شناسایی ۱۶میلیون ایرانی با «اضافهوزن بالا» در پویش ملی سلامت که وزارت بهداشت خبر داد، بهترین نشانه از رسوخ سیاست غلط یارانههای غذایی و نداشتن تفکر تغییر و نوآوری در دهههای طولانی است. ما نتوانستهایم با جهانی که به سرعت تغییر میکند، تغییر کنیم. ۱۶ میلیون ایرانی با چاقی زیاد یعنی اگر آمار نوزادان و کودکان و جوانان را که چاقی در آنان معمول نیست، کم کنیم، بیشتر ایرانیها چاقاند. این اضافهوزن ابداً به معنای خوب غذاخوردن یا غذایخوب خوردن نیست، بلکه برعکس بهمعنای غذای بد و یارانهای یعنی شکر و آرد سفید و روغننباتی خوردن و متعاقب آن، بدغذاخوردن است. یک سیاست غلط در یک قرن یا بیشتر باقی مانده است و ما یارانه به چیزی میدهیم که قبلاً بلای جان نبود، اما در دهههای اخیر با تغییر سبک زندگی مردم، بلای جان آنان شده و ما همچنان با افتخار به اقلامی که مردم را از انتفاع میاندازد، یارانه میدهیم!
قدیمیها به خاطر دارند که در بیشتر بقالیها تابلویی نصب بود از تصویر دو مرد یکی چاق و متمول و دیگر لاغر و ورشکسته. بالای سر مرد چاق نوشته بود، عاقبتنقدفروشی! و بالای سر لاغر بدبخت، نوشته بود عاقبتنسیهفروشی! اکنون، اما اگر بخواهیم ثروتمندان را در جامعه حدس بزنیم، باید کسانی را که هیکل مانکنی و فیتنسکار دارند، انتخاب کنیم. در مقابل، چاقها آنانی هستند که خودشان را با اقلام یارانهای مثل شکر و نان و روغن زیانآور نباتی سیر میکنند. سالها پیش روستائیان قوت خود را از نان سبوسدار
تا مواد لبنی و تخممرغ تولید میکردند. برخی روستاها وضع خوراکی خوبی داشتند و هرچند گرفتارشدن در قحطی و خشکسالی، ناگزیر آن زمانها بود، اما روستاییان جز برای «قندو چای» به شهر نمیآمدند. هر روستاییای که در شهر قند و چای میخرید آن را در بقچهای میپیچید و در خانه در گنجه قرار میداد، زیرا برای روستائیان واقعاً چای و قند حکم گنج را داشت. برای آن روستایی کشاورز که پرکار و پرزحمت بود، خوردن چند حبه قند ضرر نداشت و نیروزا بود و چایی
هم رفع خستگی و غمزدا و یک عادت تلقی میشد. اما حالا چه؟ آرد سفید و شکر و انواع روغن گیاهی، موتور چرخه غذایی مردم شده است. در عزا و عروسی و پیدا و نهان و وقت و بیوقت، جعبه شیرینی در دست داریم و در هر وعده غذایی نوشابه گازدار میخوریم. چاقی از میگو و گوشت و سبزیجات نیست. یک لیوان نوشابه که ۱۲ حبه قند دارد و یک نان تافتون که در بدن تبدیل به قند میشود، و بسا خوردنیهای دیگری که ترکیبی از این دو هستند و، چون هنوز یارانه میگیرند، از بقیه ارزانترند، خوراک اصلی کسانی شده است که حالا درباره آنان از چاقی و بیماریهای بیشمار مرتبط با چاقی نگرانیم. کسانی که دیگر نه مثل کشاورزان کار میکنند و بیشتر پشتمیزنشین و بیتحرکاند و نه مثل قدیمیها آداب سفره و خوبجویدن و آرامش در هنگام غذاخوردن را رعایت میکنند. از خوردن صبحانه روی کاپوت ماشین تا کنار خیابان و حین بازی کامپیوتری که در بچهها شایع است تا فستفودهای چاقکننده، همه اینها یک زنگخطر برای آینده است.
مسئولان چه در حوزه اقتصاد و چه کلانتر هنوز گمان میکنند که باید به آرد سفید و شکر و روغن نباتی که خوراک بیشتر مردم است، یارانه داد و افتخار کرد که خوراک مردم فقیر را تأمین کردهایم! سپس توفان دیابت و چاقی و بیماریهای قلبی و عروقی و آن انسان چاق فاقد کارایی و توان عملیاتی، میماند روی دست بخش دیگر دولتها یعنی وزارتخانههای بهداشت و بیمهها. آنگاه دهها برابر پول یارانهای را که در جای نادرست هزینه میکنیم، برای درمان سیاستهای غلط خود خرج خواهیم کرد.
سرعت تغییرات جهان در سبک زندگی شگفتآور است. برای انسان آینده که همهچیز خود را میخواهد به رباتها و هوش مصنوعی بسپارد، باید سیاستهای معقول و آیندهنگری در سبک زندگی و سبک خوردن و آشامیدن و فعالیت بدنی و نوع استراحت تدوین کرد. این سیاستها نه با حضور مدیران و کارشناسان قبلی که فکری فسیلشده دارند، بلکه با مددگرفتن از دانشمندانی که در مرزهای علم حرکت میکنند، قابلتدوین است. جهان منتظر حرکت حلزونی ما و نظارهگر اشتباهات ما نمیماند.
| سردبیر