جوان آنلاین: پس از عروسک لبوبو با قیمت نجومیاش حالا نوبت به شانسیهای میلیونی رسیدهاست. شانسیهایی با شکل و شمایل همان تخممرغ شانسیهای خودمان که قیمتی حدود ۱۱ میلیون تومان دارند و طبق معمول این بازی تجملگرایی و تمول با بازیگری بلاگرها جلوی دوربین برده میشود و این شانسیهای تازه وارد پیش چشم میلیونها بیننده در صفحات اینستاگرام و یوتیوب جعبهگشایی میشود. در انتهای ماجرا به جز یک عروسک پولیشی و چند استیکر و چیزهای به درد نخور دیگر از این جعبهگشایی بیرون نمیآید. جالبتر از همه اینکه بلاگری که این تخممرغ شانسی ۱۱ میلیونی را خریده قول میدهد هر چیزی از آن بیرون آورد، به یک کودک کار بدهد و در نهایت هم تصویری از هدیه دادن خروجیهای این جعبهگشایی به یک کودک خیابانی را به نمایش میگذارد تا سناریوی تبلیغ تجمل و ایجاد نیاز با اپیزودی دراماتیک تزیین شود تا هم باورپذیریاش بالاتر برود و هم خرید این تخممرغ شانسی ۱۱ میلیونی را به گونهای توجیه کنند!
آمارهای متفاوتی از فروش لبوبو در کشور منتشر شد؛ از فروش یک میلیون عروسک لبوبو گرفته تا برآورد ارزش بازار حدود ۱۰۰ میلیارد تومانی که طبق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس از سوی مرکز نمافر در تحلیلی اقتصادی که با در نظر گرفتن میانگین قیمتها، از فروش حدود ۲۰۰ هزار عدد از این عروسکها در کشورمان پرده برداشت. هزینهکرد ۱۰۰ میلیارد تومان در کشوری مانند ایران با درآمد متوسط ۱۷ میلیون تومانی به عنوان یک پدیده فرهنگی اجتماعی بسیار با اهمیت و تأثیرگذار قابلبررسی است. به خصوص اینکه ماجرا به همین عروسک لبوبو یا نسخه تقلبی آن در ایران یعنی لفوفو پایان ماجرا نیست و به نوعی نشانهای از پیدا کردن راه و روشی تازه برای پول درآوردن و حتی فرار مالیاتی است. همچنان که از منظر اقتصادی نیز این بازار ۱۰۰میلیاردی، دستکم ۲۰ میلیارد تومان فرار مالیاتی و گمرکی برای کشور به همراه داشتهاست.
در واقع لبوبو یا هر پدیده مشابه با آن به عنوان نشانهای از الگوهای مصرف نسل جدید و سیاستگذاری فرهنگی در کشور قابلبررسی است. نکته قابلتأمل اینجاست که پدیده لبوبو یک تب زودگذر و مجزا نیست، بلکه نقطه اوج یک بازار بالغ و به سرعت در حال رشد به نام «اسباب بازی هنری» یک فرهنگ مصرفی خاص تغذیه میشــود.
چرا پدیدههایی مانند لبوبو یا شانسیهای دیگر اینگونه فراگیر میشوند؟
نکته کلیدی در موفقیت کالاهای شانسی، آمیختن هنر با سرگرمی است. مدل فروش «جعبههای شانسی» با تکیه بر اصول روانشناختی و اقتصادی دقیقی میتواند بسیار موفق و تأثیرگذار باشد. سازوکار اصلی فروش، یعنی جعبه شانسی، بستهبندیهایی اســت که محتوای دقیق آنها تا پس از خرید برای مشتری مشــخص نیست. این مدل از محرکهای روانشناختی قدرتمندی بهره میبرد؛ هیجان غافلگیری ناشی از قطعیت نداشتن، غریزه ذاتی جمعآوری و ذهنیت قمار که با هر خرید، امید به دستیابی به یک جایزه نادر را زنده نگه میکند! این راهبرد با «کمیابی مهندسی شده» تقویت میشود؛ هر مجموعه استاندارد شامل یک یا دو نسخه کمیاب است که یافتن آنها بسیار دشوار و هیجانانگیز است و انگیزه «شکار» را در میان کلکسیونرها تشدید میکند. بدین ترتیب، یک خرید ساده به یک تجربه بازیوارسازی شده تبدیل میشود که مصرفکننده برای دستیابی به جایزهای نادر، بارها و بارها در این بازی شرکت میکند.
نفوذ اینترنت و شکلگیری پدیده کودک بزرگسال
با وجود این، لبوبو و شانسیهای میلیونی در ایران، بیش از آنکه بازتابی مستقیم از بازار جهانی کالاهای کلکسیونی باشد، پدیدهای ثانویه و مبتنی بر زیست بومی پیچیده از کالاهای تقلبی است. طبق گزارش مرکز پژوهشها، ظهور این موج، ناشی از تلاقی سه عامل اصلی است:
۱. نفوذ سریع روندهای جهانی از طریق شبکههای اجتماعی و فرهنگ هواداری در ایران
۲. رشد فرهنگ جهانی «کودک بزرگسال» که در آن بزرگسالان به مروجان و مصرفکنندگان اصلی اسباب بازیهای کلکسیونی و فیجتها تبدیل شدهاند
۳. وجود یک خلأ عمیق و ساختاری در بازار داخلی برای تولید و عرضه محصولات فرهنگی جذاب و متناسب با سلیقه و هویت نسل جدید.
