عصر ما، عصر تصویر و صوت است. کتابهای صوتی، پادکستها و ویدئوهای کوتاه، اطلاعات را به شکلی بستهبندی و آسانالحصول ارائه میدهند. این امر اگرچه دسترسی را افزایش داده، اما «فعالیت» خواندن را به «انفعال» شنیداری تبدیل کرده است. در خواندن متنی، ذهن باید نمادها (حروف) را رمزگشایی کند و خود جهان را بسازد جوان آنلاین: یادش بخیر؛ آن روزی که مریم با آن موهای بافته و چشمان تشنه فهم، جلوی کتابخانه چوبی و کهنه من ایستاده بود و میپرسید: «استاد کدام کتاب را بخوانم؟» آن روزگار پرسشش ساده بود و پاسخ من یک رمان، چونان کلیدی که دری را به روی جهانی بیپایان میگشاید. امروز مریم مهندس شده است و پرسشها بسیار پیچیدهتر. او اکنون نه از من که از دستگاهی سؤال میکند که در کف دستش جای میگیرد. داستان مریم داستان همه ماست؛ داستان گذار از جهانی که در آن کتاب «بود» به جهانی که کتاب شاید فقط «داده» باشد. این نوشتار، دعوتی است به تأملی در این پرسش بنیادین: آیا در این عصر دیجیتال پر زرق و برق، کتاب (آن شیء متشکل از ورقهای کاغذ) از ارزش و جایگاه راستین خود افتاده است؟ آیا ما در آستانه وداع با یکی از بزرگترین دستاوردهای تمدن بشری هستیم؟ برای یافتن پاسخی درخور، باید از چندین منظر به این پدیده بنگریم.
بخش اول: کتاب چیست؟ از «شیء» تا «تجربه هستیشناختی»
در نگاه اول، کتاب را میتوان مجموعهای از ورقهای کاغذی تعریف کرد که کنار هم صحافی شدهاند، اما این تعریف، همچون تعریف انسان به عنوان مجموعهای از سلولهاست؛ هم درست است و هم به غایت ناقص.
یک کتاب فیزیکی، تنها حامل متن نیست. وزن آن در دست، بوی کهنگی یا تازگی کاغذش، صدای ورق زدن صفحاتش که موسیقی خاص خود را دارد و حتی طرح جلد و فونت آن همه بخشی از تجربه خوانش هستند. این تجربه حسی- جسمانی، خواننده را با کتاب پیوندی عاطفی میبخشد. کتاب، شیئی است که «زیسته» میشود؛ در سفر همراهمان است، روی میز کنار تخت میخوابد و لبههایش بر اثر استفاده فرسوده میشود؛ این فرسودگی نشانه زندگی است.
هر کتاب را میتوان پلی میان ذهن نویسنده و ذهن خواننده دانست. این گفتوگو، عمیق، بیشتاب و بدون واسطه است. شما در خلوت خود با اندیشههای نویسنده که شاید قرنها پیش از دنیا رفته همراه میشوید. این یک «همزمانی فکری» است که زمان و مکان را درمینوردد. مریم کلاس دوازدهمی، وقتی رمانی را میخواند، تنها مجموعهای از کلمات را نمیفهمید؛ او «زندگی میکرد»، «عشق میورزید»، «رنج میکشید» و «رشد میکرد» در جهانی که نویسنده برایش آفریده بود. کتاب باشگاه ورزشی ذهن و عواطف است.
بخش دوم: عصر دیجیتال و دگرگونی «ذائقه خواندن»
اکنون به دنیای امروز قدم بگذاریم. دنیایی که مریم مهندس در آن زندگی میکند. در این فضا چند تحول بنیادین رخ داده است:
* شبکههای اجتماعی و پیامرسانها، ذهن ما را به دریافت اطلاعات سریع، جذاب و کوتاه عادت دادهاند. مغز ما که همواره در پی صرفه جویی در انرژی است، به این فرمت جدید خو گرفته است. در چنین فضایی، کتاب قطور که نیازمند تمرکز طولانی مدت و سرمایهگذاری فکری است به کالایی لوکس و تا حدی غیرضروری تبدیل میشود. «خلاصه کتاب» ها، پاداشی فوری به این ذهن مشتاق ارائه میدهند، بیآنکه زحمت سفری طولانی را بر آن تحمیل کنند.
