۱۲روز از حمله متجاوزانه رژیمصهیونیستی به ایران گذشت و سحرگاه دوم تیر آتشبس بین ایران و اسرائیل برقرار شد، هرچند غربیها و رژیمصهیونیستی از ضربات موشکی ایران از همان ساعات اولیه به اشتباه محاسباتی خود پی بردند، اما با ابتکار عمل نیروهای مسلح کشورمان و فرماندهی رهبر حکیم و شجاع انقلاب در این دفاع مقدس معادلات جنگ تغییر کرد و دست برتر ایران برای اسرائیل نمایان شد.
اما چرا آنطور که نتانیاهو و کابینه صهیونیستها میخواست کارها در ایران پیش نرفت و بعد از چند روز از جنگ با شکست غیرقابل ترمیم در حوزه نظامی و افکار عمومی جهان، از امریکا درخواست ورود و تقاضای آتشبس کرد؟
نتانیاهو چه تصوری از جنگ و جامعه ایران داشت که خطر حمله به کشور پهناوری، چون ایران را به جان خرید، اما بعد از ۱۲ روز با خفت و خواری در بین صهیونیستها زیر بار توقف جنگ رفت؟
چه کسانی با ارائه اطلاعات از جامعه ایرانی به صهیونیستها آنها را مجاب کردند تا دست به چنین جنایتی در ایران اسلامی بزنند تا حالا بعد از گذشت ۱۲ روز از جنگ عاجزانه و زیر ضربات موشکی ایران درخواست آتشبس کنند؟
آیا هویت جامعه ایرانی و مردم ایران را نشناختند؟
این روزها که از زبان کارشناسان سیاسی و رسانهای میشنویم نتانیاهو خطای محاسباتی کرد، دقیقاً ناظر بر چیست؟
در سالهای گذشته به ویژه پس از اتفاقات برساخته «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱ تصویرسازیهایی که از اوضاع فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ایران به مخالفان جمهوری اسلامی تزریق شد، نقطه اوج «خطای شناختی» و راهبردی اسرائیل را شکل داد.
این تصویر و انگاره در اذهان صهیونیستها و غربیها که بخش بزرگی از جامعه ایرانی هیچ نسبتی با فرهنگ ایران و اسلام ندارند و فرهنگ و جامعه ایرانی رو به قهقرا و درگیر یک دوقطبی شدید شده و اقتصاد ایران زیر بار تحریمها کمرش شکسته و درحال فروپاشی و نابودی است، از جمله اشتباهات محاسباتی دشمن بود، هرچند این گزارهها حتی در داخل هم با رنگ و لعاب علمی و پژوهشی به خورد مردم ایران داده میشد!
القصه این تصور ایجاد شد که ایران رو به ضعف است، این گزارهای بود که در رسانههای منطقهای و رسانههای غربی، عبری و عربی پرتکرار بود و بارها شنیده میشد.
نتانیاهو در گفتوگو با فاکس نیوز میگوید: «ایران ضعیف شده و تغییر حکومت میتواند نتیجه جنگ باشد.»
روزنامه وال استریت ژورنال اسفند سال گذشته نوشت: «ایران ضعیف شده و به دنبال وقتکشی است.»
صهیونیستها به پشتوانه اتاق فکر غربی که بعضاً با هدایت اشخاص وطنفروش ایرانی هم اداره میشد، تصور میکردند ایران با از دست دادن نفوذش در سوریه و اعلام آتشبس رژیمصهیونیستی با حزبالله و شهادت فرماندهانش در منطقه دست بسته است و میتوان با یک حمله برقآسا بار دیگر او را زخمی کرد و بلافاصله با شکل دادن شبکه جعلی «زن، زندگی، آزادی» جمهوری اسلامی را به گوشه رینگ برد و ضربات نهایی را از طریق «آشوب» و «اغتشاش» در کف خیابان وارد کرد.
اما تنها چند ساعت بعد از حملات جنایتکارانه رژیم، موج همدلی در دفاع از کشور از مرزهای معنوی و جغرافیایی ایران هم فراتر رفت؛ همدلی و انسجامی که رشتههای نتانیاهو را پنبه کرد.
