جوان آنلاین: صدیق قطبی در کانال تلگرامی خود نوشت: خانه است یا مسیر؟ هر تصوری از زندگی اینجهانی پیامدهای خود را دارد. در آن تلقی که زندگی دنیوی همچون یک سفر است و ما مسافران، پذیرش ناهمواریها آسانتر است. مسیرِ سفر، هر چه باشد گذراست و مسافر، ناهمواری راه را تاب میآورد و با خود میگوید هر چه هم پُر دستانداز و سنگلاخ، باید بروم و برسم. دشواری راه، مسافر را از ادامه دادن بازنمیدارد. خاصه اگر بازگشتن به صلاح نباشد. سعدی میگفت:ای که پای رفتنت کند است و راهِ وصل تُند | بازگشتن هم نشاید، تا قدم داری بپوی [تُند: ناهموار، پر فراز و نشیب؛ نشاید: شایسته نیست.]مسافر، طی راه، فرصت نشاط و نیرو گرفتن و لذت بُردن را از خود دریغ نمیکند. مسافر از تماشای چشماندازهای ناب، چشم نمیپوشد. مسافر، در راه، نیازمندِ توقف و توقفگاه است. توقف و درنگ، مزهسفر است. مسافر، توقفگاه را خانه نمیداند، میهمانسرا یا مسافرخانه میداند. کموکاستیهای مسافرخانه، چندان آشفتهاش نمیکند. میداند که به زودی میگذارد و میرود؛ و سعدیوار میگوید: دلای رفیق در این کاروانسرای مبند | که خانه ساختن آیینِ کاروانی نیست.
مسافر، طی راه نیازمند سبکباری است. نیازمند توشهای سبک، اما کارآمد. مسافر نیازمند آن است که اقلام غیر ضروری را زمین بگذارد و در میان بسی چیزها که وسوسهانگیزند آنچه را به کار و بارِ سفر مربوط است اولویت دهد. برای مسافر، همراهان و همسفران خوب مهمترند از اقامتگاههای پُرزرق و برق. برای مسافر، هشیار بودن در طی راه، فرض است.
در تلقی پیامبر خدا زندگی همچون یک سفر است:
یکی از یاران محمد مصطفی میگوید پیامبر روی حصیری خوابیده بود، بیدار که شد اثر حصیر بر پهلویش پیدا بود. گفتیم اگر اجازه بدهی برای تو زیراندازی تهیه کنیم. فرمود: «مرا با دنیا چه کار؟، مَثَل من و دنیا، مَثَل سواری است که روزی زیر درختی سایه میگیرد و سپس به سرعت حرکت میکند و آن را به حال خود میگذارد.» (سنن الترمذی: ۲۳۷۷)
صحابی دیگری میگوید: روزی پیامبر خدا دست بر شانهام نهاد و گفت: در دنیا همچون غریبهای باش یا رهگذری. (بخاری: ۶۴۱۶)
به نظر میرسد با کمرنگ شدن ایمان دینی، زندگی را دیگر، چون یک سفر نمیبینیم و بسیاری از تیرهحالیهای ما ناشی از این است.