* عصر ما، عصر تصویر و صوت است. کتابهای صوتی، پادکستها و ویدئوهای کوتاه، اطلاعات را به شکلی بستهبندی و آسانالحصول ارائه میدهند. این امر اگرچه دسترسی را افزایش داده، اما «فعالیت» خواندن را به «انفعال» شنیداری تبدیل کرده است. در خواندن متنی، ذهن باید نمادها (حروف) را رمزگشایی کند و خود جهان را بسازد. در شنیدن یا دیدن، بخش بزرگی از این کار خلاقانه از خواننده گرفته میشود.
* هوش مصنوعی و موتورهای جستوجو، مانند یک کتابخانه بیپایان و همیشه در دسترس هستند. این یک دستاورد شگرف است، اما خطر آنجاست که ما «دسترسی به اطلاعات» را با «دانش» یکی بگیریم. دانش، حاصل جذب، هضم، تأمل و درونیسازی اطلاعات است. وقتی مریم سؤالش را از هوش مصنوعی میپرسد، پاسخی فوری دریافت میکند، اما ممکن است فرآیند پرسهزنی در کتابخانه، برخورد ناخواسته با کتابهای دیگر و کشف تصادفی ایدههایی که به دنبالشان نبوده است را از دست بدهد. این «کشفهای ناخواسته»، اغلب منشأ بزرگترین ایدهها هستند.
* وقتی هزاران کتاب در حافظه یک گوشی جا میگیرند، هر کتاب، بخشی از یک «کاتالوگ» بینهایت میشود. این امر، از «تقدس» و ارزش فردی هر کتاب میکاهد. کتاب فیزیکی، به دلیل محدودیت فضا، با دقت و وسواس انتخاب میشد و پس از خرید، جایگاه ویژهای پیدا میکرد. امروز کتابها به کالاهای مصرفی یک «بوفه اطلاعاتی» تبدیل شدهاند.
بخش سوم: هوش مصنوعی؛ دستیار توانا یا دانشجوی مکار؟
اینک به یکی از کلیدیترین مباحث این عصر میرسیم، یعنی نقش هوش مصنوعی؛ هوش مصنوعی، بیتردید ابزاری قدرتمند و تحول آفرین است. اما نگرانی من، نه از وجود آن که از «نحوه مواجهه ما» با آن است.
* الگوریتم مشتاق پاداش: هوش مصنوعی بر پایه مدلهای زبانی بزرگ کار میکند. ذات طراحی آن بر مبنای «تکمیل» و «پاسخگویی» است. این سیستمها طوری آموزش دیدهاند که هیچ سؤالی را بیپاسخ نگذارند. در واقع، برای آنها «پاسخ غلط دادن» (البته پاسخی که از نظر آماری محتمل به نظر برسد) بسیار مطلوبتر از «بیپاسخ گذاشتن» است. آنها مانند یک دانشجوی بسیار زرنگ، اما فاقد قوه تعقل هستند که میترسد در برابر استاد سکوت کند و نمره از دست بدهد. بنابراین، حتی در صورت عدم اطمینان، پاسخی تولید میکند که اغلب با عبارات پیچیده و علمی آراسته شده تا موجه به نظر برسد.
* فریب ظاهر فاخر: استاد دانشگاهی که با پاسخهای به ظاهر دقیق و پر از اصطلاحات تخصصی هوش مصنوعی مواجه میشود، ممکن است به دلیل مشغله فراوان، «سلاح تفکر انتقادی» خود را زمین بگذارد. او با دیدن این ظاهر فاخر، به تجربه گذشتهاش از هوش مصنوعی اعتماد میکند و از بررسی عمیقتر و طاقتفرسای پاسخ سر باز میزند. اینجاست که هوش مصنوعی در جایگاه یک دانشجوی مکار، استاد را «دست میاندازد.» او ناخواسته، دادههایی را میپذیرد که ممکن است اساساً نادرست یا گمراهکننده باشند.
* تنبلی شناختی: ویکیپدیا یک «دانشنامه مردمی» است که برای آشنایی اولیه با یک موضوع بینظیر است، اما هرگز نباید به عنوان یک «منبع علمی معتبر» در پژوهشهای آکادمیک مورد استناد قرار گیرد. متأسفانه دیده میشود که بسیاری از دانشجویان و حتی گاه اساتید، محتوای آن را بدون ارجاع به منابع اولیه، علمی قلمداد میکنند و سعی در توجیه آن دارند. این نشان از یک «تنبلی شناختی» خطرناک دارد.
