جوان آنلاین: ۱۶مهرماه روز کودک نام داشت؛ روزی که در تیرماه۱۳۷۶ به پاس توجه به حقوق کودکان و جایگاه آنان در جامعه، در جلسه شورایعالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسید. برای حفظ و استمرار این تعهدات، لازم است کودکان را در چارچوب دنیای امروزشان شناخت و بررسی کرد چراکه کودکان امروز با گذشته تفاوت دارند، حضور گسترده آنها در فضای مجازی، دنیای دیجیتال را به بخشی جداناپذیر از زندگی آنها تبدیل کرده است. این فضا، تجربههای آموزشی، تفریحی و اجتماعی کودکان را شکل میدهد ولی بر رفتار، ارزشها و اخلاق آنها تأثیری عمیق میگذارد، اما کنترل این فضا بر عهده کیست؟ مشخص است، خانوادهها به تنهایی نمیتوانند همه خطرها و تهدیدها را مدیریت کنند. حفاظت از ارزشها و فرهنگ ایرانی امروز بیش از همیشه نیازمند مدیریت ملی و اراده حاکمیتی است. هنوز برخی فکر میکنند با آموزش والدین میتوان از خطرهای فضای مجازی جلوگیری کرد، اما تجربه داخلی و جهانی نشان میدهد این نگاه بیشتر یک آرزو است تا راهکار عملی، حتی کشورهایی مانند ژاپن، آلمان، انگلستان و امریکا با تمام برنامههای آموزش رسانهای و پیشرفتهای تکنولوژیک، هنوز با بحرانهای اخلاقی و تربیتی روبهرو هستند. حجتالاسلاموالمسلمین محمد کهوند، کارشناس بازیهای رایانه، سواد رسانه و همچنین نویسنده کتاب «شبکه عنکبوتی» تأکید میکند، انتظار از خانوادهها برای کنترل کامل فضای مجازی، غیرواقعی و ناعادلانه است. والدینی که ساعات زیادی از روز را به کار و دغدغههای اقتصادی اختصاص میدهند، نه فرصت کافی دارند و نه ابزار لازم برای مقابله با جریانهای خارجی و محتوای آسیبزننده. تشبیه ساده این است که اگر مدارس را به دست مدیران و معلمان فاسد بسپاریم و بعد از خانوادهها بخواهیم فرزندانشان آسیب نبینند، نتیجه مشخص است، بنابراین بار اصلی حفاظت از کودکان و فرهنگ ایرانی در فضای مجازی بر دوش حاکمیت و نهادهای سیاستگذار است؛ نهادهایی مانند شورای عالی فضای مجازی و شورای عالی انقلاب فرهنگی که باید با اراده و سیاستگذاری قوی، بستری امن و قانونمند فراهم کنند. به گفته کهوند، اگر حفاظت از فرهنگ و ارزشهای ایرانی در فضای مجازی را تنها به خانوادهها بسپاریم، نتیجه مشخص است: «شکست حتمی». تجربه جهانی نیز نشان میدهد مدیریت ملی و ساختاری تنها راه مقابله با آسیبهای فضای مجازی است. کشورهایی مانند چین و روسیه یا حتی امریکا و اتحادیه اروپا، محدودیتها و قوانین سختگیرانهای برای سرویسهای خارجی وضع کرده و خدمات بومی خود را توسعه دادهاند؛ از محدودیت سنی و کنترل محتوا برای کودکان گرفته تا جریمه والدین در صورت بی توجهی، بنابراین این امکان وجود دارد، اما نیازمند ارادهای سیاسی است. نمونههای اخیر در شرایط بحرانی نیز نشان داد اگر اراده باشد، حتی فضاهای ظاهراً غیرقابل مدیریت هم قابل کنترل هستند. به عقیده این متخصص، رسانهها نیز نقش کلیدی دارند. آنها نباید تنها به توصیه به والدین بسنده کنند بلکه باید مسیر توجه جامعه را به سمت اصلاحات ساختاری و مدیریت حاکمیتی هدایت کنند. وقتی مسئولیت صرفاً به خانوادهها سپرده شود، بار اصلی کنار گذاشته میشود و فشار بر والدین افزایش مییابد، اما اگر رسانهها این واقعیت را برجسته کنند که فضای مجازی فعلی نه تنها به تقویت روابط خانوادگی کمک نکرده بلکه بسیاری از ارزشها و فرهنگهای بومی را تهدید کرده است، میتوان مطالبه عمومی و فشار برای اصلاحات ملی ایجاد کرد. حال پرسش واقعی دیگر این نیست که کودکان از فضای مجازی استفاده کنند یا نه، بلکه این است که آیا مدیریت ملی بر فضای مجازی وجود دارد یا این میدان ارزشها و اخلاق، به دست جریانهای خارجی و صهیونیستی سپرده شده است؛ حفظ فرهنگ ایرانی و تربیت اخلاقی نسل نو، بدون اصلاح ساختاری و قوانین ملی، تنها یک آرزو باقی میماند، اما تجربههای موفق جهانی اثبات کردهاند با اراده و مدیریت درست، میتوان فضای امن و بومی ایجاد کرد؛ جایی که خانوادهها بتوانند با آرامش فرزندانشان را در مسیر درست هدایت کنند و ارزشها به جای محوشدن، بازتولید شوند. این مصاحبه، راهکارهای عملی را برای اصلاح ساختاری، قانونمند کردن فضای مجازی و نقش خانواده و رسانهها در حفاظت از کودکان و فرهنگ ایرانی بررسی میکند و نشان میدهد آینده کودکان در این فضا چگونه میتواند امن و بومی شکل بگیرد.
