کد خبر: 1335589
تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۰
گزارش میدانی «جوان» از هم‌صدایی مسئولان و نسل نو در قلب دارالمؤمنین
اینجا دختران خورشید، ریشه‌هایشان را پیدا کردند سخنگوی شورای شهر تهران در گفت‌و‌گو با «جوان»: وقتی مسجد، مدرسه و خانواده کنار هم قرار بگیرند نتیجه‌اش همین می‌شود که می‌بینیم؛ اینکه دخترانی، در یک فضای تربیتی مشترک، رشد می‌کنند و هویت پیدا می‌کنند
مهسا گربندی

جوان آنلاین: دختران خورشید، در شبی که حسینیه با عطر حضور یک شهید گمنام متبرک شده بود، آخرین برگ از اردوی ۲۴ساعته‌شان را ورق زدند، اردویی مخصوص دختران ۱۳ تا ۲۰ ساله، که سال‌ها در هیئت‌های دخترانه خادمی کرده‌اند. اما این‌بار، نه پشت صحنه، بلکه در نقش ستاره‌های اصلی پا به «شب‌های آفتابی» گذاشتند. 

پنج‌شنبه‌شب، اختتامیه اردوی شب‌های آفتابی در حسینیه مبارکه قتلگاه واقع در دارالمؤمنین تهران برگزار شد. در این برنامه همه‌چیز، از اجرا و پذیرایی گرفته تا نظم مراسم، همه و همه به دست خود دختران انجام می‌شد. آنها یک‌دل و رفیقانه کنار هم ایستادند تا جشنی باشکوه را در حضور مدیران شهری حاضر در حسینیه برگزار کنند. 
«شب‌های آفتابی»، اما فقط یک برنامه منطقه‌ای نیست، بلکه رویدادی است که در دیگر مناطق تهران نیز جریان دارد. این اردو، پس از چند سال برگزاری، حالا به یکی از مهم‌ترین برنامه‌هایی تبدیل‌شده که به فعالیت‌های نوجوانان هیئتی در مساجد محلات، جان تازه می‌بخشد. 

 صدای دختران نسل نو
وقتی وارد حسینیه مبارکه قتلگاه شدیم، جمعیتی از دختران و خانواده‌ها در انتظار آغاز مراسم موج می‌زد. هیجان در نگاه‌ها پیدا بود. با اعلام آمادگی برگزارکنندگان، وارد حسینیه شدیم. فضای داخل، پر از دختران نوجوانی بود که با روسری‌های صورتی و چادر‌های مشکی، هماهنگ و منظم بودند. برخی‌شان خوشامد می‌گفتند و برخی دیگر نیز، نظم جمعیت را مدیریت می‌کردند. 
مدیران شهری پس از ورود، در جایگاه از پیش تعیین‌شده نشستند و هنوز چند دقیقه نگذشته بود که مجری برنامه، که یکی از همین دختران نوجوان بود، با قدم‌هایی محکم روی سن آمد. لحنش صریح و بی‌تعارف بود. متن آماده‌شده‌ای را خواند که نه فقط حرف خودش، بلکه مطالبه جمعی از دختران خادم هیئت‌های نوجوانانه تهران بود. او گفت: «حرف‌های زیادی برای گفتن داریم. ما جمع دختران خادم هیئت‌های نوجوانانه شهر تهران هستیم که امشب اینجا دور هم جمع شدیم. حرف‌هایی که می‌شنوید فقط حرف من نیست؛ صدای تمام دختران نوجوان ایران اسلامی است. ما همان قشری هستیم که سال‌ها پشت در نشست‌های مسئولان جا مانده‌ایم و کمتر کسی صدایمان را شنیده‌است، اما جایی فرسنگ‌ها دورتر، در اتاق‌های فکر دشمنان، هدف قرار گرفته‌ایم و سال‌هاست زیر بمباران جنگ نرم، روزمان شب می‌شود.»
فضا در سکوتی کامل فرو رفت، سکوتی که نشان می‌داد حرف‌هایش شنیده می‌شود. او ادامه داد: «اگر می‌بینید امروز بخش عمده‌ای از جمع ما تیر خورده و مجروح شده، تعجب نکنید. ما در طول این جنگ نرم، سپری برای دفاع نداشتیم و سنگر امنی نبود تا پشت آن پناه بگیریم. شاید خیلی از ما همان‌هایی بودیم که با دیدن ظاهرمان فکر می‌کردید آبی ازمان گرم نمی‌شود، اما امروز ما را در قامت خادمین حیات نوجوانانه می‌بینید؛ کسانی که منشأ تحول مجروحان جنگ نرم شدند. ما هویت خود را در همین هیئت‌ها پیدا کردیم و فهمیدیم اگر سلاح نداشته باشیم، تیر دشمن اثر خواهد کرد.»
او سپس گلایه‌ای را مطرح کرد: «ما فرزندان همان رزمندگان ۱۲ و ۱۳ ساله‌ای هستیم که در دفاع مقدس نقش‌آفرینی کردند، اما هنوز برخی جنگ نرم را شبیه جنگ هشت‌ساله می‌بینند. هنوز در تصمیم‌گیری‌های فرهنگی، نام پسران قبل از دختران برده می‌شود و سهمی برای ما باقی نمی‌ماند. زیرساخت‌های فرهنگی و تربیتی کشور عمدتاً پسرانه است؛ مساجد، هیئات، اردوها، تولیدات رسانه‌ای و حتی فعالیت‌های مردمی.»
و در پایان، با لحنی امیدوار، اما مطالبه‌گر گفت: «به امید روزی که اولویت‌ها درست شناخته شوند تا مانند اتفاقات ناگوار سال ۱۴۰۱ غافلگیر نشویم... از طرف دختران کنشگر شهر تهران.»

