2. آمريكا و غرب كه سال ها منافع خود را در حمايت از ديكتاتورهاي منطقه مي ديدند «كنترل و مديريت انقلاب ها را روي ميز گذاشتند» و سپس دست به اقدام زدند.
3. مصر اولين كشوري شد كه دچار چالش شد و اخوان المسلمين از انقلاب و رياست جمهوري محروم شد و با تعاريفي غيرمتعارف تروريست نام گرفت. روندي كه هنوز بوي خون از اين كشور شنيده مي شود كه مجريان آن نظاميان هستند و ...
4. محور انقلاب ها مي بايست از يمن، بحرين و حتي عربستان و ... مي چرخيد و به سمت مقاومت مي رفت. پس سوريه نشانه گيري شد...
5. «مقاومت» طبق معمول مقاومت كرد تا سوريه آوردگاه اسراييل و عربستان نشود اما همين مسئله كافي بود تا تروريسم عليرغم بازسازي خود در اين حوزه و سپردن برخي عمليات ها به القاعده و ... فرزندان نامشروع جديدي متولد كند كه با نام هاي النصره، دولت اسلامي عراق و شام (داعش) و ... معروف هستند...
6. در اين ميانه مقاومت براي تقويت خود بيش از گذشته وارد معركه شد. رويكردي كه حزب الله لبنان به طور علني اعلام كرد و «عباس» ها براي حفظ حريم و حرم حضرت زينب (ع) راهي دمشق شدند.
7. عربستان سعوي با هدف گرفتن متحدان ايران، تروريست ها را راهي عراق كرد و الانبار، استاني كه به تنهايي يك سوم اين كشور را تشكيل مي دهد، ناامن و حتي وارد جنگ شد.
8. النصره و داعش همزمان به حزب الله لبنان اعلان جنگ داده و تاكيد كرده اند كه نيروهايش را هدف قرار مي دهند.
9. عربستان به عنوان مادر پركار تروريست هاي منطقه كاملا مستعد است تا از مقاومت مردمي و حتي جنگ داخلي مواجه شود.
با توجه به اينكه سعودي افسارگسيخته به دنبال تببين سياست خارجي تروريستي در منطقه است و مي خواهد از آن در برابر غرب و تحميل خواسته هايش استفاده كند و به همين منظور «ديپلماسي تروريسم»! را دنبال مي كند، آيا مي توان انتظار داشت كه در صورت نكشيدن اين افسار، جنگ منطقه اي در خاورميانه شعله ور شود؟ اين تنها يك سوال و در حد فرضيه است اما در اين صورت چه كساني نفع مي برند و چه كساني متضرر مي شوند؟ و سوال آخر اينكه چگونه بايد افسار ديپلماسي ترور را كشيد؟