از نگاه شما، شبکههای اجتماعی به شکلگیری شخصیت، رفتار، مهارتهای ارتباطی و تعاملات اجتماعی کودکان کمک یا آن را تهدید میکنند؟
شبکههای اجتماعی میتوانند هم به رشد و هم به تهدید شخصیت و مهارتهای ارتباطی کودکان منجر شوند. تأثیر آنها یک طرفه است، یعنی هر محتوایی که به کودک برسد، اثر مستقیم خود را میگذارد. اگر محتوایی سالم و مفید ارائه شود، اثر مثبت دارد و اگر محتوا ناسالم باشد، آسیبزا خواهد بود. شبکههای اجتماعی در مقایسه با بازیهای ویدئویی در تقویت مهارتها ضعیفتر عمل میکنند، اما قدرت اقناع و اثرگذاری بیشتری بر احساسات و اندیشه دارند، به همین دلیل اگر هدف «رفتارسازی» باشد، بازیهای ویدئویی مؤثرترند و اگر هدف «اندیشهسازی» و تأثیر بر احساسات باشد، پیامرسانها و شبکههای اجتماعی ابزار بهتری هستند، البته این تأثیر زمانی مثبت است که شبکه اجتماعی در اختیار خود ما باشد و مطابق سیاستها و برنامههای فرهنگی ما عمل کند. در غیر این صورت، وقتی پلتفرمها در اختیار دشمن قرار دارند- که امروز غالباً چنین است- نتیجه به زیان خانوادهها خواهد بود. قوانین آنها برای ما طراحی نشده و همین موضوع موجب چالشهای فراوانی برای خانوادهها شده است.
بنابراین محتوا و ترندهای شبکههای اجتماعی ممکن است انتظارات نادرست یا رفتارهای غلط در کودکان ایجاد کند؟
به طور قطع شبکههای اجتماعی و پیام رسانها در حال اثرگذاری بر افکار و رفتار کاربران، به ویژه کودکان و نوجوانان هستند. این موضوع تنها یک امکان یا احتمال نیست بلکه یک واقعیت است. دلیل اصلی رایگان بودن این پلتفرمها هم همین است. ما به خاطر لطف یا بیهزینهبودن فناوری تحریم نشدهایم، بلکه هدف اصلی آنها نفوذ فرهنگی، تأثیرگذاری بر اندیشه و تغییر سبک زندگی است، به همین علت است که این ابزارها به سادگی و بدون هزینه در اختیار خانوادهها قرار میگیرند.
