سرويس سياسی جوان آنلاين: «اختلال استرسی» پس از حادثهای عبارتی متداول در بین روانشناسان و متخصصانی است که روی افراد حادثهدیده کار میکنند. این اختلال سراغ کسانی میآید که با یک حادثه سنگین روبهرو شده و دچار عوارضی همچون تکرار ذهنی حادثه یا مسائلی مانند بیخوابی میشوند. چنین اختلالی میتواند شخص را در بازگشت به زندگی عادی دچار مشکل کرده و حتی روند بهبود جسمی وی را هم به تأخیر اندازد. در این میان اگر جامعه را در یک نگاه کلی به عنوان یک شخص در نظر بگیریم، برخی شوکهای ناگهانی و صدمات وسیع مالی و جانی نیز میتواند تاثیری مشابه استرس پس از حادثه داشته باشد؛ عوارضی که شاید باز هم زمینهساز حوادث مشابهی در یک جامعه شود که نیاز به هوشیاری سریع برای مقابله با مشکلات بعدی دارد.
اتفاقاتی را که پس از سهمیهبندی بنزین روی داد، میتوان مصداق کامل یک شوک تمامعیار اقتصادی و امنیتی به جامعه ایرانی دانست؛ شوکی که در ابتدا با تحیر اقشار مختلف به رغم محتمل بودن آن همراه بود و در ادامه با موجسواری گسترده شبکه اخلالگر و آغاز یک جنگ خیابانی در برخی مناطق حومهای به یک شوک امنیتی منجر شد.
بدون شک با بررسی عملکرد دولت میتوان به این نتیجه رسید که قوه مجریه قصد داشته است با مواجه کردن جامعه با یک کار انجام شده از برخی مشکلات ناشی از اجرای طرح هدفمندی و افزایش قیمت بنزین جلوگیری کند، به عنوان مثال در تابستان سال گذشته بنا به گفته صریح وزیر کشور دولت قصد افزایش قیمت بنزین را داشته، اما به دلیل لو رفتن این خبر در رسانههای اجتماعی و به وجود آمدن صف گسترده در مقابل پمپهای بنزین از انجام آن منصرف شده است. در سال ۸۶ نیز چنین اقدامی از سوی دولت نهم در سهمیهبندی بنزین انجام شد، اما به دلیل شرایط اجتماعی و امنیتی متفاوت و تفاوتهای جدی در شیوه اجرا به شیوه متفاوتی انجامید.
دکترین شوک چه میکند
استفاده از دکترین شوک نیز سابقه طولانی برای انجام اصلاحات اقتصادی گسترده و طولانی در دنیا دارد که اغلب به تغییرات وسیع اجتماعی و حتی سیاسی انجامیده است.
خانم نائومی کلاین نویسنده کتاب «دکترین شوک ظهور سرمایهداری فاجعه» با اشاره به موارد استفاده از این روش سوءاستفاده کورپوریشنها (ابرشرکتهای چندملیتی) در استفاده از حوادثی، چون جنگ، حملههای تروریستی، کودتا و حوادث طبیعی را شوک اول مینامند. در مرحله دوم، بنگاهها و شرکتهای بزرگ با استفاده از قدرت سیاسی و سیاستمداران وابسته به خود، با انجام طرحی برنامهریزی شده و با کاشتن بذر ترس، از بُهت و پریشانی و سردرگمی مردم در آن لحظات استفاده کرده و شوک دومی را که چیزی جز تغییرات رادیکال اقتصادی و سیاسی نیست به وجود میآورند. در این میان افرادی که با موج دوم شوک، به مقابله برمیخیزند با شوک سومی که شامل پلیس، ارتش، زندان و بازجویی است روبهرو و سرکوب میشوند.
در ایران نیز اگرچه چنین الگویی مدنظر نبوده و دولت تنها به دنبال استفاده از سردرگمی اولیه مردم برای تنظیم و تنسیق امور بود، اما بلافاصله پس از شوک اولیه شبکههای معاند و منافقین بلافاصله وارد میدان شده و بر برخی هستههای اعتراضی مردم در شهرهای کوچک سوار شدند که منجر به صدمات فراوان مالی و جانی شد.
در این میان شدت بالای خشونت در کف خیابانها و تخریبهای گسترده سبب شد تا نهادهای امنیتی و انتظامی نیز برای کنترل اوضاع وارد میدان شوند. مسلح بودن برخی افراد حاضر در میانه میدان سبب شد تا تعداد تلفات بالاتر از انتظار رفته و بر شوک حاصل از این اتفاق افزوده شود.
اگرچه در این میان ورود قدرتمند اتوریته نظام در قالب حمایت شخص رهبری از این تصمیم توانست در برطرف شدن این حالت مؤثر باشد و به حضور گسترده مردم از جمله راهپیمایی گسترده هفته پیش مردم تهران بینجامد، اما همچنان میتوان تاثیرات این اتفاق را به صورت گسترده در برخی طبقات جامعه دید؛ عارضهای که شبکههای خارجی معاند نیز با تمام قدرت به دنبال دمیدن در آن هستند.
