جوان آنلاین: روز ۱۳ بهمن ۱۳۹۳ ساکنان کوچهای در اطراف تهران با صدای فریادهای «مادرم را کشتند» از خانههایشان سراسیمه بیرون آمدند. صدا از خانه ویلایی زن سالخورده تنهایی به گوش میرسید و با اعلام این خبر تیمی از مأموران پلیس هم راهی محل شدند. پیکر پیرزن نشان از ضربهای مرگبار به ناحیه سر داشت. آثار بهمریختگی خانه و گاوصندوقی خالیشده در اتاق خواب، ماجرا را از سرقتی ساده به یک قتل همراه با دستبرد از پیش طراحیشده تبدیل کرد. بررسیهای اولیه حاکی از آن بود که قاتل یا قاتلان، نهتنها طلا و جواهرات پیرزن، بلکه ۱۰عدد سکه تمام بهار آزادی را نیز از گاوصندوق بردهاند. نحوه ورود به خانه، مقاومت مقتول، دسترسی مستقیم به گاوصندوق و سرنخهای موجود، پلیس را به این نتیجه رساند که جنایت نمیتواند کار غریبهها باشد، مظنون در دایره نزدیکان خانواده قرار داشت. دختر مقتول که حادثه را به پلیس خبر داده بود، گفت: «مادر ۸۰ سالهام پس از مرگ پدرم در این خانه تنها زندگی میکرد. خانهام در همین نزدیکی است و هر روز به مادر سالخوردهام سر میزنم. ساعتی قبل به خانهاش آمدم و با کلید یدکی که داشتم، وارد و با صحنه دلخراشی روبهرو شدم. مادرم خونین و میان سالن پذیرایی بیجان روی زمین افتاده و اطرافش به شدت به هم ریخته بود.»
یک تماس
همزمان با ادامه تحقیقات، جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و مأموران با سرنخهایی که به دست آوردند، به بررسی رفتوآمدها، آشنایان و فرزندان مقتول پرداختند، اما هیچیک از اعضای خانواده به کسی سوءظن نداشتند. در حالیکه تیم جنایی در بنبست بهنظر میرسید یک تماس ناشناس، همهچیز را تغییر داد. مردی با اداره پلیس تماس گرفت و اعلام کرد در میهمانی یکی از دوستانش به نام فرمان خاطرهای از قتل مادربزرگش تعریف کرد. آنطور که مرد تماس گیرنده گفت فرمان برای دوستانش تعریف کردهبود همراه پسر جوانی به نام سروش، مادر بزرگش را برای سرقت به قتل رساندهاست.
نقشه سرقتی که به قتل تبدیل شد
با ردیابی هویت تماسگیرنده، پلیس موفق به شناسایی فرمان، نوه مقتول شد. فرمان بلافاصله بازداشت و به اداره پلیس منتقل شد و خیلی زود در بازجوییها لب به اعتراف گشود. متهم در ادعایی گفت: «وضع مالیام خیلی بد بود. میخواستم ازدواج کنم، اما پول نداشتم. دختر مورد علاقهام اصرار داشت هر چه زودتر به خواستگاریاش بروم، چون احتمال داشت فرد دیگری به خواستگاریاش برود و خانوادهاش او را عروس کنند. شنیده بودم مادربزرگم طلا و سکه زیادی دارد. تصمیم گرفتم به خانهاش دستبرد بزنم و پول عروسیام را جور کنم. برای اجرای نقشه از دوستم سروش که از کودکی با هم بزرگ شده بودیم کمک گرفتم واو هم به خاطر رفاقت قبول کرد.»
متهم ادامه داد: «مادرم بزرگم تنها بود و میدانستم آن شب کسی به خانهاش نمیرود. با سروش صورتمان را پوشاندیم و از دیوار خانه بالا رفتیم. سروش مادربزرگ را تهدید کرد تا رمز گاوصندوق را بدهد. بعد از کمی مقاومت، او رمز را داد، ولی صدا را شناخت. سروش از ترس اینکه دستگیر شود، با ظرف شیرینیخوری چند ضربه به سر مادربزرگم زد. نمیخواستیم کشته شود، اما مادر بزرگم به قتل رسید.»
با این اعترافات، پلیس سروش را نیز شناسایی و بازداشت کرد. او نیز در بازجوییها جنایت را پذیرفت و انگیزهاش را بهدست آوردن طلاها و پولهای پیر زن اعلام کرد.
دادگاه، مجازات و عبور از چوبهدار
دو متهم پس از اعتراف و بازسازی صحنه قتل راهی زندان شدند و مدتی بعد در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه حاضر شدند. سروش بهعنوان عامل اصلی قتل به قصاص نفس و فرمان به جرم معاونت در قتل به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. دو متهم از همان ابتدای ورود به زندان اظهار پشیمانی و اعلام کردند چنانچه از زندان رهایی یابند تصمیم دارند گذشته خود را جبران کنند. فرمان پس از ۱۰ سال تحمل کیفر، مشمول عفو و آزاد شد، اما سایه چوبه دار همچنان بر سر دوستش سنگینی میکرد، چون دختران و پسران مقتول اصرار به قصاص قاتل داشتند.
بخشش در سایه مدرسهای به نام مادربزرگ
بدین ترتیب نوه مقتول پس از آزادی از زندان، تلاش زیادی برای رهایی دوستش از چوبه دار کرد. وی همراه تیم صلح و سازش و خیرین جلسات متعددی را با اولیایدم برای جلب رضایت برگزار کرد. مدتی قبل قاتل برای اولینبار برای اجرای حکم پای چوبه دار رفت و فرمان به عمهها و عموهایش اصرار کرد متهم را ببخشند و اصرار او باعث شد حکم آن روز اجرا نشود و متهم به سلولش بازگردد. در ادامه تلاشها برای جلب رضایت ادامه داشت تا اینکه فرمان زمینی در روستای مادربزرگش خرید و مدرسهای برای آموزش کودکان روستایی و یادبودی برای مادربزرگش ساخت. اولیایدم وقتی از این کار خیرخواهانه فرمان مطلع شدند از قصاص گذشت کردند و به سروش زندگی دوباره بخشیدند. بدین ترتیب با اقدام خداپسندانه اولیایدم، قاتل پس از ۱۱ سال از زندان آزاد شد و به آغوش خانوادهاش بازگشت.