
رضا احسان پور - چهل سالگی پنجمین فیلم علیرضا رئیسیان، محصول سال 1388 و با بازی لیلا حاتمی، محمدرضا فروتن و عزت الله انتظامی این روزها در حال اکران در سینماهای کشور است. رئیسیان 55 ساله، متولد تهران و کارگردان فیلمهای «پرونده هاوانا»، «ایستگاه متروک»، «سفر» و «ریحانه» است؛ نکته قابل توجه اینکه فیلم «پروندههاوانا» که مدتهاست ساخته شده، هنوز اکران نشده است!
مصطفی رستگاری، فیلمنامه نویس فیلمنامه مجموعه «به دنیا بگویید بایستد» و تله فیلم «درها و پردهها» فیلمنامه فیلم را با اقتباس از رمان «چهل سالگی»، نوشته «ناهید طباطبایی» نوشته است. او همچون آثار قبلی خود که در آنها توجه خاصی به آثار کلاسیک ایرانی و خارجی داشته است، در این فیلمنامه گوشهچشمی هم به قصه «پادشاه و کنیزک» مثنوی مولوی انداخته است و در بخشهای زیادی از فیلمنامه رنگ و بوی این داستان را میشود حس کرد.
فیلم، داستان زندگی زنی به نام نگار(لیلا حاتمی) است که در آستانه چهل سالگی قرار دارد و در اثر گذر ایام، به سردی، ناامیدی از زندگی، یأس و روزمرگی رسیده است و درست در همین زمان با عشق قدیمی خود (کوروش) که سالها پیش با او قطع رابطه کرده و حالا پس از سالها به بهانه اجرای کنسرت موسیقی به ایران بازگشته است، روبهرو میشود و نگار در بین دو راهی انتخاب عشق قدیم و جدید و این حس تعلیق گرفتار شده است و باقی ماجرا.
تا اواسط فیلم، تماشاگر با پرسشهای متعددی در ذهن خود در مورد شخصیتها مواجه میشود و کارگردان سعی میکند شخصیت پردازیها و زوایای زندگی شخصیتها را مبهم و تار نگاه دارد تا با کمک فلاش بکهایی که به تعداد زیاد در بخشهایی از فیلم زائد و خسته کننده به نظر میآید، به گذشته زندگی این شخصیتها میخورد، این سؤالها را به صورت بخش بخش و جداگانه پاسخ دهد و داستان را به صورت متقاطع و بریده بریده روایت کند که این عدم تمرکز بر یک شخصیت واحد و سعی در شخصیت پردازی به صورت شتابزده و با استفاده از المانهای کلیشهای، فرصت اینکه تماشاگر با شخصیتها و زندگی آنها همراه شود را از او میگیرد. حس همذات پنداری، قربانی بزرگ این اتفاق است.
در فیلم با چند داستان زندگی و چند زاویه نگاه به یک داستان روبهرو هستیم که هیچکدام از آنها فرصت بررسی و پردازش دقیق پیدا نمی کنند و چیزی جز آشفتگی ذهنی و سقط شدن داستانهایی که شاید هرکدام میتوانست جداگانه دستمایه ساخت یک فیلم بلند سینمایی قرار بگیرد را نمی بینیم.
برای مثال داستان فرعی استاد قدیمی فرهاد با بازی درخشان عزت الله انتظامی و موضوعاتی مانند قضاوت، قانون و حق در این داستان فرعی مورد توجه قرار گرفته است که بسیار بکر و قابل تأمل است ولی حیف و صد حیف که این داستان فرعی چیزی جز دور و پراکنده کردن ذهن مخاطب از محور اصلی داستان که باید کشمکشهای درونی یک زن متأهل خسته از زندگی زناشویی که فکر عشق و شوریدگی دوران جوانی به سرش زده، نداشته است.
دلمشغولیهای فرهاد و کشمکشهای او در مقاطعی از فیلم پررنگ تر از درونیات نگار جلوه میکند و شاید اگر فیلم درباره فرهاد ساخته میشد متمرکزتر و وحدت رویه بیشتری میداشت.
ارزش کار کارگردان در انتخاب یک رمان و ساخت یک فیلم اقتباسی مخصوصاً در شرایط امروزی سینمای ایران که گیشه و فیلمنامههای یکشبه نوشته شده که باید فقط بخنداند، اولویت پیدا کرده، بر کسی پوشیده نیست، ولی به اعتقاد من، این فیلم آنگونه که شایسته است نتوانسته دین خود را به سینمای اقتباسی ادا کند.
