آخرین باری که ایران رنگ پیروزی را به خود دیده بود، به اواخر تابستان ۱۱۷۴ خورشیدی باز میگشت. در «نبرد کرتسانیسی» که ۱۷ شهریور همان سال آغاز شد و پس از سه روز در ۲۰ شهریور پایان یافت، آقا محمدخان قاجار همچون شاه عباس صفوی که در ۹۹۵ خورشیدی تفیلس را فتح کرده بود، توانست پس از ۱۷۹ سال به تفلیس برسد و آن را از تحت الحمایه روسیه تزاری آزاد کند و به ایران بازگرداند. در ایران از ۲۰ شهریور ۱۱۷۴ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ را میتوان دوران شکست نامید. دوران شکست ما ۱۸۳ سال و پنج ماه و سه روز به درازا کشید. در این دوران پیروزیهای داخلی اندکی حاصل شد و البته دیری نپایید و آن هم به شکستهای بزرگ ختم شد. در این دوران، روند حاکم بر تاریخ ما عقبنشینی بود. تک ستارگانی همچون میرزای شیرازی و امیرکبیر در برابر این روند ایستادند، درخشیدند و رفتند، اما روند تاریخی شکست به کار خودش ادامه داد. نسل از پی نسل بود که ایرانیان طعم تلخ شکست را میچشیدند و امپراتوری ایران روز به روز آب رفت. دیگر خبری از شکوه شاه عباسی که فروغ دولتش چشم هر بینندهای را به خود خیره میکرد، نبود.
در این دوران، سلسله قاجار، حکومت نفوذ زدهای بود که در تندباد حوادث جهانی همچون پر کاهی به این سو و آن سو کشیده میشد و پهلوی هم حکومت نفوذی بود که آمده بود بر تابوت هویت و تاریخ ایران آخرین میخها را بکوبد و کار را تمام کند. ایران بزرگ از آن تابستان پیروزی در تفلیس به سال ۱۱۷۴ تا این زمستان پیروزی در تهران به سال ۱۳۵۷، درست ۶۶ هزار و ۹۹۳ روز بار محنت، تحقیر و شکست را به دوش کشید.
در این دوران شکست، پدیده استعمار با قدرت توپخانههای مدرن و سلاحهای جدید بر تاریخ ما عارض شد و هر بار ایرانیان خواستند راه به سوی پیروزی باز کنند، استعمارگران راه را بر سرشان خراب کردند. استعمارگران هرچه توانستند ایرانیان را تبر زدند، اما زخم نشد جوانه شد. قیام تنباکو، نهضت مشروطه، مقاومت ملی ستارخان، نهضت جنگل، مقاومت دلیران تنگستان و دشتستان، نهضت ملی شدن صنعت نفت و هزاران رویداد ملی و محلی دیگر، هر یک از پی دیگری تلاشی بودند که نسلهای پیش از ما به انجام رساندند تا ورق را برگردانند و ایران را از تاریخ شکست خارج کنند و تاریخ پیروزی را برای این سرزمین به ارمغان آورند. تاریخی مملو از جوانه از پی جوانه در برابر تبر از پی تبر. تاریخی سرشار از مقاومت اسلامی و میهنی در برابر تجاوز خارجی که روزاروز اتفاق میافتاد. ۱۸۳ سال و پنج ماه و سه روز شکست در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پایان رسید. حکومت نفوذی در این هنگامه از تاریخ ایران رخت بربست و اراده ایرانی حاکم بر سرنوشت خویشتن شد. کلید پیروزی در چه بود که ۱۸۳ سال و پنج ماه و سه روز به درازا کشید تا ایرانیان آن را بیابند؟ چرا در این مدت، کلیدهایی که با آن، آقا محمدخان و نادرشاه افشار و شاه عباس صفوی و دیگران قفل پیروزی را باز میکردند دیگر کار نمیکرد؟ چرا شیوههای قدیمی پیروزی در این دوران دیگر جواب نمیداد؟
پاسخ را باید در تحولات تاریخی زمانه آن روزگار یافت. دوران شکست ایران همزمان با آغاز عصر مدرن در اروپا بود. با آغاز این دوران اروپای صنعتی از دل تاریخ سربرآورد و قدرت دریایی خود را سامان داد و استعمار از جهان را آغاز کرد. گونه جدیدی از دولت و قدرت در این زمانه در اروپا زاده شد که ایران قاجاری را یارای مواجهه با آن نبود. دولت مدرن، با فناوریهای جدید در این دوران به سراغ ایران و دیگر نقاط جهان رفت و عصر استعمار خود را آغاز کرد. زورآزمایی ما با اولین مظاهر مدرنیته در جنگ ایران و روس بود که ناتوانی ایرانیان و توانمندی غربیها در آن نمایان شد.
در عصر جدید، ایرانیانی که به دلیل ناتوانیشان شکست از پی شکست را تجربه میکردند، جستوجوگر «کلید توانمندی» بودند. امام خمینی (ره) این کلید را یافت و توانست در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ با آن قفل شکست را باز کند و روند تاریخ را تغییر دهد و تاریخ شکستها را به تاریخ پیروزیها مبدل نماید. این کلید چیزی نبود جز «اتکال به خدا و اتکای به مردم». امام خمینی (ره) انتخابش نه توافق با ابرقدرتهای خارجی بود و نه تفاهم با حکومت نفوذی داخلی. امام راحل عظیمالشأن «مردم» را به صحنه تاریخ آورد و ایشان را بسیج کرد و صحنهگردانی تاریخ را به ایشان سپرد. موج بلند اراده مردم بسیج شده، همه ارادههای تحمیل شده به تاریخ ایران را شکست و از ایران بیرون کرد و اینگونه تاریخ جدید آفریده شده و پیروزی از پی پیروزی در تاریخ ایران آغاز گردید.
پیروزی در دفاع مقدس، پیروزی بر داعش در سوریه و عراق، پیروزی در جنگ ۳۳ روزه لبنان در برابر رژیم اسرائیل، پیروزی در جنگ یمن در برابر عربستان، همگی حاصل به کارگیری کلید امام خمینی (ره) در صحنه تاریخ بود. با تاسیس جمهوری اسلامی کلید «اتکال به خدا و اتکای به مردم»، شکل نهادی یافت و هسته سخت قدرت ایران را شکل داد. پدیده «بسیج» شکل نهادی کلید امام خمینی (ره) برای پیروزی بود. بنیاد و منطق حاکم بر بسیج «اتکال به خدا» و «اتکای به مردم» است که میتوان از آن با تعبیر «خداباوری» و «خودباوری» یاد کرد. پدیده منحصر به فرد بسیج بر این دو بنیاد مهم بنا نهاده شده است.
تا زمانی که آن دو بنیاد و این بنا در صحنه تاریخِ عصر جدید حاضر است، پیروزی قرین راه ایرانیان است. با بسیج مردمی هیچ بحرانی نیست که نتوان از آن عبور کرد. این را تاریخ پیروزیهای چهلساله گواهی میدهد.