با توجه به مواردی که گفتید، والدین چگونه میتوانند حضور کودک را در شبکههای اجتماعی مدیریت کنند؟
مدیریت رسانه در خانواده موضوعی بسیار گسترده و چندوجهی است. ما همین تابستان دو جلد درباره «مدیریت رسانه در خانواده» چاپ کردیم. جلد اول با عنوان «گوشیها روشن، خانواده خاموش» که به آسیبها و چگونگی ایجاد آنها از سوی رسانه میپردازد و جلد دوم «گوشیها خاموش، خانواده روشن» که راهکارها را جمع بندی کرده است. در جلد راهکارها ۱۰ اصل مدیریتی معرفی شده است که هر کدام بحثها و قلمروهای مفصلی دارند. یک نکته مهم را از همان ابتدا صریح میگویم. اگر دنبال راهکارهایی هستید که بر مبنای «حفظ وضعیت فعلی» (مثلاً نگه داشتن اینستاگرام، تلگرام، فیلترشکنها و غیره) امنیت و تربیت کودکان را تضمین کند، این یک توهم است. اگر چنین چیزی ممکن بود، ابرقدرتها و دولتهای بزرگ با سرویسهای خارجی کنار میآمدند یا اجازه میدادند سرویسهای رقیب بیقید و شرط در کشورشان فعال باشند. در عمل، دولتها به خاطر ملاحظات تربیتی، امنیتی، اقتصادی و سیاسی یا سرویسها را فیلتر یا قوانین و چارچوبهای سختگیرانهای برای آنها ایجاد میکنند تا زیرساختها و محتوایشان منطبق با قوانین آن کشور شود. اگر سیاستگذار، ناظر و مجری مسئولیت تنظیم فضای رسانهای را رها کند و همه چیز را به والدین بسپارد، نتیجه مانند وضعِ ایمنسازی خودرو در کشور خواهد شد. وقتی راهبری و تنظیم گری رها شود، تلاش صرفِ فرهنگسازی و آموزش برای جبران کافی نخواهد بود. هرکس ادعا کند میتواند «اینستاگرام را در کشور ما حفظ و همزمان محیط آن را برای فرزندان ایمن کند»، باید مثالی عینی و مستند بیاورد تا نشان دهد کدام کشور چنین کرده و خروجیهای مشخص آن چیست. آمارهای موجود نشان میدهد کشورهایی که مانند ما عمل کردهاند، در بعد تربیتی متحمل خسارت شدهاند، در نتیجه مسئله تربیت، امنیت، اقتصاد و سیاست در فضای رسانهای به یکدیگر پیوستهاند و نیازمند راهبردها و سازوکارهای ساختاری است، نه صرفاً اتکا به والدین یا توجیه حفظ سرویسهای خارجی در وضع موجود.
چه راهکاری برای مدیریت پیشگیرانه توصیه میکنید؟
یکی از مشکلات اصلی در مدیریت رسانه این است که بسیاری از والدین آشنایی چندانی با ابزارها و برنامههای کنترل فرزندان ندارند. اغلب برنامههایی هم که در این زمینه معرفی میشوند، فقط گزارش میدهند که «فرزند چه کاری انجام داده است»، در حالی که پرسش اصلی این است: والدین پس از فهمیدن چه کاری میتوانند انجام دهند؟ چرا امکان «پیشگیری» در اختیار آنان قرار داده نمیشود؟ برای روشن شدن موضوع، یک تجربه واقعی را میتوان مثال زد. در یکی از تبلتهای شرکت لنوو که برای دانشآموزان طراحی شده، سیستم مدیریت والدین به صورت عمیق در لایه سیستمعامل تعبیه شده است، نه فقط به شکل یک نرمافزار جانبی. این ویژگی تفاوت بزرگی ایجاد میکند. وقتی این قابلیت فعال باشد، حتی با استفاده از فیلترشکن هم امکان دسترسی به سرویسهایی مانند گوگل وجود ندارد، چون در نگاه طراحان چینی، این سرویسها به طور ذاتی خطرناک محسوب میشوند، همچنین نصب بسیاری از نرمافزارها اساساً غیرممکن و حتی جایگزینهای امنتر به والدین پیشنهاد میشود. این یعنی چینیها پیشگیری را در همان سطح پایهای سیستمعامل طراحی کردهاند و والدین با سهولت میتوانند فضای فرزندان را مدیریت کنند، بدون آنکه به پیچیدگیهای فنی گرفتار شوند، در حالی که در بیشتر گوشیها و تبلتهای دیگر، حتی اگر کنترل والدین فعال شود، باز هم امکان نصب بسیاری از نرمافزارها وجود دارد و فیلترشکنها قابل استفاده خواهند بود، البته شرکتهایی مانند هوآوی و اپل هم امکانات مدیریتی خوبی برای والدین در نظر گرفتهاند، اما همچنان کامل نیستند. تفاوت مهم این است که وقتی کنترل در سطح سیستمعامل اعمال شود، از همان ابتدا جلوی ورود برنامههای ناخواسته و مخرب گرفته میشود، نه اینکه بعد از نصب یا استفاده، صرفاً گزارشی به والدین داده شود. در کتاب «مدیریت رسانه در خانواده» نیز بر همین نکته تأکید شده و انواع برنامهها و قابلیتهای پیش فرض دستگاهها معرفی شدهاند، اما باید توجه داشت، راهکار واقعی و پایدار، همان ورود به لایه سیستمعامل است؛ جایی که میتوان امکان واقعی و مؤثر برای مدیریت پیشگیرانه والدین فراهم کرد.
