سرویس تاریخ جوان آنلاین: ابوالحسن عمیدی نوری، در عداد رجال مطبوعاتی-سیاسی دوره پهلوی دوم به شمار میرود. زندگی سیاسی او مراحل گوناگونی دارد که باید در جای خویش بدان پرداخت. آنچه هم اینک در معرفی آن سخن میرود، مجلدات پرنکته روزنگاشتها و خاطرات اوست که تاکنون هفت جلد از آن، از سوی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران نشر یافته و مجموعه آن، بالغ بر ۱۱ جلد میشود. عمیدی نوری در این یادداشتها، آنچه از طریق ارتباطات نسبتاً گسترده خود نسبت بدان اطلاع یافته، نگاشته و از این رهگذر، مجموعهای نفیس فراهم آورده است. مختار حدیدی و جلال فرهمند مصحّحان آغازین مجلدات این مجموعه، در دیباچه خویش بر آن، در معرفی صاحب این یادداشت و نیز محتوای آن، چنین آوردهاند:
«مرحوم ابوالحسن عمیدی نوری در ۱۲۸۲ ش، در تهران بهدنیا آمد. تحصیلات ابتدایى را در مدرسه سپهر و دوره متوسطه را در رشته ادبى، در دارالفنون تمام کرد و در ۱۳۰۷ ش، از دانشکده حقوق فارغالتحصیل شد. وى که از همان سالهای دانشجویی در سیاست فعال بود و مقالاتى در روزنامههاى «ستاره ایران» و «طوفان» مىنوشت، کم کم پلههای ترقی را در کسب مناصب مهم پیمود. مدتى دادیار دادستان تهران و وکیل دادگسترى بود و مدتی نیز صاحب امتیاز روزنامه «داد» و مدیر روزنامههاى «پرورش» و «نوروز ایران» بود و تا ۱۳۳۲ ش نیز به سمت وکالت دادگسترى اشتغال داشت. از آثار وى میتوان «آذربایجان دموکرات»، «تخت جمشید»، «جرم و مجازات» را نام برد. لازم به ذکر است که عمیدى نورى یکى از افراد مؤسس اتحادیه مطبوعات ایران بود.
عمیدی نوری به خاطر نزدیکی و مؤانست با جمعی از نخستوزیران و چهرههای مطرح سیاسی و تأثیرگذار در حاکمیت پهلوی اول و دوم و اشراف آگاهانه بر چرایی تغییر و تحولات در جریان سیاستگذاریها و جایگزینیهای مقامات سیاسی در دورههای مختلف حکومت پهلویها، با نگاشتن خاطراتش اطلاعات مفیدی را درباره عصر پهلویها، در اختیار علاقهمندان تاریخ معاصر قرار میدهد. در مجلد نخست این کتاب، دو بخش به ارائه خاطرات و عکسها پرداخته شده و بیش از ۱۷۰ عکس و سند، در این مجموعه منتشر شده است. مهمترین عناوین خاطرات ابوالحسن عمیدی نوری در جلد نخست، به این قرار است:
چرا این یادداشتها را تهیه کردهام و باید چاپ شود؟ / ریشه خانوادگی من/ ۳۰ هزار نفر از قحطی در تهران مردند/ مدرسه دارالفنون قدیم و تحصیلات من در آنجا / کودتای سوم اسفند و احساسات من/ اولین تیری که خالی کردم/ رفتن به مدرسه قزاقخانه و پذیرفته شدن در آنجا/ مرحوم ابوالفضل لسانی مدیر روزنامه اقتصاد ایران/ یادداشتهای یک سال در نظام را در اردو نوشتم/ نافرمانی دسته جمعی ما و اولین رباعی من در دانشکده برای تشویق رفقا/ صدور حکم اخراج از مدرسه/ اولین دیدار از سردار سپه و شنیدن اشعار پدرم/ اولین برخوردم با داور و طرز رفتار او و دلیل پیشرفتش/ ریختن ۵۰ هزار نفر به مجلس و آمدن سردار سپه و توقیف لسانی و من/ چگونه لسانی به خدمت قضایی وارد شد؟ / دادسرای شهرستان تهران که من در آنجا دادیار بودم/ ملاقات با امانالله خان پادشاه افغانستان/ تدریس در کالج امریکایی تهران/جنب و جوش در تهران و رونق کار ساختمانی/ جلالیه را اتحادیه و گیو چگونه به دست آوردند؟ / قضاوت رضا شاه/ چطور اتومبیلدار شدم و...»