جوان آنلاین: اصطلاح نه جنگ و نه صلح به شرایطی اطلاق میشود که در آن میان دو یا چند کشور وضعیت جنگی رسمی وجود ندارد، یعنی آتشبس یا تعلیق مخاصمه برقرار است. اما صلح پایدار و توافق جامع نیز شکل نگرفته است و روابط در حالت تعلیق، شکننده و پرتنش باقی میماند. این حالت اغلب با آتشبس موقت، توافقهای نیمبند یا عدم اعتماد متقابل همراه است. نمونههای تاریخی آن را میتوان در روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی یا روابط ایران و امریکا پس از انقلاب دید. هرچند در این حالت جنگ متوقف و تلفات انسانی و ویرانی کمتر میشود و همچنین امکان مذاکره، میانجیگری و اعتمادسازی بدون فشار مستقیم جنگ فراهم میشود و از سوی دیگر برای بازسازی یا تقویت توان داخلی زمان خریده میشود، اما معایبی هم دارد که از جمله آنها ابهام و ناامنی دائمی است، یعنی مردم و سرمایهگذاران در فضای بلاتکلیف زندگی میکنند و آینده نامعلوم است و، چون توافق جامع صلح نیست، هر لحظه ممکن است به درگیری نظامی منجر شود که این جامعه را در استرس، نگرانی و فضای تبلیغات مداوم دشمن قرار میدهد و میتواند سرمایهگذاری خارجی و داخلی را کاهش و ترس، بیاعتمادی و اضطراب را در میان مردم گسترش دهد که به دنبال آن کاهش رشد اقتصادی، بیکاری، خروج سرمایه و مهاجرت نخبگان را میتواند در پی داشته باشد.
راهکار دولتها برای برون رفت از فضای نه جنگ و نه صلح
هرچند وضعیت نه جنگ و نه صلح ذاتاً شکننده است، اما دولتها میتوانند با سیاستهای هوشمندانه داخلی اثرات منفی آن را مدیریت کنند و مانع تبدیلشدن جامعه به حالت تعلیق و فرسودگی شوند.
در همین راستا یکی از راهکارهای دولتها برای هدایت فضای اجتماعی در شرایط نه جنگ و نه صلح مدیریت روانی و رسانهای است که در این فضا اطمینانبخشی به مردم از طریق اطلاعرسانی شفاف، جلوگیری از شایعات و مدیریت رسانهها لازم است تقویت شود.
از سوی دیگر تقویت گفتمان امید و مقاومت مثبت باید بهجای دامنزدن به ترس یا نفرت مورد اهتمام قرار گیرد و بر همبستگی ملی و آیندهنگری تأکید شود.
مسئله بعدی حفظ و تقویت اقتصاد داخلی است که توسعه اقتصاد مقاومتی و پایدار در این راستاست و بر این اساس سرمایهگذاری در بخشهای داخلی تا مردم معیشت پایدار داشته باشند. در کنار آن باید جذب سرمایه و نوآوری داخلی از طریق ایجاد انگیزه برای کارآفرینان و نخبگان انجام گیرد تا کشور دچار رکود نشود. البته کاهش وابستگی به خارج در حوزههای حیاتی ضروری است تا تحریم یا محدودیتهای دیپلماتیک اثر مخرب کمتری داشته باشند.
در کنار همه اینها، اما تقویت مشارکت و انسجام اجتماعی شاید حیاتیترین امر باشد و در این خصوص لازم است نقش مردم در تصمیمگیری افزایش یابد، چراکه مشارکت سیاسی و مدنی باعث میشود جامعه حس بیتأثیر بودن نکند و بر همین اساس لازم است هویت ملی و مشترکات فرهنگی تقویت شود، چراکه این انسجام از فرسایش اجتماعی جلوگیری میکند. در کنار این موارد عدالت اجتماعی نیز باید گسترش پیدا کند، کاهش فاصله طبقاتی موجب میشود مردم احساس بیعدالتی نکنند و این مسئله در حفظ انسجام ملی نیز بسیار تأثیرگذار است.
