارستان رسیدیم که حدود دو ساعت از تیر خوردن ایشان گذشته بود! مردم جلوی بیمارستان امیر اعلم، تجمع کرده بودند. فردای آن روز پیکر پدر و محافظان ایشان را از مسجد دانشگاه تهران تشییع کردیم. جمعیت فوق‌العاده زیاد بود. پیکر به قم منتقل شد و فردای آن روز، تشییع جنازه مفصلی در قم صورت گرفت. ما داخل جمعیت گم بودیم و متوجه نشدم که در قم، چه کسی به ایشان نماز خواند، ولی در تهران می‌دانم که آقای هزاوه‌ای همدانی نماز را خواندند. قبر شهید مطهری دو طبقه است و ابتدا پیشنهاد شد شهید مفتح را در طبقه دوم آنجا دفن کنیم، اما خانواده دو شهید محافظ ایشان، یعنی شهید اصغر نعمتی و شهید جواد بهمنی از ما خواستند همانطور که شهدای آن‌ها در دوره حیات شهید مفتح، همواره ایشان را همراهی می‌کردند، جنازه‌هایشان هم نزدیک به هم دفن شود و بنابراین اعضای خانواده تصمیم گرفتند هر سه شهید را در حجره ۲۳ حرم حضرت معصومه دفن کنند.»
دکتر علی مطهری فرزند شهید آیت‌الله مطهری، دلیل به شهادت رسیدن شهید آیت‌الله دکتر مفتح را ارتباط نزدیک ایشان با پدرش می‌داند و می‌گوید: «آن‌ها سال‌ها در دانشکده الهیات همکار بودند و هر دو هم در گروه فلسفه کار می‌کردند و طبعاً شناخت کافی از روحیات یکدیگر داشتند. شهید مفتح واقعاً به پدرم ارادت داشتند و پدر نیز به ایشان، بسیار علاقه‌مند بودند. معرفی دکتر مفتح به عنوان امام جماعت مسجد قبا، توسط پدرم صورت گرفت. هنگامی که اعضای گروه فرقان به مسجد قبا می‌آمدند، پدرم هشدار داده بودند: این‌ها گروه منحرف و خطرناکی هستند و شهید مفتح هم بلافاصله، آن‌ها را بیرون کردند! به نظر من شهید مفتح تا حد زیادی فدای شهید مطهری شدند، چون گروه فرقان با ایشان، دشمنی چندانی نداشت! آن‌ها دشمنی فکری با شهید مطهری داشتند و این نوع مسائل، در مورد شهید مفتح مطرح نبود، اما علاقه و مطیع بودن شهید مفتح نسبت به شهید مطهری و اینکه شهید مفتح در واقع منویات پدر را اجرا می‌کردند، باعث شد گروه فرقان دکتر مفتح را به شهادت برسانند!»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار