محمد نيكو
يكي از موضوعاتي كه در رابطه با ناهنجاريهاي اجتماعي طرح و بيان ميشود، كاهش نقش آموزشي و تربيتي خانواده در فرزندپروري ميباشد.
تأملي در شرايط كنوني جامعه و برخي از خانوادهها بيانگر آن است كه سرعت زندگي و درگير شدن خانوادهها به سطح تأمين معيشت و بوروكراسي جاري موجب شده كه مسئوليت فرزندپروري از محيط خانواده در بهترين وضعيت به برخي از مؤسسات ، آموزشگاهها و... سپرده شود و در بدترين حالت فرزند به صورت رها در محيط ضمن تعامل مديريت شده به آزمون و خطايي بپردازد كه نتيجه آن رشد ناهنجاريهاي اجتماعي ميشود.
بيترديد همين وضعيت است كه توجه عميقتر به كانون خانواده در رشد اعضاي جامعه را بسيار جدي ميسازد چراكه بايد باور داشت و پذيرفت كه خانواده به عنوان يكي از اساسيترين نهادهاي اجتماعي در هر جامعه، داراي كاركردهاي اختصاصي و عمومي است كه مهمترين آن تأمين نيازهاي اقتصادي، امنيت، برآوردن نيازهاي روحي-رواني اعضاي خانواده و ايجاد يك هويت اجتماعي براي اعضاي خانواده است.
حال با توجه به اهميت نقش خانواده در ايجاد يك هويت اجتماعي بايد تصريح كرد كه توجه و بازنگري در سبك زندگي و الگوهاي تربيتي خانوادهها نيز لازم و ضروري به نظر ميرسد.
در اين زمينه ميتوان گفت كه از منظر تربيتي، خانوادهها بر اساس الگوهاي فرزندپروري و سبكهاي زندگي به نمونههاي زير قابل تقسيم ميباشند:
1- خانوادههايي با عنوان خانواده دموكراتيك كه «عدالت»، محور و شاخصه اصلي آن است. به اين معنا كه هر يك از اعضا بر اساس توانمنديای كه دارند از حق و حقوق و امتيازهايي برخوردار ميشوند. با اين تعاريف، كودكي كه در اين خانواده رشد ميكند علاوه بر سلامت و امنيت رواني، از توانمندي هوشي و جسمي خوبي بهره ميبرد و از اين راه، محبوبيت اجتماعي مناسبي كسب خواهد كرد.
2- خانوادههايي با عنوان اقتدارگرايي. خانواده اقتدارگرا كه متأسفانه در جامعه امروز ما بيشتر از هميشه رؤيت ميشود، خانوادهاي است كه به طور معمول از پدر و مادر تحصيلكرده ، بسيار توانمند ، قدرتمند، ريزبين، باريكبين و بسيار كنترلگر تشكيل ميشود. سبك فرزندپروري اين والدين اينگونه نمود ميكند كه همه خواستهها و نيازهاي كودك بر اساس خواستهها و نيازهاي بزرگترها تأمين و تعريف شود. به عبارتي اين پدر و مادر هستند كه خوب و بد كودك را ميدانند و تعيين ميكنند؛ از نوع پوشش تا رفت و آمد و در اين ميان، خواسته و نياز فرزند مورد توجه قرار نميگيرد. به طور معمول، كودكاني كه در اين خانوادهها تربيت ميشوند، فرزنداني ناسازگار، دروغگو و مهرطلب هستند كه نميتوانند به تنهايي ابراز وجود كنند و شخصيت وابسته و تأييدطلب آنان باعث بروز آسيبها و چالشهايي براي جامعه ميشود.
حال با توجه به اين تقسيمبندي ميتوان گفت در جهت رسيدن يك خانواده به هويت اجتماعي مؤثرترين راه آموزش صحيح مهارتهاي زندگي هم توسط والدين است و هم فرزندان. همچنين تأكيد بر اصول مشخص زندگي، توجه به سبك زندگي مصونيتآفرين، مهارت نه گفتن به محركهاي اجتماعي و... از جمله محورها و موضوعاتي است كه در ساخت هويت اجتماعي يك خانواده مؤثر بوده و مانع از آن ميشود كه فرزندان در چرخه تعامل مستقيم با جامعه بدون فيلتر خانواده خود به ناهنجاريهاي اجتماعي دامن بزنند.