 روایت یک بیداری آرام
در میان جمعیت، به دنبال دخترانی می‌گشتم که از حس‌وحال‌شان بگویند، از اینکه چه شد پایشان به «شب‌های آفتابی» باز شد و در میان این جمع چه احساسی را تجربه می‌کنند. یکی از دختران ۱۵ ساله که نمی‌خواست نامی از او آورده شود با با صدایی آهسته و صادقانه می‌گوید‌: «قبل از اینکه خادم هیئت بنت‌الهدی شوم، فقط مخاطبش بودم. راستش خودم هم یکی از کسانی بودم که در این جنگ نرم، خیلی تحت‌تأثیر قرار گرفتم. سال ۱۴۰۱، یعنی همان روز‌هایی که اتفاقات زن، زندگی، آزادی افتاده بود، من راهم را گم کردم. با اینکه خانواده‌ام مذهبی بودند و هیئت می‌رفتیم، اصلاً درکی از ماجرا نداشتم. یعنی نمی‌فهمیدم چرا باید حجاب داشته باشم و چرا باید چادر سر کنم. هیچ کس دلایلش را به درستی برایم توضیح نداده‌بود. همین شد که کم‌کم نسبت به نظام هم بدبین شدم و خودم را وسط آن اتفاقات گم کردم.»
چشم‌هایش را پایین می‌اندازد. بغضی که ته گلویش مانده، بالا می‌آید و ادامه می‌دهد: «واقعاً حال بدی داشتم، انگار فقط می‌خواستم فرار کنم. دیگر هیچ‌چیز خوشحالم نمی‌کرد. به گمانم افسرده شده‌بودم. یادم است عضو گروه‌هایی می‌شدم که طرفدار دوآتیشه فیلم‌های کره‌ای بودند و این باعث شده‌بود که کم‌کم احساس تعلقم به خارج از وطن بیشتر و بیشتر شود. انگار هیچ‌چیز در داخل وطن برایم جذاب نبود، اما ناخودآگاه و وقتی وارد هیئت دخترانه‌مان شدم، همه‌چیز عوض شد. انگار معنای زندگی رو پیدا کردم. کم‌کم ارتباط قلبی با حضرت زهرا (س) پیدا کردم و مجدد به همان مسیری برگشتم که پدر و مادرم از بچگی نشانم داده بودند، اما این بار با فهم و انتخاب خودم بود.»
او که صدایش محکم‌تر شده، گویی که از گفتن این قسمت از صحبت‌هایش لذت می‌برد، می‌گوید: «فکر می‌کنم بعد از رفتن به بیراهه، انتخاب شدم. حس می‌کنم آمدن به هیئت اصلاً اتفاقی نبود. با بند‌بند وجودم حسش کردم. انگار این هیئت خانه من است؛ و آن خلئی که سال ۱۴۰۱ داشتم، دیگر در درونم نیست. دیگر زندگی‌ام معنا پیدا کرده‌است.»‌
می‌پرسم چه کسی یا چه کسانی در این مسیر نقش داشتند. بدون مکث پاسخ می‌دهد: «اول از همه حاج‌آقای رازی، سخنران هیئت‌مان نقش پررنگی داشت. حرف‌هایش خیلی اثرگذار بود. ایشان در کنار سخنرانی‌هایش، جلساتی هم برای ما می‌گذاشت و به سؤال‌هایمان جواب می‌داد. در مرحله بعدی هم مربیان هیئت مثل خانم قاسمی، خانم مصیبی و خانم رضایی نقش مهمی در این زمینه داشتند. آنها برای من و باقی دختران، مانند یک تیم تربیتی هستند، مشاوره می‌دهند، دوره‌های تربیتی برگزار می‌کنند و یاری‌مان می‌دهند که خودمان را پیدا کنیم.» حرف‌هایش تمام می‌شود، اما حسش در فضا می‌ماند، حس دختری که از دل طوفان گذشته و حالا در روشنایی و یک بیداری آرام ایستاده است. 