داستان «چهل سالگی» نزدیک به ادبیات عرفانی است و درونگرایی جزء جدانشدنی این ادبیات است. در این ادبیات، بسیاری از تقابلها و عکسالعملهای افراد در داستان در لایههای درونی اتفاق میافتد که به همین جهت تصویری کردن آنها بسیار دشوار است و تماشاگری که عادت کرده عکس العملها را در قالبهای معمول و همیشگی ببینید، شاید ارتباط برقرار کردن با این نوع از سینما برایش در وهله اول سخت باشد و این هنر کارگردان است که بتواند به خوبی از پس این مهم برآید.
ولی متأسفانه در این فیلم این موضوع به خوبی از آب در نیامده بود و شاید اندک نمادهای بیرونی مثل اشک بازیگران در بعضی صحنهها نتوانسته بود حق مطلب را ادا کند و اینگونه به نظر میرسد که کارگردان از این درونی بودن به عنوان راه گریزی برای ضعف در پردازش استفاده کرده است.
شاید همین دلیل است که باعث میشود سردی لحن در سرتاسر فیلم، حتی در جاهایی که به صورت عادی هم اگر فردی بخواهد سرد باشد نمیتواند موج میزند.
این پرسش برای نگارنده همچنان بی جواب مانده است که کارگردان چگونه در مصاحبهای میگوید: «مطمئن هستم که تماشاگرانی که به سینما بروند، از دیدن «چهل سالگی» ناراضی بر نخواهند گشت، چرا که یک داستان عاشقانه متفاوت میتواند فضای جامعه را متحول کند.»
چرا من و امثال من و خیلیهای دیگر به عنوان یک فرد از این جامعه، این تحول را احساس نکردیم؛ تحول در فضای جامعه بماند!
عاشقانههای آرام کجا و «چهل سالگی» کجا؟ ظلم به عاشقانههای آرام است اگر «چهل سالگی» را یک عاشقانه آرام بدانیم.
«چهل سالگی» تمام تلاش خود را میکند تا شاید بتواند انتخاب بین دو عشق را نشان دهد ولی وقتی نگاهی به نمونههای مشابه داخلی و خارجی بیندازیم که همین موضوع را دستمایه خود قرار داده اند، تفاوت را درک میکنیم. حسهایی نظیر التهاب، تعلیق، ترس، شک و. . . که باید به تماشاگر القا شود،اصلاً القا نمی شود.
فلاش بک که معمولاً به عنوان ترفندی برای جذابیت روایت یک داستان استفاده میشود، در این فیلم نه تنها نتوانسته بر جذابیت بیفزاید بلکه با اشتباهات زیادی که در طراحی صحنه و گریم در صحنههایی که مربوط به گذشته است رخ داده است، مانع باورپذیرتر شدن فیلم میشود.
دختربچه فیلم، رفتارها، نوع تعاملش با والدین و حرفهایی که میزد اصلاً با جنس این خانواده همخوانی نداشت. چرا به تازگی در اکثر فیلمها و سریالهای ایرانی شاهد حضور این قسم کودکانی هستیم که بسیار بالاتر و بیشتر از سن خود رفتار و گفتار میکنند؟ آیا واقعاً این کودکان مصداق بیرونی هم دارند یا فقط استفاده از اینها ترفندی شده برای ایجاد جذابیتهای کاذب در فیلم؟ چند نفر از ما این جنس از کودکان را از نزدیک میشناسیم؟
به نظر من شخصیت نگار در این فیلم میتوانست بسیار شبیه شخصیت لیلا حاتمی در فیلم «لیلا» باشد. زنی با کشمکشهای درونی و در عین حال آرام. ولی چرا این، آن نشده است و چرا «حاتمی» نتوانسته آن بازی درخشان را حداقل تکرار کند، جای سؤال دارد.
اینکه کارگردان در فضای آشفته سینمای امروز سعی در ساخت فیلمی متفاوت چه از نظر نوع نگاه و موضوع و چه از نظر ساختار داشته است قابل ستایش است ولی اگر فیلم را با سایر فیلمهای کارگردان بسنجیم شاید بتوان به آن نمره قبولی داد و الا که این حجم از تبلیغات و تمجیدها از فیلم عجیب است!
بهرغم گفته کارگردان فیلم که معتقد است «شخصیت پنهان فیلم، موسیقی است» من معتقدم موسیقی فیلم بسیار بیشتر از آن چیزی است که یک موسیقی باید شنیده شود، شنیده میشد و در بخشهایی فیلم به سمت کلیپ شدن پیش میرفت و اصلاً در انتقال مفاهیم و فضاسازی موفق نبود.
کاش کارگردان، «چهل سالگی» را یک بار دیگر میساخت؛ با ظرافت و دقت نظر بیشتر یا کاش یک نفر دیگر پیدا شود و داستانهای فرعی این فیلم را با نگاهی تازهتر، سوژه فیلمهای جدید قرار دهد.
به اعتقاد من «چهل سالگی» پختگی لازم را ندارد و به عبارت دیگر، «چهل سالگی»، چهل ساله نیست.