بیستوچند سال پیش بود که در گزارشی میدانی برای روزنامه کیهان، از رویش یک آموزشوپرورش «موازی» که یک معلم قدیمی راه انداخته بود، خبر دادم؛ نظامی موازی با مجوز از خود وزارتخانه آموزشوپرورش و با معلمان و مدیران همان مجموعه، با گردش مالی بسیار زیاد درحد همان وزارتخانه و با چاپ کتاب بیشتر از انتشارات کتب درسی دبیرستانها. در آن زمان نوشتم اگر اسکندر مقدونی میخواست در زمان حمله به ایران برای نابودی نظام تعلیمی این سرزمین، برنامهای بنویسد قادر نبود به این خوبی کار کند! بعدها کسانی از آن نام معروف خارج شدند و مؤسساتی با نامهای دیگر و بسیار گستردهتر راه انداختند. هیچکس ابایی نداشت که به آن نام مافیا بدهد و هیچکس هم با صدای رسا اعلام نکرد که من از این مافیا خارج هستم!
چکیده کاری که با نظام آموزشی ایران شده از این قرار است که دولت، یکبار سنگینترین هزینه جاری خود را که برای پرداخت حقوق معلمان بهعنوان فراوانترین شمار کارمندان دولتی و برای اداره یک وزارتخانه عریضوطویل میدهد، از جیب مردم خرج میکند، چه با مالیات و چه با پول نفت. بار دوم مردم برای موفقیت بچههایشان، دوباره آنان را در ساعات تعطیلی مدارس و در تابستانها به آموزشگاههای کنکور و زبان و انواع دیگری از آموزشهایی که تشخیص میدهند برای تعلیم بچهها ضروری است، میفرستند و اینبار هزینهای تا چند ده برابر هم که شده متقبل میشوند. هرچند این دومی عمومیت اولی را ندارد، اما در شهرهای بزرگ کمتر دانشآموزی است که کلاس زبان و کامپیوتر نرود و اگر مانند فرزندان دهک دهم و نهم هزینههای عجیبوغریب برای کنکور نکند، دستکم با خرید برخی کتابهای آن آموزشوپرورش موازی و یا شرکت در برخی کلاسهای آموزشی، وارد سیستم موازی خواهد شد. هیچ حسابوکتاب روشنی وجود ندارد که میزان گردش مالی و چاپ کتاب و حضور دانشآموزان در این نظام موازی با دقت سنجیده شود و همهچیز تقریبی است و دلیل آن هم خود مافیا هستند.
در آموزشوپرورش اصلی که تقریباً به هویت نهضتسوادآموزی نزدیک شده، کسی نمیتواند بعد از سالها شرکت در کلاس زبان انگلیسی مقاطع مختلف حتی یک جمله کامل با این زبان ادا کند! اگر بخواهد فیزیک و ریاضی را خوب بفهمد باید به آموزشوپرورش دوم یا همان موازی برود. معلمان در اولی در هر درسی مقدمات را آموزش میدهند و برای ارتقای فهم و درک دروس باید دانشآموز به دومی کوچ کند. در اولی پول کمتری هست و در دومی یک بنگاه بزرگ اقتصادی است که مدیران و مؤسسان آن ابرمیلیاردر شدهاند و مدرسان آن بنگاه موازی نیز از وضعیت خود راضیاند. اینها غیر از کلاسهای خصوصی معلمان در منازل و در مراکز نظارتنشده دیگر است. بحث زبان انگلیسی هم کاملاً مجزا و خود یک بنگاه بزرگ دیگر است که محصل زبان را در یک دوره ششماهه یا یکساله به جایی میرسانند که در آن اولی تا صد سال هم باقی میماند، به اینجا نمیرسید.
پس ما دو نظام تعلیمی داریم، یکی رسمی با هزینه زیاد از بیتالمال؛ و دیگری غیررسمی، اما با مجوز از همان اولی و با گردش مالی ویرانکننده از جیب مردم. هیچکدام هم بدون آن یکی موفق نیست! دومی روی دوش اولی سوار است و اولی بدون دومی یک سوادآموز ناکارآمد است. کارگزاران اولی و دومی چنان در هم تنیدهاند که قابل تفکیک بهلحاظ منافع و مشارکتها نیستند. موجودی مانند دوقلوهای بههم چسبیده که هرگونه جراحی آن چهبسا به مرگ هردو منجر شود! این بلا را چگونه بر سر خود آوردهایم که حالا دبیر ستاد راهبری اجرای نقشه جامع علمی کشور درباره آمارهای نگرانکننده عدالت آموزشی به این نقطه برسد: «(با کنایه) الان اصلاً آموزش (در این نظام دولتی ما) اهمیتی ندارد. البته ما یک کشور کمونیستی نیستیم که بخواهیم جلوی بخش خصوصی را بگیریم که به تدریس کتابها دست نزنند. باید بخش خصوصی را در حوزه آموزش هدایت کنیم. اگر شما سرچشمه را درست کنید شاید همه کلاسهای کنکور تعطیل نشود، ولی عدهای که مافیایی ایجاد شدهاند کاهش پیدا میکنند. با این مصوبه جدید کنکور آن عدهای میمانند که میتوانند عمیقتر درس بدهند. آموزشوپرورش در سیستم کنکور فعلی له شده است و اصلاً نه برای دانشآموز و نه برای خانواده آنها اهمیتی ندارد که چه چیزی تدریس میشود، دبیران هم از این وضع خسته شدهاند.»
بیستوچند سال پیش، چه نگارنده و چه دیگران، این ویرانی را در رسانهها پیشبینی میکردیم، اما آن اژدهایی که نامش مافیای تعلیموتربیت است، هر نقدی و هر دلسوزی را خورد و یک لیوان آبخنک هم روی آن سرکشید!
سردبیر