 قصه دگرگونی 
در ردیف آخر حسینیه، دختری نشسته که نگاهش آرام است، اما انگار حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. او که خود را «مشکات» معرفی می‌کند و ۱۴ سال است درباره مسیرش تا رسیدن به این اردو می‌گوید: «آشنایی‌اش با هیئت دخترانه از طریق کانال شبکه‌های اجتماعی شروع شد.»
به گفته خودش، ابتدا فقط دنبال‌کننده بوده، اما کم‌کم جذب فضا شده‌است. به قدری که تصمیم می‌گیرد برای هم‌سن‌وسالانش و برای اهل‌بیت خادمی کند. می‌گوید: «هدفم این بود که رشد کنم. وقتی وارد هیئت شدم، زندگی‌ام تغییر کرد. حالا هم به این اردو آمدم تا چیز‌های بیشتری یاد بگیرم.»
در میانه صحبت‌هایش، اشک در چشمانش حلقه می‌زند؛ انگار قرار است از زخمی بگوید که هنوز تازه است: «ترکش‌های جنگ نرم به حجاب دختران اصابت کرده‌بود و من هم از این جنگ آسیب دیده بودم. من از کسانی بودم که حجاب کامل نداشتم و اهمیتی هم به آن نمی‌دادم، اما وقتی وارد هیئت شدم و جذب آنجا شدم، تازه معنی حجاب را فهمیدم. اول روسری‌ام جلوتر آمد، بعد حجاب کامل را انتخاب کردم. چادر روی سر گذاشتم و تا امروز آن را کنار نگذاشته‌ام.»
مشکات مکثی می‌کند و با صدایی که از عمق باورش می‌آید، می‌گوید: «به گمانم حضرت فاطمه (س) به ما نظر کرده‌است. این را از اعماق وجودم می‌فهمم.» حرف‌هایش کوتاه است، اما آن‌قدر صادقانه که احساس می‌کنم بخشی از مسیر زندگی‌اش را پیش چشمانم ورق می‌زند. 