تصاویر و پیامهای همدلی ایرانیان در داخل و خارج از کشور همه گواه اتحاد ملی برای ایستادگی بود، درست چیزی که نتانیاهو و هیئت حاکمه صهیونیستهای خونخوار فکرش را هم نمیکردند.
حمله رژیمصهیونیستی به ایران نه تنها شکاف اجتماعی را بیشتر نکرد، بلکه همبستگی و پیوستگی را در میان مردم ایران رقم زد.
حضور شجاعانه و عزتمندانه مردم ایران در کف خیابان برای دفاع از ایران اسلامی در «جمعه خشم و نصر» همه و همه یک چیز را بر همگان و دشمنان ثابت کرد و آن اینکه «ملت ایران تسلیمشدنی نیست و تسلیم تعرض هیچکس نخواهد شد».
شعار استقلال و مقاومت و حمایت از میهن و حاکمیت فریاد کسانی بود که نتانیاهو و صهیونیستها برای یکسره کردن کار جمهوری اسلامی به آنها دلبسته و امیدوار بودند، یعنی زنان حادثه ساختگی «زن، زندگی، آزادی» و ناراضیان اقتصادی.
اما روز جمعه «روح جمعی ایرانیان» مثل دوران انقلاب متجلی شد.
شاید اگر میشل فوکو اندیشمند غربی در ایران بود، بار دیگر این حرکت مردمی در حمایت از جمهوری اسلامی را میستود.
فوکو درباره انقلاب اسلامی مردم ایران میگوید: «اراده جمعی را هرگز کسی ندیده است و خود من فکر میکردم که اراده جمعی مثل خدا یا روح است و هرگز کسی نمیتواند با آن روبهرو شود، اما ما در تهران و سرتاسر ایران با اراده جمعی یک ملت برخورد کردهایم و خب باید به آن احترام بگذاریم، چون چنین چیزی همیشه روی نمیدهد.»
از نظر فوکو مذهب و معنویت و میهن دوستی دو مؤلفه بسیار مهم در ایجاد این اراده جمعی است و در ایران عرق ملی بینهایت قوی بوده است.
فوکو دقیق نگاه کرده بود، چراکه مردم ایران بعد از ۴۶ سال از انقلاب اسلامی به رغم فشارهای اقتصادی و سیاسی که بخشی از آن ناشی از تحریمها و بخشی از ناکارآمدیهاست، با حضور در راهپیمایی جمعه خشم و نصر، چرت نتانیاهو را پاره کردند و خطای محاسباتی دشمن را به هم ریختند؛ محاسبات اشتباهی که نه «هویت دینی» و نه «هویت ملی» مردم هیچ نقشی در آن نداشت.
دشمن صهیونیست بیش از همه به فشار اقتصادی و «جنگ روانی» و رسانهای تکیه کرده بود، غافل از آنکه ملت ایران در چند دهه اخیر با مقاومت و ایستادگی خو گرفته و هویت تاریخی و فرهنگی خود را خوب میشناسند؛ هویتی که نه در یک زمان و زندگی عادی بلکه در مواقع بحرانی و خطرها خود را نشان داده است؛ از همدلی ملت در دوران کرونا و حضور پرشکوه در اوج خطر در «بزرگترین اجتماع ضدصهیونیستی» نماز جمعه تهران گرفته تا همدلی ملی در کمک به غزه و لبنان.
صهیونیستها نمیفهمیدند که اهدای طلاهای پرزرق و برق زنان ایرانی در لبیک به فرمان ولی امرشان برای کمک به غزه و لبنان چه معنایی دارد.
اشتباه محاسباتی یعنی دشمن صهیونیست با خطای راهبردی در تحلیل رفتار و سبک زندگی زنان و مردان ایرانزمین، بیشتر بر ظاهر تکیه کرده بود و اساساً توان فهم و درک باطن جامعه ایرانی را نداشت؛ جامعهای که در مواقع خطر و بحران فارغ از هر گرایش و نگرش و تفکری همچون ید واحده گردهم میآیند تا «روح جمعی» را محقق کنند، همچون جمعه خشم و جمعه نصر.