جای خالیاش این روزها بهشدت روی سکوها حس میشود. جای لیدری که استادانه، چون رهبر ارکستر با حرکات دست و بدن خود موجی از هیجان را در تماشاگران ایجاد میکرد و تشویقهای بیامانی را ترتیب میداد که هر تیمی آرزوی داشتن چنین لیدری را داشته باشد. بازتاب تشویقهایش مرزها را هم درنوردیده بود، به طوری که در جریان جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین مجله معروف فرانسوی «موندیال» برایش نوشت: تیم ایران فقط یک دروازهبان (مرحوم ناصر حجازی) و یک تشویقکننده آورده است. همین جمله کوتاه کافی بود تا نشان دهد رضا چاچا تا چه اندازه در هدایت سکوها و نظم و هیجان بخشیدن به تماشاگران مهارت دارد. لیدری سکوها تنها کاری نبود که فوتبال از این لیدر توانمند به یاد دارد. خیلی وقتها او در چهره ماساژوری قهار وظیفه آماده کردن بدنهای بازیکنان را داشت. همدوره و همسفر بزرگانی، چون پروین و حجازی بود، اما هرگز خود را آویزان کسی نکرد. جنجال به راه نینداخت و سکوها را به تنش وانداشت. چاقوکشی و عربدهکشی هم نکرد. در شکل و شمایل بادیگارد ظاهر نشد و چشمش به دست بازیکنان نبود تا چیزی در جیبش بگذارند، چون یک لیدر واقعی و عاشق فوتبال بود و هدفی جز نظم دادن به تشویقهای هیجانانگیز برای تماشای فوتبالی دلچسب و لذتبخش نداشت. درست برعکس آنهایی که امروز کار را به جایی رساندهاند که فدراسیون از تمامی باشگاهها میخواهد دیگر از واژه لیدر استفاده نکنند و شرایطی را فراهم کنند که تمامی اعضای کانون مشوقین زیر نظر کمیتهای با نام کمیته فرهنگی فعالیت کنند.
سخت است، هم رضا چاچا را لیدر خطاب کنیم و هم آنهایی را که این روزها به واسطه عربدهکشی، فحاشی و قلدربازیها جایی برای خود در کنار تیمها باز کردهاند لیدر بخوانیم!
آنهایی که به واسطه سوءمدیریت آقایان باندهای مخوفی شدند و بادیگاردهای خشن یا شرورهای فیلمهای هالیوودی را به یادمان میآورند. کنار گذاشتنشان کار چندان سختی نیست. کافی است قبل از هر چیزی مدیران باشگاهها دست رد بزنند بر سینهشان و دورشان را خطی قرمز بکشند و بازیکنان و مربیان یکبار برای همیشه تصمیم بگیرند که دیگر به آنها باج ندهند.
اما آیا میتوان دستشان را از فوتبال کوتاه کرد، وقتی از مدیر و مربی گرفته تا بازیکن بهرغم تمام قیافههایی که میگیرند، در خفا آنها را برای اهداف غیرحرفهای و صدالبته غیراخلاقی خود نگه میدارند و حاضر به قطع این رابطه شوم نیستند که اگر بودند، شاهد ارتقا آنها از لیدری به کارمندی باشگاه نبودیم و در کمال تعجب نمیدیدیم که دست به دست سرمربیان خارجی، آنها را از این سمت زمین به سمت دیگر هدایت میکنند و، چون بادیگاردی مطمئن شانهبهشانه آنها راه میروند!
شرشان از سر فوتبال کم نمیشود، چون هیچ ارادهای در این خصوص وجود ندارد، حتی اگر آقایان ادعا کنند که بساط آنها را برچیدهاند. آنها لازمه کار مدیران، مربیان و بازیکنان هستند. لازمه کار مدیران بیکفایتی که ضعفهای مدیریتی خود را با به دست گرفتن نبض سکوها به واسطه همین نفرات است که لاپوشانی و ماستمالی میکنند که اگر غیر از این بود، شاهد شانهبهشانه راه رفتن آنها در کنار مربیان تیمهای مطرح نبودیم. حال آنکه پروندههای قطور شرارتهایشان فریاد میزند که جایی حتی تا چندده متری چمن و ورزشگاه هم نباید داشته باشند. اما چه میشود که آزادانه جولان میدهند و گردنکشی، عربدهکشی و فحاشیهایشان نمیتواند مانع از ورودشان به ورزشگاهها و محل تمرین تیمها شود؟!
گفته میشود نیروی انتظامی تصمیمی قاطع برای برچیدن بساطشان از ورزشگاهها گرفته است. خیلیهایشان سال قبل و پیش از بازیهای تیمهای خود باید به نزدیکترین کلانتری محل میرفتند و خود را معرفی میکردند. این میتوانست گام مثبتی برای تغییر اوضاع و کوتاه شدن دست شرورها از فوتبال باشد، اما گویی این تصمیم هم قرار نیست کارساز شود، وقتی خیلی از همان گردنکشان عصیانگر را که دلیل اصلی آشوبها روی سکوها هستند، امروز آزادانه اطراف سرمربیان تازهوارد تیمهای مطرح میبینیم. آنقدر نزدیک که گویی بادیگارد شخصی هستند یا عضوی جدا نشدنی، این صحنههای تلخ چقدر این روزها جای خالی رضا چاچا را به رخ میکشد. رهبری که لیدری بدون شک برازنده او بود، اما نه لیدری که این روزها عدهای شرور معنای آن را تغییر دادهاند!