 محل تلاقی مسجد، مدرسه و خانواده 
در حالی که صدای دختران در فضای حسینیه می‌پیچید، به سراغ علیرضا نادعلی، سخنگوی شورای اسلامی شهر تهران می‌رود و درباره اهمیت برگزاری این رویداد می‌پرسم. او در این رابطه می‌گوید: «این دوره، برنامه‌ای پررونق است که هر سال تحت عنوان شب‌های آفتاب برگزار می‌شود، شبیه یک اردو، هم برای پسر‌ها و هم برای دخترخانم‌ها، اما آنچه برای ما اهمیت دارد، نقش زنان است، زن به‌عنوان محور خانواده، مهم‌ترین سلول تشکیل‌دهنده اجتماع. این موضوع نباید فقط در حد شعار بماند، باید در واقعیت برایشان اتفاق بیفتد.»
نادعلی با اشاره به نشست‌های سالانه رهبر انقلاب با بانوان در ایام میلاد حضرت زهرا (س) بیان می‌کند: «در آن نشست‌ها حرف‌های مهمی مطرح می‌شود، حرف‌هایی که فقط وظیفه خانم‌ها نیست. بخش زیادی از آن باید توسط مسئولان، چه خانم و چه آقا، عملیاتی شود.»
نادعلی سپس به تلاش‌های مدیریت شهری اشاره می‌کند، تلاش‌هایی که به گفته او، باید در نهایت به ارتقای جایگاه بانوان در شهر منجر شود: «آقای دکتر زاکانی، شهرداران مناطق و رئیس مرکز زنان و خانواده شهرداری تهران، همه تلاششان را انجام می‌دهند تا جایگاه بانوان در شهر ارتقا پیدا کند. بدون شک در خدمات شهری، در برنامه‌ها و در سیاست‌گذاری‌ها باید محوریت خانواده و بانوان دیده شود. این وظیفه هر کدام از ماست که موانع را برداریم و گشایش ایجاد کنیم.».
اما بخش مهم صحبت‌های او، جایی بود که به نقطه تلاقی سه نهاد تربیتی اشاره می‌کند: «در این اردو، مسجد، مدرسه و خانواده کنار هم قرار گرفته‌اند. وقتی که این سه زیرساخت فرهنگی هم‌افزا شوند، نتیجه‌اش همین می‌شود که امروز می‌بینیم، اینکه دخترانی، در یک فضای تربیتی مشترک، رشد می‌کنند و هویت پیدا می‌کنند.»

 از دل محله تا دل نوجوانان
در مراسم اختتامیه اردوی شب‌های آفتابی، امیر شهرابی، شهردار منطقه ۱۴ نیز حضور داشت و با دقت برنامه را دنبال می‌کرد. او در گفت‌و‌گو با «جوان» به ریشه‌های فرهنگی این منطقه اشاره کرد، ریشه‌هایی که به باور او، زمینه‌ساز چنین حضوری پرشور شده‌است: «بحمدالله منطقه ما خمیرمایه برنامه‌های فرهنگی، اجتماعی و مذهبی را دارد. قشر غالب ساکنان از مبانی انقلابی و اسلامی بالایی برخوردارند و این بچه‌ها هم از همین خانواده‌ها برآمده‌اند. از طرفی منطقه ۱۴ از نظر تعداد مسجد نسبت به جمعیت، یکی از سرانه‌های بالای تهران را دارد و همین باعث شده استقبال خوبی از سوی نوجوانان شکل بگیرد، هم دختران و هم پسرها. حضور نوجوانان در کنار یکدیگر هم‌افزایی اجتماعی‌شان را بالا می‌برد، دوستان جدید برایشان می‌سازد و یک فضای اشتراک‌گذاری اعتقادی و انقلابی ایجاد می‌کند.»
از او می‌پرسم اگر قرار باشد این اردو تنها یک پیام برای نسل نوجوان داشته باشد، آن پیام چیست؟ می‌گوید: «برای این بچه‌ها، موضوعات اعتقادی مهم است. آنها به مبانی دینی اعتقاد دارند، باور دارند که مسجد پایگاه است و در جامعه‌ای زندگی می‌کنند که پایه‌های دینی‌اش مستحکم است. البته در این برنامه‌ها نوجوانانی با نگاه‌های خانوادگی متفاوت هم شرکت می‌کنند و شاید همین فضا، جاذبه‌ای باشد برای طیف‌های متنوع‌تر اعتقادی.»
نسلی که شهرابی از آن می‌گوید، حالا درست مقابل چشمش ایستاده، نسلی که هنوز محله و مسجد برایش معنا دارد و در همین جمع‌های ساده، ریشه‌هایش را پیدا می‌کند. 
او در ادامه، به تفاوت این دوره با سال‌های گذشته اشاره می‌کند، تفاوتی که به گفته او، نتیجه تجربه و استمرار است: «امسال تعداد نفرات بیشتری شرکت کردند. برنامه منظم‌تر بود و هماهنگی‌ها بیشتر. وقتی یک طرح تکرار می‌شود، جا می‌افتد و نواقصش هم برطرف می‌شود.»

