ظهور امامخمینی با همه شگفتیسازیها و با همه ارتباط تنگاتنگی که با سرنوشت انسان امروزی داشت، خارج از اراده آدمها بهنظر میرسید. امام آمد، اما با یک اراده فوقبشری و ارادهای که تدبیرش به دست انسانها نبود. امام آمد و در دلها نفوذ کرد و نسلی را ساخت که عاشقانه برای هدفی که در سر داشت، جان میداد. نسلی که نه به تماشای دنیا نشست، نه حتی دل به ماندن در کنار خود امام بست. همچون یاران سیدالشهدا که از او اجازه میگرفتند تا زودتر از او جدا شوند و به شهادت برسند، امام نیز نسلی را تربیت کرد که خودش را برای رفتن ساخت نه برای ماندن؛ و این بود تفاوت ماهوی و ژرف تمدنی که امام زیربنایش را ساخت با تمدن جدید در غرب. اکنون در دغدغه ادامه مسیر تمدنی امام میپرسیم آیا بر همان مسیر ماندهایم؟ آیا ما پیروان امام و ما نسلی که او را و عملش را و تربیتشدگانش را و نوجوانان و جوانان عاشقش را درک کردهایم، در همان «راه امام» سیر و سلوک میکنیم؟ امام برای بشر چه آورد و چه باقی گذاشت و او را به چه راهی دعوت کرد؟ اینها پرسشهای مهمی است که در هر سالگرد گرامیداشت امام به آن میاندیشیم.
قرنها گذشته بود و خبری از التفات به فطرتها نبود. روحهای خموده و جانهای خسته، رمقی برای پرواز و سلوک نداشت. نه از دیانت خبری بود و نه از سیاست. همه چیز در خدمت اضمحلال انسان به کار گرفته شده بود. کورسوهای امید برای حرکت جمعی و فردی بر مدار فطرت بشری، با سرکوب استبداد و استعمار خاموش شده بود. تا اینکه سیدی از تبار معصومین علیهمالسلام درخشید. قم، کانون گرمابخش و دمیدن در روحهای خسته شد. جانهای بشری به ستوه آمده، برخاستند و پروانهوار به دور روحالله چرخیدند. طراوت و تازگی آنقدر بالا گرفت که دیو استبداد یارای مقابله نداشت و سرانجام امام (ره) را در ۱۳۴۳ تبعید کرد. اما چه کسی حتی گمان میکرد که این تبعید، سرآغاز برچیده شدن ضلالت و سیاهی باشد؟ امام (ره) مکتب خود را بر پایه قرآن و عترت و برای رهایی بشر بنیان نهاده بود. فرقی نمیکرد قم باشد یا آنکارا و بورسا و نجف و نوفل لوشاتو؛ جانهای بشری در حال احیا شدن بود. دیانت با سیاست آمیخته و در خدمت کمال بشر قرار گرفته بود.
تمایز بنیادین برای تعالی بشر
تقریباً همه خیزشهای مردمی و غیرمردمی تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، در خوشبینانهترین حالت بر محور مادیات بود. معنویت و اخلاق فراموش شده در پی قرنها، با هر انقلابی در هر گوشهای از جهان، بیشتر به قهقرا میرفت. امام (ره) همه فضائل را جمع کرد تا هم به مادیات جهت دهد و هم معنویت و اخلاق را زنده کند.
ایران با انقلاب اسلامی به کانون تحولخواهی و قبله آمال آزادیخواهان جهان تبدیل شد. ملتهای دربند یوغ استعمار و استبداد، ایران اسلامی شده را الگو قرار دادند. همه قدرتهای ظلمانی که موجودیتشان را درخطر میدیدند، جنگی همهجانبه و هشت ساله به راه انداختند تا مانع بسط مکتب امام (ره) شوند. اما انسانهای ساخته شده در مکتب روحالله، قرار ماندن نداشتند. آنها پای کار شکل دادن و بسط تمدن نوین بودند. این، وجه تمایز بنیادین مکتب روحالله با همه شبهمکاتب دیگری بود که تا پیش از ۱۳۵۷ شمسی به نام مردم و به کام عده و طبقات خاص شکل گرفته بود.
فرصتی برای بازبینی
«راه امام» روشن و ماندگار است. این راه، راه خود را میپیماید. سنجهای که مکتب امام به دست ما داده است، میزانی برای تعالی بشر است. اهداف و آرمانهای راه امام را احتمالاً همه ما میدانیم. البته راهزنان هم کم نیستند. ولی قدر متیقنهای راه روحالله بر کسی پوشیده نیست؛ حتی جزئیات این مسیر هم قابل بیان است.
باقیات الصالحات امام خمینی (ره) هر سال و هر ماه و هر روز، نه فقط در ایران، که در همه جهان، رویشهایی دارد. ریزشهای این مکتب هم فقط خودشان را رسوا میکنند. سالگشت ارتحال بنیانگذار مکتب الهی، فرصت مغتنمیاست برای بازخوانی این امهات تمدن نوین اسلامی. نزدیکی ما به مکتب روحالله، تعیینکننده میزان اثرگذاری ما در تمدن نوین اسلامی است.
تقابل تمدنی که امام آن را بنیان نهاد با همه تمدنهای مادی جهان، از همان ۱۳۴۳ مشخص بود. اکنون نشانههای جابهجایی تمدنی بیش از هر زمان دیگری عیان شده است. تربیتشدگان مکتب روحالله، آماده ارائه و عالمگیر کردن تمدنی نوین هستند. هر چقدر بر اصول امام (ره) پافشاری کنیم، در مرکز این تمدن قرار داریم؛ به همان میزان، هرقدر از اصول امام فاصله بگیریم، در جابهجایی تمدنی، اثری از ما باقی نخواهد ماند.