به نظر شما استفاده از تبلت و تلفن همراه میتواند به یادگیری و رشد مهارتهای تحصیلی کودک کمک کند؟ به عبارتی میتوان از آنها به عنوان بستر آموزشی استفاده کرد؟
آموزش بر پایه تبلت و تلفن همراه، به ویژه برای کودکان و نوجوانان، آسیبهای جدی به همراه دارد. نخستین مشکل، تمرکززدایی شدید است. فضای این ابزارها سرشار از محرکها، بازیها و محتوای غیرآموزشی است که ذهن را پراکنده میکند. افزون بر آن، محیط آنها در بسیاری موارد ناسالم و آلوده است، بنابراین استفاده از آنها به عنوان بستر اصلی آموزش، به شدت مضر و خطرناک خواهد بود، البته نمیتوان منکر شد که ابزارهای فناورانه و نرمافزارهای نوین، از جمله سامانههای هوش مصنوعی یا نرمافزارهای پژوهشی و یادداشت برداری، برای پژوهشگران، استادان و طلاب فرصتهای بزرگی فراهم کردهاند. امروز یک دانشجو یا محقق به راحتی به منابع عظیمی دسترسی دارد که بزرگان اندیشه مانند علامه طباطبایی یا شهید مطهری برای به دست آوردن بخشی از آنها باید دشواریهای فراوانی را تحمل میکردند. این سهولت دسترسی به منابع یک مزیت مهم برای اهل پژوهش است، اما باید توجه داشت کنار این امکانات علمی، دهها برنامه غیرمرتبط نیز در دستگاه وجود دارد که زمان و تمرکز را به شدت میگیرند. اگر به گزارشهای گوشیها درباره مدتزمان استفاده نوجوانان نگاه کنیم، خواهیم دید سهم برنامههای علمی بسیار ناچیز است و بیشتر زمان صرف بازیها، گردش بیهدف در اینترنت یا تبادل محتوای نامناسب در شبکههای اجتماعی میشود. تجربه آموزش غیرحضوری در دوران کرونا نیز این مسئله را تأیید کرد. آموزش صرفاً از راه دور، بهرهوری پایینی دارد و آسیبهای فراوانی ایجاد میکند، به همین دلیل برخی کشورها به طور کامل آموزش غیرحضوری را کنار گذاشتند. آموزش واقعی همچنان باید بر پایه کلاس حضوری، معلم و محیط مدرسه باشد. ابزارهای فناورانه میتوانند به عنوان وسیلهای کمکی در اختیار معلمان، استادان دانشگاه یا پژوهشگران قرار گیرند، اما تبدیل آنها به محور اصلی آموزش در مدرسه و مقطع دانشآموزی خطای بزرگی است، زیرا کنترل بر محتوا و محیط آنها اساساً در اختیار ما نیست.
مشکل در استفاده بیش از حد کودکان از این فضاست یا خود نوع استفاده؟
مسئله فقط استفاده بیش از حد نیست، گاهی خودِ نوع استفاده اشتباه است. برخی از پیامرسانها و شبکههای اجتماعی را که متعلق به طرفهای دشمن هستند، به صورت مطلق فاسد میدانم، یعنی خودِ بستر و سازوکارشان پیامدهای منفی دارد، نه صرفاً میزان استفاده از آن، مثلاً استفاده گسترده از موتور جستوجویی مثل گوگل، (هرچند در عمل ناگزیر شدهایم، چون جایگزین مناسب نداریم)، پیامدهای منفی جدی داشته است و مطلوب ما نیست، به همین دلیل کشورهایی مانند چین یا روسیه مسیر جایگزینی را دنبال کردهاند (مثلاً تدارک تبلتها و سرویسهای ملی یا ایجاد موتورهای جستوجوی داخلی). این کار ناشی از این درک است که برخی سرویسها ذاتاً برای فرهنگ و تربیت ملی زیانآورند. حالا آسیب اصلی وقتی شدیدتر میشود که مخاطب کودک باشد، زیرا ساختار اندیشهای و قوای دفاعی کودکان شکل نیافته و بسیار آسیبپذیر است. آنها در برابر محتوای مخرب مقاومت کمی دارند و تأثیرپذیریشان بسیار بالاست، بنابراین موضوع صرفاً «کاهش زمان استفاده» نیست، بلکه باید از ورود کودک به برخی بسترها به صورت پیشگیرانه جلوگیری کرد. علاوه بر این، حجم بسیار زیاد محتوای نامناسب و اطلاعات وحشتناک در اینترنت هم خود یک تهدید مستقل است؛ نه تنها به سبب دسترسی بلکه بهخاطر تکرار، سهولت انتشار و نقش اقناعگرانه این فضاها. در نتیجه راهحلهای مؤثر باید ترکیبی از ایجاد جایگزینهای امن، تنظیمگری سیستمعامل و سیاستگذاری ساختاری باشد نه فقط توصیه به والدین برای «کاهش زمان استفاده.»
با توجه به این توضیحات، چگونه میتوان ارزشها و فرهنگ ایرانی را در استفاده کودکان از فضای مجازی حفظ کرد؟
بحث «حفظ ارزشها و فرهنگ ایرانی در فضای مجازی» اگر صرفاً به شکل کلی مطرح شود، بیشتر شبیه یک آرزو است تا یک راهکار عملی. واقعیت این است که در فضای مجازی فعلی، نه ما توانستهایم مرزهای اخلاقی را نگه داریم و نه کشورهای دیگر توانستهاند با صرف آموزش رسانهای (مانند الگوهای یونسکو) فرهنگ بومی خود را به طور کامل حفظ کنند. اگر چنین بود، کشورهای پیشرفته مثل ژاپن، آلمان، انگلستان یا امریکا نباید با بحرانهای اخلاقی و تربیتی مواجه میشدند. تشبیه سادهاش این است، اگر مدارس کشور را به دست مدیران و معلمان فاسد بسپاریم، بعد بگوییم «خانوادهها مراقب باشند تا فرزندان آسیب نبینند»، آیا شدنی است؟ پاسخ روشن است، «خیر». در فضای مجازی هم نمیتوان کل مدیریت را به خانوادهها واگذار کرد. والدین ایرانی که اغلب درگیر کار و مشکلات روزمرهاند، نه فرصت دارند و نه ابزار کافی برای حفاظت کامل از فرزندانشان، بنابراین مسئولیت اصلی متوجه حاکمیت و نهادهای سیاستگذار است؛ نهادهایی مانند شورایعالی فضای مجازی یا شورایعالی انقلاب فرهنگی که باید بستری ایمن مهیا کنند. ما در یک دوگانه ساده «استفاده یا عدماستفاده» قرار نداریم. دوگانه واقعی این است؛ مدیریت ملی یا واسپاری فضا به جریانهای خارجی و صهیونیستی. راهکار روشن هم وجود دارد؛ همانگونه که چین، روسیه و حتی امریکا و اروپا عمل کردهاند؛ این کشورها یا سرویسهای خارجی را محدود و قانونمند کرده یا خدمات بومی خود را توسعه دادهاند. نمونه روشن، قوانین سختگیرانه امریکا و اتحادیه اروپا درباره استفاده کودکان از تیکتاک و اینستاگرام یا ممنوعیتهای سنی و حتی جریمه والدین در صورت بیتوجهی است، بنابراین مسئله قابل مدیریت است. موضوع «امکان» نیست، بلکه «اراده» است، حتی کنترل فیلترشکنها در زمان جنگهای اخیر نشان داد اگر اراده سیاسی وجود داشته باشد، این امر امکانپذیر است. خبرنگاران و رسانهها هم در این میان نقش مهمی دارند. باید جهتگیری پرسشها و گزارشها را به سمت مدیریت حاکمیتی ببرند، نه صرفاً توصیه به والدین. اگر مسئله را فقط به خانوادهها حواله دهیم، در عمل همه بار را بر دوش آنان گذاشتهایم، در حالی که اصل مسئولیت بر عهده مدیران و تصمیمگیران فضای مجازی کشور است. در نهایت، رسانهها باید نشان دهند، فضای مجازی فعلی نه تنها به تقویت روابط خانوادگی، صله رحم و ارتباطات اجتماعی کمک نکرده بلکه بسیاری از این ارزشها را از بین برده است، بنابراین اصلاح ساختاری و ملی، پیششرط هرگونه حفاظت از کودکان و فرهنگ در فضای مجازی است.