کودک بزرگسالان بازار تازه سرگرمی برای برندها
نیروی محرکه اصلی بازار اسباببازی هنری، جمعیتشناسی نوظهوری به نام «کودک بزرگسال» است، بزرگسالانی عمدتاً از نسل Z که برای خودشان اسباب بازی و ابزار سرگرمی مانند فیجتها و فیگورها میخرند. کودک بزرگسالان بخش بزرگی از فروش جهانی اسباب بازی و فیجت را به خود اختصاص دادهاند و رشد این بخش از بازار اغلب از بازار بخش کودکان پیشی گرفتهاست.
این روند، نشاندهنده یک تغییر بنیادین در تعریف بزرگسالی اســت. بازی دیگر یک سرگرمی صرفاً کودکانه تلقی نمیشود، بلکه به عنوان ابزاری برای ابراز هویت در بزرگسالی تعریف میشود. این برای برندها و سیاستگذاران بدان معناست که بازار «اسباب بازی و ابزار سرگرمی» دیگر محدود به کودکان نیست و اکنون بخش مهمی از بازارهای سبک زندگی، سلامت روان و هویت شخصی برای بزرگسالان را تشکیل میدهد.
نفوذ مجازی در ایران
فراگیری لبوبو در ایران از طریق کانالهای رسمی صورت نگرفتهاست، زیرا شــرکت پاپمارت حضور جدی در خاورمیانه ندارد. در واقع، با مسدودشدن کانالهای رسمی توزیع، تمام تقاضای ایجادشده به سمت کانالهای غیررسمی و بازار خاکستری مبتنی بر شبکههای اجتماعی مجازی هدایت شدهاست. از سوی دیگر، مصرفکنندگان ایرانی که دسترسی آسان به بازارهای جهانی ندارند و نیز به دلیل بالا بودن قیمت نمونه اصلی تمایل بیشتری به خرید نسخههای تقلبی شدهاند. این پدیده ناشی از نفوذ دیجیتال در جوانان در ایرانی، به ویژه نسل Z است. در واقع این نسل از طریق سکوهایی مانند اینستاگرام و تیکتاک با روندهای جهانی آشنا میشوند.
نسل Z ایران متولدین حدود ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۱، بومیان دیجیتال هستند که با فناوری و رسانههای اجتماعی بزرگ شدهاند.
آنان به جهان متصل، ارزشمحور و به دنبال اصالت و ابراز وجود هستند. عادات مصرفیشان به شدت تحتتأثیر روندهای برخط آنلاین و چهرههای تأثیرگذار و اینفلوئنسرهاست و از خرید برای ساخت و نمایش هویت خود استفاده میکنند.
نشت ســرمایه فرهنگی و اقتصادی
بازار ۱۰۰ میلیارد تومانی لبوبو که حالا رفتهرفته تبش خوابیده و جای خود را به شانسیهای تازهتری میدهد، نشاندهنده «نشت» قابلتوجه ســرمایه فرهنگی و اقتصادی از اقتصاد خلاق داخلی ایران است. این حجم فروش، معیار کمی دقیقی از تقاضای برآورده نشده در میان کودکان، نوجوانان و جوانان ایرانی برای نوع خاصی از محصول فرهنگی است که ویژگیهایی، چون طراحی مدرن، قابلیت کلکسیونی و ارتباط با روندهای جهانی را داراست. این سرمایه میتوانست به طور بالقوه از هنرمندان، طراحان و تولیدکنندگان داخلی حمایت کند، بنابراین، موفقیت لبوبو شــکافی حیاتی در طراحی محصول، بازاریابی و درک روانشناسی مصرفکننده نسل جدید را برجسته میکند.
برگ برنده شانسیها
ویدئوهای جعبهگشایی کالاهای شانسی برگ برنده آنهاست! چراکه نمایشی از مصرف را پیش روی بینندگان قرار میدهد و راهی برای ایجاد ســرمایه اجتماعی از طریق نمایش مجموعه نفیس کاربر و منبعی برای هیجان نیابتی برای بینندگانی که توانایی خرید یا یافتن محصولات را ندارند یا حداقل در انتظار خرید هستند. غافگیری این جعبه شانسی این ویدئوها را جذاب میکند. از سوی دیگر با سیاست عادیسازی قمار و تقویت رفتارهای اعتیادآور برای مخاطب مواجیهم تا اینگونه بازارها همچنان پر مخاطب باقی بمانند.
در مقابل این محصولات فرهنگی خارجی، محصولات داخلی اغلب به دلیل غیرجذاب بودن، نداشتن داستان یا شخصیتپردازی قوی و نداشتن ارتباط با نیازهای زیبایی شناختی و عاطفی جوانان موفق نبودهاند.
اما روی دیگر ماجرای هدررفت پول و خروج ارز برای کالاهایی است که نه ضرورت دارند و نه به درد کسی میخورند، بلکه فقط یک بازی و سرگرمی هستند که هیجانی آنی و لحظهای دارد. البته شاید برای بلاگرهایی که این کالاها را تبلیغ میکنند بسیار سودآور باشد و مبالغ خوبی گیرشان بیاید. با وجود این، شاید بهتر باشد به جای گرفتن ژست انساندوستانه و اهدای خروجی این شانسیها به کودکان کار صادقانه کالایشان را تبلیغ کنند و بروند. قطع به یقین کودکان کار به ۱۰، ۱۱ میلیون تومان پول این شانسیها بیشتر نیاز دارند تا یک عروسک و چند استیکر، تازه اگر این سناریو واقعی باشد و پای یک بازیگر کودک یا نوجوان در میان نباشد!