بخش چهارم: راهبردها و پیشنهادها؛ چگونه در تندباد، درخت دانایی را استوار نگه داریم؟
آیا باید در برابر این تحولات مقاومت کرد؟ قطعاً نه، اما باید هوشمندانه عمل کرد. هدف، نه طرد تکنولوژی که «انسان ماندن» در دل آن است.
۱- بازتعریف سواد در عصر دیجیتال: سواد امروز، تنها توانایی خواندن و نوشتن نیست. «سواد دیجیتال» یا «سواد رسانهای» است، یعنی توانایی نقد، تحلیل و ارزیابی اطلاعات دریافتی. باید به نسل جدید آموخت که چگونه پاسخهای هوش مصنوعی را راستیآزمایی و چگونه منابع را شناسایی کنند و چگونه میان «اطلاعات» و «دانش» تمایز قائل شوند.
۲- ایجاد تعادل؛ رژیم مصرف اطلاعات: همانگونه که برای تغذیه جسم خود برنامه داریم، برای تغذیه فکر نیز نیاز به یک «رژیم اطلاعاتی» متعادل داریم. استفاده از هوش مصنوعی برای کارهای مقدماتی، جستوجوی سریع یا خلاصهبرداری مفید است، اما باید برای «خوانش عمیق» نیز وقت اختصاص داد. هفتهای چند ساعت را به مطالعه کتابهای قطور، بدون هیچگونه وقفه و حواسپرتی اختصاص دهیم.
۳- احیای لذت خوانش: باید به جامعه، به ویژه نسل جوان، «لذت» غرق شدن در یک کتاب خوب را یادآوری کنیم. لذت مطالعه کتاب را میتوان به لذت خوردن یک غذای خانگی تشبیه کرد که با عشق و حوصله پخته شده است. هیچ فستفودی، هرچند خوشطعم، نمیتواند جای آن را بگیرد. کتابخوانی گروهی، تشکیل کلوبهای کتاب و معرفی کتابهای جذاب از سوی چهرهای محبوب میتواند به این امر کمک کند.
۴- نقش کتابخانهها در عصر جدید: کتابخانهها نباید فقط انبار کتاب باشند. آنها باید به «کلوپهای فرهنگی» تبدیل شوند؛ فضایی برای گفتوگو نقد کتاب، برگزاری کارگاههای سواد دیجیتال و ایجاد پیوند بین نسل قدیم و جدید کتابخوان.
۵- مسئولیت ناشران و نویسندگان: ناشران نیز باید در فرمت و محتوای تولیدات خود تجدیدنظر کنند. انتشار کتابهایی با حجم مناسبتر، طراحی جذابتر و استفاده از کیوآرکد برای دسترسی به محتوای تکمیلی (فیلم، پادکست) میتواند کتاب را به عصر حاضر پیوند بزند.
جمعبندی: کتاب، نفس کشیدن تمدن
پس در پاسخ به پرسش اصلی: خیر، کتاب از ارزش نیفتاده است، بلکه شرایط و رقبای جدیدی پیدا کرده است. آنچه در خطر افتاده، «فرهنگ کتابخوانی» و «عادت به تأمل عمیق» است.
کتاب، تنها یک وسیله نیست. کتاب، نفس کشیدن تمدن است. تاریخ به ما نشان داده تمدنهایی که حافظه نوشته شده خود را از دست دادهاند، هویت و موجودیت خود را نیز به باد فراموشی سپردهاند. هوش مصنوعی یک ابزار شگفت انگیز است، اما باید بدانیم که این ابزار، فاقد آگاهی، عاطفه و آن «حکمت»ی است که از دل تجربه زیسته بشری برمیآید.
داستان مریم، یک هشدار است؛ هشداری که میگوید مبادا در دام سرعت و راحتی، «انسان درون» را قربانی کنیم. بیاییم همچنان کتاب بخوانیم، نه از سر تعصب که از سر عشق به رشد و ژرفای وجودمان. بیاییم از تکنولوژی برای پیشبرد اهداف انسانی بهره ببریم، نه برای جایگزینی آنها و در نهایت به خاطر بسپاریم تا زمانی که انسان، موجودی کاوشگر، قصهگو و مشتاق فهم خویش است، کتاب – در هر قالبی – جانمایه این سفر باشکوه خواهد بود. این میراث را پاس داریم تا تعقل این ودیع مهم انسانیت را در وجود خود تقویت کرده و اسیر فضای فناوری نشویم.