دولتها در این شرایط باید در کنار باز نگهداشتن کانالهای دیپلماسی غیرسیاسی به دیپلماسی علمی، فرهنگی و ورزشی روی آورده و تعاملات مثبت با جهان حتی در نبود روابط سیاسی را گسترش دهند.
از سوی دیگر ارتباط با سازمانهای بینالمللی بشردوستانه برای کاهش فشار روانی و سیاسی در دیپلماسی عمومی خیلی اهمیت دارد.
همه این موارد البته باید به ایجاد افق روشن برای آینده منتج شود. تدوین برنامه ملی امیدبخش مثلاً چشمانداز توسعه ۱۰ ساله که مردم باور کنند آیندهای بهتر ممکن است در این راستا رخ دهد و حتی اگر صلح کامل دستنیافتنی باشد، پیشرفتهای ملموس در زندگی مردم مثل زیرساخت، آموزش و سلامت حس پایداری ایجاد کند.
یعنی اگر دولت بتواند روایت ملی مطمئن و امیدبخش بسازد، اقتصاد داخلی را پویا نگه دارد و انسجام اجتماعی را تقویت کند آنوقت جامعه حتی در وضعیت نه جنگ و نه صلح احساس تعلیق و بنبست نمیکند، بلکه شرایط را موقت و قابل مدیریت میبیند.
نقشه راه مدیریت جامعه در حالت نه جنگ و نه صلح
اگر بخواهیم بر اساس موارد بالا نقشه راهی برای مدیریت جامعه در حالت نه جنگ و نه صلح ارائه کنیم این نقشه میتواند به سه دوره کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت تقسیم میشود.
در دوره کوتاهمدت یک تا دو سال نیاز به مدیریت فوری و اطمینانبخشی است که هدف آن جلوگیری از اضطراب اجتماعی و تثبیت وضعیت روانی مردم است. در این مدت از بعد رسانهای و روانی اطلاعرسانی شفاف درباره وضعیت کشور و تهدیدها باید انجام و از سوی دیگر با شایعات و اخبار جنگی برخورد شود و همچنین امید از طریق روایتهای ملی و موفقیتها تزریق گردد. از نظر اقتصادی مشخص است تثبیت قیمت کالاها ضروری است و حمایت فوری از اقشار آسیبپذیر از طریق یارانه، بیمه، خدمات عمومی واجب است که در کنار تقویت تولید کالاهای استراتژیک غذا، دارو و انرژی باید انجام شود. از نظر اجتماعی، اما افزایش مشارکت مردم در فعالیتهای مدنی و خیریه باید مورد توجه فوری قرار گیرد و همچنین مدیریت بحرانهای آب، برق، امنیت غذایی با برنامه شفاف نیز باید در رأس مسائل باشد. در کنار همه اینها اقدامات فرهنگی برای کاهش ترس از آینده نیز باید مورد توجه باشد.
برای میانمدت سه تا پنج سال باید کاهش شکنندگی و تقویت مقاومت ملی مدنظر قرار گیرد که هدف از آن جلوگیری از فرسایش اجتماعی- اقتصادی و تبدیل وضعیت به یک ثبات نسبی است. در همین راستا از بعد رسانهای و فرهنگی گسترش دیپلماسی عمومی علمی، ورزشی و هنری اهمیت دارد و همچنین گفتوگو و کاهش تمرکز صرف بر دشمنسازی باید ترویج شود. از نظر اقتصادی سرمایهگذاری در زیرساختهای کلیدی حملونقل، انرژی و دیجیتال بسیار اهمیت دارد و همچنین نوآوری و کارآفرینی داخلی باید تشویق شود. در کنار اینها صادرات غیرنفتی و بازارهای جایگزین باید گسترش پیدا کند.
از بعد اجتماعی و سیاسی توسعه فضای مشارکت سیاسی انتخابات و شوراها اهمیت دارد و اصلاحات عدالتمحور برای کاهش نابرابری باید انجام شود. همچنین جوانان از طریق آموزش و اشتغال پایدار باید توانمند شوند.
برای دوره بلندمدت پنج تا ۱۰ سال، اما حرکت به سمت صلح پایدار یا جایگزین آن با هدف رفع تعلیق تاریخی و ایجاد آینده مطمئن باید مدنظر قرار گیرد که در این راستا دیپلماسی برای اعتمادسازی تدریجی برای رسیدن به توافقهای پایدار و مخصوصاً پیمانهای امنیت منطقهای یا توافقهای اقتصادی بلندمدت ضرورت دارد. از بعد اقتصادی کشور باید به هاب منطقهای در تجارت، انرژی یا فناوری تبدیل شود که سرمایهگذاری گسترده در آموزش عالی و نوآوری برای استقلال علمی است. از بعد اجتماعی، اما کاهش وابستگی جامعه به سیاست خارجی از طریق رشد پایدار داخلی ضرورت دارد.
نمونههای تاریخی تبدیل تهدید نه جنگ و نه صلح به فرصت
واقعیت این است که بسیاری از کشورها در شرایط نه جنگ و نه صلح گیر میکنند، اما بعضیها توانستهاند این تهدید را به فرصت تبدیل کنند و حتی توسعه ملیشان را جلو ببرند.
یکی از این کشورها کرهجنوبی پس از جنگ کره از ۱۹۵۳ تا امروز است. این کشور با کرهشمالی در آتشبس نه صلح رسمی و نه جنگ دوباره قرار دارد و مرز نظامی بهشدت پرتنش باقی مانده است، اما آنها بر توسعه اقتصادی با شعار «اول اقتصاد، بعد سیاست» متمرکز شدند و همچنین از حمایتهای بینالمللی و جذب سرمایه خارجی استفاده کردند. در کنار آن تهدید امنیتی را به انگیزهای برای اتحاد داخلی و صنعتیشدن سریع تبدیل کردند. نتیجه اینکه کره جنوبی از یکی از فقیرترین کشورهای جهان به یک قدرت اقتصادی و فناورانه بدل شد، هرچند تهدید نظامی هنوز باقی است.
کشور دیگر فنلاند در دوران جنگ سرد است که بین شوروی و غرب گیر افتاده بود و در حالت نه جنگ و نه صلح با شوروی قرار داشت. آنها در کنار خودداری از تحریک شوروی در عین حفظ اقتصاد باز با غرب بر آموزش، فناوری و انسجام اجتماعی سرمایهگذاری کردند. در نتیجه فنلاند از تهدید همسایگی با یک ابرقدرت به فرصتی برای تبدیلشدن به کشوری با رفاه بالا و امنیت نسبی استفاده کرد.
کشور دیگر ویتنام پس از جنگ با امریکا در دهه ۱۹۸۰ است. در حالی که این کشور هنوز با امریکا و برخی کشورهای منطقه خود روابط پرتنش داشت اجرای اصلاحات اقتصادی معروف به «دوی موی» را آغاز کرد و با باز کردن اقتصاد، جذب سرمایه خارجی و توسعه صادرات را پیش گرفت. همچنین از تهدید خارجی بهعنوان محرک برای اتحاد ملی و مدرنسازی استفاده کرد. در نتیجه آن ویتنام از کشوری جنگزده به یکی از اقتصادهای نوظهور آسیا تبدیل شد.
در مجموع کشورهایی که موفق شدند، چند کار مشترک کردند؛ اول اینکه بر توسعه اقتصادی و اجتماعی داخلی تمرکز و همچنین از وضعیت تهدید برای تقویت انسجام ملی استفاده کردند. در کنار آن بازی دیپلماتیک هوشمندانه انجام دادند و البته در این فرصت روی علم، آموزش و نوآوری سرمایهگذاری کردند.