ضرورت واکنش منطقی سیاستمداران
اولین مرجعی که باید به دنبال برطرف کردن عوارض این حادثه و عادی کردن وضعیت جامعه باشد، شخص دولت و رئیسجمهور است. در تاریخ میتوان موارد فراوانی یافت که قدرت یک حادثه و یکسری از اتفاقات موجب فلج شدن جامعه شده، اما واکنش سیاستمداران و رهبران یک جامعه سبب رفع آن و بازگشت جامعه به حالت عادی شده است. در نمونه داخلی میتوان واکنش رهبر کبیر انقلاب نسبت به آغاز جنگ تحمیلی را بیان کرد که در شرایط بحرانی روزهای ابتدایی جنگ ایران و عراق شالوده نیروهای نظامی از جمله نیروی هوایی را حفظ کرد و سبب شد نقشه دشمن برای سقوط خوزستان به شکست بینجامد.
در مورد خارجی نیز میتوان از واکنش شارل دوگل رئیسجمهور اسبق فرانسه نام برد که در شرایطی که همه از سقوط جمهوری فرانسه در جریان اعتراضات گسترده سال ۱۹۶۸ مطمئن بودند با حفظ آرامش خود و به خیابان کشاندن طبقه متوسط فرانسه سبب شد تا ثبات به این کشور بازگردد.
متأسفانه در این میان برخی سیگنالهای ارسال شده از طرف دولت نه تنها آرامشی را به جامعه تزریق نمیکند بلکه موجب وحشت و بیاعتمادی بیشتر آن میشود، نمونه آن نیز سخنان رئیسجمهور در خصوص مطلع شدن وی از آغاز سهمیهبندی بنزین در صبح روز جمعه است که ظاهراً نشاندهنده آشفتگی کامل در درون سیستم اجرایی است. بنابراین ارسال سیگنال عادی شدن وضعیت جامعه در ابتدا باید از سوی دولت و شخص رئیسجمهور پیگیری شود.
رسانههای شوکزده به خود بجنبند
یکی از مهمترین گروههای مرجع در هر جامعهای رسانهها هستند، البته به رغم اینکه رسانههای کشور و نفوذ آنها تا حدود زیادی توسط شبکههای اجتماعی به چالش کشیده شده است، اما نمیتوان این نکته را انکار کرد که هنوز وظیفه تولید محتوا حتی در شبکههای اجتماعی نیز تا حدود زیادی بر عهده رسانههای مرجع و اصلی است.
متأسفانه رسانههای کشور نیز در جریان سهمیهبندی بنزین و اتفاقات پس از آن خود دچار شوک و اختلال پس از حادثه هستند. نمونه کامل این مسئله را میتوان در صدا و سیما ملاحظه کرد.
انفعالی بودن صدا و سیما نسبت به حوادث پس از سهمیهبندی بنزین و تکرار الگوی مشابه در حوادث گذشته به گونهای مشهود است که حتی صدای برخی از حامیان فعال رسانه ملی نیز درآمده است. شاید اگر رسانه ملی واکنش هوشمندانهتری نسبت به این اتفاق داشت، جامعه با شوک فعلی مواجه نمیشد.
مهمترین وظیفه رسانههای کشور در شرایط فعلی خارج کردن ماجرا از فاز امنیتی و ایجاد فضایی برای گفتوگوی آزاد و حتی انتقادی است. این فضای باز میتواند نقش یک جلسه درمانگری روانی ملی را بازی کرده و از فشار روانی بر گروههای مختلف اجتماعی بکاهد. متأسفانه با وجود گذشت یک هفته از این ماجرا قدمی برای این کار برداشته نشده است. در این میان وظیفه نهادهایی همچون وزارت ارشاد اسلامی به عنوان متولی اصلی رسانهای در کشور باید این باشد که یک بسته سیاستی خاص ایجاد و با مشارکت رسانهها به بازگشت آرامش روانی مردم کمک کند.
امید، امید و فقط امید
آخرین و مهمترین نکتهای که در این میان قابل ذکر است، نقش بازگرداندن امید به سطح جامعه است. میتوان تا ابد شرایط را در فضای امنیتی محبوس کرد، اما واقعیت این است که کشور و نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام مردمسالار به حضور مردم در عرصههای مختلف نیاز دارد، البته بازگشت امید به جامعه واژهای کلی است که مصادیق فراوانی را میتوان برای آن ذکر کرد، از یک اتفاق جدی همچون صعود تیم ملی ایران به جام جهانی تا هر رویداد دیگری که مردم را به یک اتفاق جدی در اداره کشور امیدوار کند.
نقطه آغاز برای چنین روندی نیز باور داشتن مشکل و برنامهریزی برای چنین امری است. بدانیم که امید برای رسیدن به هر هدفی ضروری است و تحولات پیش رو نیز نشان از در پیش بودن رویدادهای سنگین دیگری است.
اگر چنین برنامهای در ذهن دولتمردان و سیاستمداران کشور نباشد، این شبکهها و رسانههای بیگانه خواهند بود که خوراک ناامیدی برای جامعه را فراهم خواهند کرد و در مقابل این وعده واهی را به جامعه خواهند داد که باید امید را در مرزهای خارج از کشور جست و جو کرد، آنجا که شاید برجامهای دیگری در انتظار نظام جمهوری اسلامی باشد.