در یکی از گروههای دوستانه در فضای مجازی، هرگاه بعد از شهادت یکی از اسطورههای بزرگ مقاومت کشورمان یا امت اسلامی، تهدیدی متوجه رژیم صهیونی میشد و پس از آن آژیرهای خطر در یکی از شهرهای رژیم به صدا درمیآمد، یکی از اعضای گروه که برادر شهید هم است، با عصبانیت زایدالوصفی مینوشت که حاج قاسم یا هنیه یا سنوار یا سیدحسن نصرالله یا نیلفروشان یا... شهید شده و ما یک سردار بزرگ را از دست دادهایم و در ایلات و حیفا و تلآویو فقط آژیر به صدا درآمده و این جانیان یا حامیان جانیان کمی ترسیدهاند. این جای خوشحالی دارد؟! از دست دادن نصرالله و هنیه کجا و صدای آژیر کجا قابل مقایسهاند؟! و بقیه اعضای گروه ساکت میشدند یا میکوشیدند به لطایفالحیل و توجیهات ناموجه این برادر شهید را آرام کنند.
اینبار، اما ماجرا کمی و فقط کمی فرق کرده است؛ حالا پس از بارها خویشتنداری حسابشده یا نشده پس از حملات مکرر رژیم صهیونی به اتباع ایرانی و سرداران و دیپلماتهای ایرانی و به سران و مهمانان خارجی مهمان ایران و تجاوزها و صدمات مکرر کوچک و بزرگ به تأسیسات و مراکز علمی و تحقیقاتی و نظامی کشورمان از سوی اسرائیل، و درست در میانه مذاکرات رسمی دیپلماتیک میان ایران و امریکا، رژیم متجاوز با حمله به خاک کشورمان و در پایتخت، تنی چند از بزرگترین فرماندهان نظامی و چهرههای علمی و محققان و مدرسان دانشگاهی ما را به همراه دهها تن از مردم که در میان آنها کودکان و زنان فراوانی هم دیده میشوند، هدف قرار داد و به شهادت رساند و رسماً مسئولیت این ترورها را هم به عهده گرفت و از عزم جدی خود برای نابودی بیشتر تأسیسات علمی و نظامی و زیرساختی ازجمله فرودگاهها و راهآهن و پالایشگاهها و کشتن مسئولان ردههای مختلف کشورمان برای روزهای آینده خبر داد، در حالی که تصور نمیکرد که جانشینان آن سرداران به سرعت انتخاب شوند و کار را با جدیت و سرعت بیشتر ادامه دهند و حملات مرگبار خود را به مراکز مختلف اسرائیل آغاز کنند و در میان چشمهای شگفتزده جهانیان، سامانههای موسوم به گنبد آهنین و تاد و... را به فجیعترین وضع ممکن تحقیر کنند تا موشکهای مختلف ساخت کشورمان دقیقاً به اهداف مورد نظر اصابت کند. حالا دیگر کار خیلی از آژیر و خطر گذشته و مادران این جانیان به عزای آنها نشستهاند.
از اینطرف، باز هم علیرغم تصورات و توهمات دشمنان، این ماجرا موجب اتحاد بیشتر میان همه اقشار و سلیقههای مختلف مردم ایران شده و این همبستگی لحظهبهلحظه بیشتر هم میشود. حالا مردم پای گیرندههای خود در کنار تصویر اصابتهای بیوقفه موشکهای ایرانی به مراکز مختلف اسرائیل، پس از ۳۷ سال مارش پیروزی میشنوند و جوانانی که شاید آنها را دلزده و وازده تصور میکردیم در هیجانیترین روزهای زندگی خود به سر میبرند و آرزوی پیوستن به مجاهدان ارتش و سپاهی دارند که دوشبهدوش هم در این میدان جنگ حضور دارند.
یک اتفاق دیگر هم افتاده است که شاید حاشیهای تلقی بشود، اما دقیقاً متن اصلی ماجراست؛ در میان کسانی که با این انتقام و عملیات وعده صادق ۳ همراهی میکنند کسانی دیده میشوند که بعضاً تا امروز جزو مخالفان، معارضان یا منتقدان جدی نظام و مسئولان و حتی رهبر انقلاب بودهاند. کسانی که به دلایل امنیتی مدتها در زندان بودهاند، کسانی که الان در خارج کشور به سر میبرند، کسانی که در فتنههای گذشته با دشمنان و فتنهگران همنوایی و همراهی داشتهاند، کسانی که حجاب خود را کنار گذاشته بودند، اما در این چند روز با صراحت و با شجاعت از انتقامگیری مجاهدان اسلام و حمله به منافع دشمن صهیونیستی دفاع میکنند. شاید کار زائدی باشد که در این نوشته از آنها و از متنهای کوتاه و بلندی که در فضای مجازی نوشتهاند یاد کنیم و لابد مخاطبان این متن بسیاری از آنها را که در این چند روز فراوان بازنشر شده دیده و خواندهاند؛ کسانی که حتی در جلوی دوربین شبکه رسمی موساد، اسرائیل را بدنامترین حکومت معرفی کردند و گفتند با همه انتقاداتمان از جمهوری اسلامی، در این جنگ در کنار مردم و حکومت خودمان ایستادهایم.
در حاشیه همین حاشیه هم کسان اندکی دیده شده و میشوند که در فرستههای خود، به سمت جانیان کودککش و قاتلان زنان و کودکان ایرانی و فلسطینی و لبنانی غش کرده و بدینترتیب رسماً مهر پایانی بر انسانیت خود زده و از دور خارج شدهاند؛ کسانی که پیش از این جزو سوپرانقلابیهای تندرو محسوب میشدند.
اینجاست که باید عبارت پرمغز سردار شهید دکتر مصطفی چمران را یادآور شد که گفت: «هنگامی که شیپور جنگ نواخته میشود، مرد از نامرد شناخته میشود.» و معلوم است که در تمام تاریخ، برد از آن مردان بوده است و نه نامردان.