جوان آنلاین: نشریه «نیویورکر» متن گفتوگو با «لیلیانا میسون» استاد علوم سیاسی در موسسه آگورای دانشگاه جان هاپکینز و پژوهشگر شناختهشده در حوزه خشونت سیاسی را منتشر کرده و توضیح داده است که چرا وضعیت کنونی آمریکا ممکن است خطرناکتر از دوران پرآشوب دهه ۱۹۶۰ باشد.
به گزارش ایرنا، وی به تشریح این موضوع پرداخت که چه عواملی به مسیر این خشونت اصلی شرایط امروز این است که خشونتها بیشتر بر اساس خطوط حزبی سازمان یافتهاند. در گذشته خشونت الزاماً دو حزب را در دو جبههٔ مقابل قرار نمیداد، اما اکنون خصومت دموکراتها و جمهوریخواهان، به کانونی برای خشونت تبدیل شده است و همین مساله آن را نهادیتر و بالقوه خطرناکتر میکند.
این استاد جامعهشناسی بین دو نوع خشونت متمایز را میشمرد و معتقد است: ۱- خشونتی که با هدفی سیاسی و مشخص علیه چهرههای سیاسی انجام میشود. ۲- خشونتی که بیشتر شبیه تیراندازیهای مدرسه است؛ یعنی اقدام یک فرد ناپایدار برای جلب توجه و مطرح کردن نام خود در تاریخ.
به گفتهٔ وی، حمله به سیاستمداران همیشه ناشی از انگیزه سیاسی نیست و گاهی به خاطر شهرت فرد صورت میگیرد. اما فضای سیاسی مسموم میتواند تعیین کند که اسلحه فرد مسلح چه هدفی را نشان میگیرد؛ یعنی رهبران سیاسی با جهتدهی به نفرت، هدفهای خشونت را مشخص میکنند.
میسون یادآور میشود که در سال ۱۹۶۸ (۱۳۴۵ خورشیدی) با وجود جنگ ویتنام و تنشهای اجتماعی، رهبران دموکرات و جمهوریخواه کمتر به خشونت دامن میزدند و حزبیگرایی کمتر بود؛ به همین دلیل دموکراسی کمتر در معرض تهدید مستقیم قرار داشت. امروز احزاب ساختار اصلی سیاست را شکل میدهند و بسیاری از رأیدهندگان احساس میکنند انتخاب سیاسیشان «وجودی» است؛ در چنین شرایطی، خشونت میتواند در خود سیاست نهادینه شود.
این استاد دانشگاه و همکارانش از سال ۲۰۱۷ نگرشهای موسوم به «گسست اخلاقی» را در میان شهروندان مورد ارزیابی قرار دادند و در مورد انسانزدایی و اهریمنسازی حزب دیگر تحقیق کردهاند. یافتههای آنها نگرانکننده است: بین ۲۰ تا ۴۰ درصد مردم میگویند اعضای حزب دیگر «سزاوارند مثل حیوانات با آنها رفتار شود»، تا ۸۰ درصد آن را تهدیدی برای کشور میدانند و ۵۰ تا ۶۰ درصد آنها را «شر» توصیفش میکنند. این نگرشها معمولاً پیشزمینهٔ خشونتهای سیاسی و قومی در کشورهای دیگر بوده است. پژوهش نشان میدهد این گسست اخلاقی به ویژه با اختلافهای عمیق بر سر مسائل نژادی و جنسیتی پیوند دارد.
میسون همچنین به خطر خشونت دولتی اشاره میکند. وقتی دولت خشونت را علیه مردم خود به کار ببرد، احتمال خشونت متقابل بالا میرود. در پرسشهای مستقیم درباره استفاده از خشونت برای اهداف سیاسی، تنها ۱۰ تا ۲۰ درصد موافقند؛ اما وقتی پرسش به صورت «اگر طرف مقابل اول شروع کند» مطرح شود، این عدد به ۴۰ تا ۶۰ درصد میرسد. این نشان میدهد تصور آغاز خشونت از سوی دولت یا حزب مقابل، آمادگی برای خشونت را افزایش میدهد.
او نسبت به «چرخه خشونت تلافیجویانه» هشدار میدهد و میگوید یک حادثه خشونتآمیز منجر به تلافی میشود و تلافیها خشونتهای بعدی را شعلهور میکنند تا جایی که هیچکس—حتی آغازگران چرخه خشونت— قادر نباشند آن را متوقف کنند. هرچند میسون هنوز چنین سناریویی را برای آمریکا قطعی نمیبیند، اما معتقد است وجود خطوط روشن و امکان هدفگیری گروهها میتواند زمینه چنین سازماندهی را فراهم کند.
با این حال، میسون بر نقش رهبران در کاهش خشونت تأکید دارد. پژوهشهایش نشان میدهد حتی خواندن یک جملهٔ کوتاه از رهبران دو حزب در محکومیت خشونت، میزان پذیرش خشونت در میان هواداران را کاهش میدهد، حتی اگر از «طرف مقابل» باشد.
این یافته حاکی از آن است که بخش بزرگی از خصومت و نفرت در برداشتهای نادرست ریشه دارد؛ مردم گمان میکنند طرف مقابل افراطیتر و خشونتآمیزتر است. تصحیح این برداشتها و شنیدن پیامهای ضدخشونت از طرف رهبران میتواند مردم را به عقبنشینی از خشونت سوق دهد.
وی معتقد است به نظر میرسد در سطح مردم عادی آمریکا هنوز امید وجود دارد که خشونت گسترده شکل نگیرد، مگر اینکه رهبران گروهها و احزاب، حامیان خود را به مسیر دیگری بکشانند.