 وقتی ۲۱ محله پای کار می‌آیند.
اما در پشت‌صحنه این رویداد چه خبر بوده‌است. پشت‌صحنه‌ای که تمام هماهنگی‌ها، حضور‌ها و شور نوجوانانه، شکل اجرایی به خود گرفته است. مجتبی فیلسوف‌زاده، معاون اجتماعی و فرهنگی شهرداری منطقه ۱۴ درباره ساختار این اردو و گستره واقعی آن به «جوان» می‌گوید: «اردوی شب‌های آفتابی یک کار مشارکتی است، بین اداره کل آموزش‌های شهروندی شهرداری تهران و طرح شهید آرمان. این اتفاق با همت گروه‌های جهادی، هیئات مذهبی و مجموعه‌هایی که در بسیج فعال هستند رقم می‌خورد و محوریت اجرا هم در مسجد است. آقای زاکانی، شهردار تهران، تأکید دارند که مسجدمحوری الگوی کار‌های فرهنگی و اجتماعی باشد، چون ریشه بسیاری از فعالیت‌های فرهنگی در طول این چهل‌وچند سال انقلاب اسلامی در مسجد بوده و باید ماندگار بماند. به همین دلیل این اردو در همه مناطق بیست‌ودوگانه برگزار می‌شود.».
اما آنچه منطقه‌۱۴ را از دیگر مناطق متمایز کرده، وسعت و عمق کار است. موضوعی که فیلسوف‌زاده بدان اشاره می‌کند: «در منطقه ۱۴، این برنامه را در ۲۱ محله برگزار کردیم، نه فقط در ناحیه‌ها. امسال در حوزه دختران، ۸۰۰ نفر در این ۲۱ مسجد شرکت کردند و امشب ۴۵۰ نفر از آنها در مراسم اختتامیه حضور دارند.»
او سپس از برنامه اردویی پسران می‌گوید، برنامه‌ای که قرار است در ماه‌های آینده اجرا شود: «در حوزه پسر‌ها هم برنامه در ۲۱ مسجد برگزار خواهد شد. بعد از امتحانات دی‌ماه، در مدارس و سپس در ماه بهمن و ایام شعبان، اختتامیه‌ای با حضور حدود هزار نفر برگزار می‌کنیم که ۵۰۰ نفر از آنها نوجوانان
 ۱۳ تا ۲۰ ساله خواهند بود.»
حرف‌های فیلسوف‌زاده، تصویر کامل‌تری از اردوی شب‌های آفتابی را نشان می‌دهد، اردویی که نه فقط یک برنامه فرهنگی، بلکه برنامه گسترده‌ای از مسجد، خانواده، مدرسه و گروه‌های مردمی است تا کنار هم، برای نسل نوجوان، تجربه‌ای مشترک، هویت‌ساز و ماندگار بسازند. 
پس از اتمام این اردوی ۲۴ ساعته، حسینیه آرام‌آرام خلوت می‌شود و همهمه جمعیت، جای خود را به سکوت می‌دهد. آن چیزی که در فضا می‌ماند، صدای قدم‌های محکم دخترانی است که با امیدی تازه از در حسینیه بیرون می‌روند. دخترانی که هرکدامشان، تکه‌ای از نور شب‌ها را با خود می‌برند و شاید همین شب‌های آفتابی، چراغ مسیر فردا و فرداهایشان شده‌باشد.

برچسب ها: شهدا ، نسل جوان ، تهران
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار