جوان آنلاین: وقتی از «سالمندی» سخن میگوییم، ذهن بسیاری از ما به سوی تصویری آرام، آمیخته با خرد و تجربه و احاطهشده با خانواده و احترام اجتماعی میرود، اما واقعیت زندگی برای بسیاری از سالمندان، کمتر شبیه این تصویر شاعرانه است. مهرنوش پرتویراد، کارشناس ارشد پرستاری سالمندی، دانشجوی دکترای تخصصی پرستاری دانشگاه علوم پزشکی تهران، در یادداشتی موضوع سالمندی را به عنوان یک چالش جهانی مورد بررسی قرار داده است.
امروز در سراسر جهان، میلیونها سالمند روزگار خود را در سکوتی تلخ و در حصار تنهایی و انزوای اجتماعی سپری میکنند؛ سکوتی که گاه بلندتر از هر فریاد شنیده میشود. پرسش اینجاست: آیا این تنهایی، یک احساس گذراست یا بحرانی واقعی در حوزه سلامت عمومی؟
پاسخ را باید در تمایز میان دو مفهوم کلیدی جستوجو کرد: «انزوای اجتماعی» و «تنهایی». انزوای اجتماعی به فقدان یا محدودیت روابط عینی و قابل اندازهگیری با دیگران اشاره دارد، در حالیکه تنهایی تجربهای درونی، ذهنی و عاطفی است؛ تجربهای که ممکن است حتی در میان جمع هم گریبانگیر فرد شود؛ به همین دلیل است، هر انسان منزوی الزاماً تنها نیست و هر انسانی که احساس تنهایی میکند، لزوماً منزوی به شمار نمیآید. این تمایز، درک ما را از ابعاد بحران عمیقتر میسازد. اما چرا سالمندان بیش از هر گروه دیگری در معرض این بحراناند؟ شاید اولین پاسخ در تغییر نقشهای اجتماعی نهفته باشد.
بازنشستگی، فقدان همسر یا دوستان قدیمی و کاهش ارتباط با فرزندان، شبکه اجتماعی سالمندان را محدود میکند. از سوی دیگر، بیماریهای مزمن که بیش از ۸۰درصد سالمندان با آنها زندگی میکنند، از دیابت و بیماری قلبی گرفته تا زوال عقل و اختلالات حرکتی، موانع جدی سر راه مشارکت اجتماعی آنان ایجاد میکند. وقتی جسم به کندی پاسخ میدهد و حواس پنجگانه رو به افول میرود، پیوند با جهان بیرون هم کمرنگتر میشود، با این حال، عوامل فردی و روانی نیز نقش کماهمیتی ندارند. عزتنفس پایین، مهارتهای اجتماعی محدود، یا تجربه طردشدگی در گذشته، همه میتوانند دریچههای ارتباط را ببندند. از سوی دیگر، ساختارهای کلان اجتماعی از جمله شهرهای شلوغ، اما بیروح، نابرابریهای اقتصادی، تبعیضهای سنی و حتی دسترسی محدود به وسایل حملونقل عمومی نیز بر این تنهایی سایه میافکنند. شاید بهظاهر زندگی مدرن با شبکههای اجتماعی و فناوریهای ارتباطی، ما را از نظر فیزیکی در تماس دائم قرار داده است، اما در حقیقت، روابط انسانی عمیق و صمیمی کمرنگتر شده و فاصلههای عاطفی روزبهروز بیشتر میشود.
پیامدهای تنهایی و انزوای اجتماعی برای سالمندان چیست؟ آیا میتوان آن را صرفاً یک حالت روحی بیخطر دانست؟ پاسخ علم روشن است: خیر. تنهایی و انزوای اجتماعی نهتنها کیفیت زندگی را کاهش میدهند، بلکه همانند یک عامل خطر جدی برای مرگومیر و بیماریهای مزمن عمل میکنند. متاآنالیزهای معتبر نشان دادهاند، انزوای اجتماعی خطر مرگ ناشی از همه علل را تا حدود ۲۹درصد افزایش میدهد؛ رقمی که با خطرات ناشی از سیگار کشیدن یا چاقی برابری میکند. از منظر پیامدهای قلبی- عروقی، سالمندان منزوی ۳۲درصد بیشتر از دیگران در معرض سکته مغزیاند. در قلمرو مغز، پژوهشها نشان دادهاند، زندگی تنها و حمایت اجتماعی ضعیف، خطر ابتلا به زوال عقل را بهطور قابلتوجهی افزایش میدهد. حتی شواهدی وجود دارد که تنهایی با تجمع آمیلوئید در مغز، یکی از تغییرات پاتولوژیک زمینهساز آلزایمر، ارتباط دارد. وضعیت سلامت روان نیز از این پیامدها بینصیب نمیماند. افسردگی، اضطراب و افکار خودکشی در میان سالمندان تنها شایعتر است. مطالعاتی که روی هزاران سالمند در نقاط مختلف جهان انجام شده، نشان دادهاند، کیفیت روابط اجتماعی (نه صرفاً تعداد آنها) عامل تعیینکنندهای در کاهش افسردگی و افزایش رضایت از زندگی است. به بیان دیگر، داشتن دوستان صمیمی و روابط معنادار از نظر روانی بسیار مهمتر از داشتن یک شبکه وسیع، اما سطحی از آشنایان است.
آمارهای جهانی نیز بر وخامت اوضاع صحه میگذارند. در اروپا، حدود یکسوم سالمندان احساس تنهایی دارند؛ در ایالات متحده، این میزان به ۲۵تا ۲۹درصد میرسد. در ایران نیز مطالعات مقطعی نشان دادهاند، بیش از ۶۰درصد سالمندان ساکن تهران از نظر اجتماعی منزویاند. حتی در میان زنان سالمند، نزدیک به ۴۰درصد احساس تنهایی شدید را تجربه میکنند. این اعداد، زنگ خطری برای نظامهای سلامت و سیاستگذاری اجتماعی هستند.
اما چگونه میتوان این بحران خاموش را تشخیص داد؟ گاهی نشانهها بهسادگی قابل مشاهدهاند. کاهش تماس چشمی، بیهدفی، کنارهگیری اجتماعی، یا شکایت از نبود حمایت از جمله این موارد است. گاهی نیز تنها ابزارهای علمی میتوانند پرده از آن بردارند: مقیاس تنهایی UCLA، پرسشنامه دیجانگ گیرولد یا مقیاس شبکه اجتماعی لوبن. اما واقعیت آن است که در بسیاری از کشورها، این غربالگری هنوز بهعنوان بخشی جدی از مراقبتهای اولیه نهادینه نشده و همین غفلت میتواند پیامدهای سنگینی برای سلامت سالمندان به همراه داشته باشد.
مدیریت و مداخلات پیشنهادی نیز طیفی گسترده دارند. در سطح فردی و روانی، برنامههای غنیسازی دوستی یا تمرینات گروهی مانند تایچی، نشان دادهاند میتوانند بهطور معناداری احساس تنهایی را کاهش دهند. درمانهای شناختیـرفتاری نیز امید تازهای برای اصلاح الگوهای فکری منفی و بازسازی روابط اجتماعی ایجاد کردهاند. فناوریهای نوین نیز به کمک آمدهاند؛ از اپلیکیشنهای تلفن همراه برای آموزش ذهنآگاهی گرفته تا حسگرهای حرکتی و حتی هوش مصنوعی که امکان تعامل و گفتوگو را برای سالمندان فراهم میکند. این ابزارها اگر درست بهکار گرفته شوند، میتوانند دنیای سالمندان را از انزوای خاموش به سوی ارتباطی پویا و معنادار سوق دهد. در سطح کلان، برخی کشورها راهبردهای جدیتری اتخاذ کردهاند. بریتانیا در سال ۲۰۱۸ وزارتخانهای ویژه با عنوان «وزارت تنهایی» تأسیس کرد و ژاپن نیز در سال ۲۰۲۱ از چنین نهادی رونمایی کرد. این اقدامات نشان میدهد، تنهایی دیگر صرفاً یک مسئله فردی یا خانوادگی نیست، بلکه یک مسئله اجتماعی و سیاسی است که نیازمند پاسخهای سازمانیافته و ملی است.
پیشگیری از تنهایی شاید دشوار به نظر برسد، اما ناممکن نیست. ایجاد شهرهای دوستدار سالمند، آموزش مهارتهای ارتباطی و سواد دیجیتال، تقویت شبکههای حمایتی و غربالگری منظم در مراقبتهای اولیه از جمله راهکارهایی هستند که میتوانند از بروز این بحران بکاهند. البته این پرسش همچنان باقی است: آیا همه این راهکارها میتوانند بافت فرهنگی و ارزشهای سالمندان امروز را بازنمایی کنند؟ پاسخ احتمالاً منفی است؛ به همین دلیل پژوهشهای بومی و بینفرهنگی ضرورت دارند.
در این میان، پرسشی بنیادین پیش روی ماست. ما بهعنوان پرستاران، پزشکان و نیز خانواده و اطرافیان سالمندان چه وظیفهای داریم؟ پرستاران بیش از هر گروه دیگری در تماس مستقیم و روزانه با سالمندان قرار دارند و میتوانند نخستین حلقه مراقبتی برای شناسایی نشانههای تنهایی و انزوای اجتماعی باشند. نقش آنان نه تنها در مراقبت جسم، بلکه شامل شنیدن فعال، ایجاد حس ارزشمندی و طراحی برنامههایی برای افزایش مشارکت اجتماعی سالمندان نیز هست. سایر اعضای کادر درمان نیز میتوانند با غربالگری منظم، ارجاع به خدمات مشاورهای و حمایت از مداخلات روانی ـ اجتماعی، این چرخه مراقبتی را تکمیل کنند. خانواده و نزدیکان نیز با تماسهای مستمر، حضور معنادار و حفظ پیوندهای بیننسلی میتوانند به پایداری این شبکه حمایتی کمک کنند. به بیان دیگر، مسئولیت همه ما بیش از هر چیز، ایجاد و تقویت حلقههای انسانی و اجتماعی است که سالمندان را از تنهایی خاموش برهاند.
در پایان باید گفت، تنهایی و انزوای اجتماعی در سالمندان، بحرانی خاموش، اما ویرانگر است؛ بحرانی که به سلامت جسم، روان و حتی بقای سالمندان گره خورده است. اما این بحران سرنوشت محتوم سالمندی نیست. جامعهای که بتواند کرامت انسانی سالمندان خود را پاس دارد، شبکههای حمایتی باکیفیت فراهم آورد و فرصتهای ارتباطی معنادار خلق کند، جامعهای است که سالمندی را نه دورهای از انزوا، بلکه فصلی از شکوفایی خرد و تجربه خواهد دید. پرسش نهایی از ماست: آیا آمادهایم تا این گام اساسی را برداریم؟