آقای عباس عبدی، روزنامهنگار اصلاحطلب در گفتوگویی که با آقای علی علیزاده، فعال سیاسی- اجتماعی مقیم لندن دارد، نکاتی را در باب رابطه و مذاکره میان ایران و امریکا بیان میکند که در زیرمجموعههایی جزییتر میتواند محل بحث و مناظره قرار گیرد. دیالوگ مکتوب و غیرمستقیم مطلوب نیست، اما در غیاب صداوسیمایی که میزبان میزگرد-مناظرههای سیاسی شود و گرههای تئوریک را باز کند و افکار عمومی را به جای نشستن پای قصههای بیبیسی و تکرار تخیلات منوتو، به تفکر درست وا دارد، راهی نیست که رسانههای چاپی یا صفحات شخصی مجازی بار گفتگو یا کرسی آزاداندیشی مدنظر رهبری را، هر چند با بضاعتی، نسبت به صداوسیما بسیار اندک، برعهده بگیرند.
در گفتوگوی مورد اشاره، نکات متعدد قابل بحث وجود دارد، اما در مجال یک یادداشت روزنامهای صرفاً به دو گزاره در این گفتگو میپردازیم که البته به هم تنیده است. اول آنکه صحبت از مذاکره میان ایران و امریکا در آینده پس از انتخابات ریاست جمهوری امریکا میشود و اینکه ایران اکنون چه اهرمهای قدرت و فشاری دارد که پای میز مذاکره ببرد و بعد آقای عبدی در این مسیر، به ضعف در سیاست داخلی اشاره میکند، بدین منظور که اگر سیاست داخلی قوی بود، میتوانست مؤلفه قدرت ایران بر سر میز مذاکره قرار بگیرد، ولی اکنون با این سیاست داخلی ضعیف، بهتر است دور مذاکره را خط بکشیم. او میگوید که «ایران الان حتی آن سیاست داخلی سال ۹۲ را هم که یک انتخابات پرشوری بود و اعتماد عمومی را جلب کرده بود، ندارد. به همین دلیل است که میگویم بیش از آنکه به دنبال امید به خارج باشد، باید به دنبال بازسازی و احیای داخلی خودش باشد... با سیاست خارجی که نمیشود کشورها را درست کرد! خب در سیاست داخلی، این مجلسی که درست شده... با این مجلس که نمیشود جلوی امریکا ایستاد!»
در اینکه قدرت در سیاست داخلی میتواند به سیاست خارجی هم قوت و قدرت ببخشد، مناقشهای نیست، اما در علل ضعف در سیاست داخلی جای تأمل است. در این هم که مؤلفههای قدرت برای آنکه پشتیبان چانهزنیهای پای مذاکره باشند، چیست و وزن هر کدام چقدر است، بحث بسیار است.
آقای عبدی در سخنان خود همواره از ایران سخن میگوید و نه بخشی خاص از حاکمیت و ساختار سیاسی ایران. به نظر میرسد این ادبیات یعنی آنکه او مخاطب انتقادات و اعتراضات خود و کاستیهایی را که از نظر خود بیان میکند، کل نظام میداند. اما نظام در ادبیات سیاسی عرفی ایران معنای خاص خودش را دارد و چنین ادبیاتی به راحتی قوه مجریه یا همان دولت را تبرئه میکند. کمی صریحتر باشیم؛ هشت سال دولت محمد خاتمی و هشت سال دولت حسن روحانی را جریان سیاسی مطلوب آقای عبدی بر سرکار آوردهاند و نقش دولت در قوت و ضعف بخشیدن به سیاست داخلی نیاز به اثبات ندارد. آیا این ۱۶ سال به تقویت سیاست داخلی منجر شد؟ نماد نظام در همان انتخابات ۹۲ که آقای عبدی به عنوان انتخابات پرشور نام میبرند، رهبری انقلاب بودند که دو روز مانده به انتخابات در دیدار عمومی با مردم، ضمن تأکید چندباره بر اهمیت حضور پای صندوقهای رأی گفتند که «ممکن است بعضیها - حالا به هر دلیلی - نخواهند از نظام جمهوری اسلامی حمایت بکنند، امّا از کشورشان که میخواهند حمایت کنند، آنها هم باید بیایند پای صندوق رأی.»، اما آن وحدت و شور انتخاباتی را که آقای عبدی توصیف میکند، دولتی که با حمایت آقای عبدی و دوستانشان سرکار آمد و پیروز انتخابات بود، چگونه پاسخ داد و کسانی را که رقیب بودند و مردمی را که به رقبای دیگر رأی داده بودند، چگونه توصیف کردند؟ فقط به این جملات رئیس جمهور منتخب، حسن روحانی در صحن علنی مجلس توجه کنیم: «مردم در ۲۴ خرداد به افراط، تفریط، خشونت، خودرأیی، تکرأیی، عدم مشورت و عدمتدبیر رأی ندادند و به اعتدال، تدبیر و عقلانیت رأی دادند.» میبینید؟ چه راحت میلیونها نفر از مردم ایران دیگر مردم نبودند، فقط برای آنکه انتخاب سیاسیشان کاندیدای شما نبود. اصلاحطلبان به این دوقطبی سازی اعتراض کردند؟ این دوپاره کردن مردم، دوقطبی سازی اجتماعی روی بستر سیاست، فرهنگ، ورزش، دین و حتی در سطوحی همچون «برجامیان و نابرجامیان» روال سیاستورزی در دو دولت خاتمی و روحانی بود و مثالها از حد یک یادداشت کوتاه فراتر است. اوج آن ۸۸ و تعابیر زشت و دون شأن ملت در مورد مردمی بود که به هر دلیلی علاقه نداشتند در برگه رأیشان نام کاندیدای اصلاحطلب بنویسند؛ و اصلاً جریانی که مقابل ۲۵ میلیون رأی مردم اردوکشی خیابانی راه میاندازد و خواهان ابطال انتخابات بدون هیچ دلیلی برای تقلب میشود، چگونه میتواند معترض حکومت برای ضعف سیاست داخلی بشود؟! از مؤلفههای قدرت در سیاست داخلی، وحدت ملی است که اصلاحطلبان بارها آن را خدشهدار کردهاند، چه وقتی در قدرت بودند و مجلس و دولت و شوراها را در اختیار داشتند، چه وقتی که قهر سیاسی کردند و نام آن را فعالیت مدنی گذاشتند و یا وقتی که انتخابات را باختند و خارج از دایره قدرت ماندند.
از سویی دیگر، درصد مشارکت انتخابات مجلس ۹۸ مطلوب هیچکس نبود، اما ندیدن نقش عملکرد دولت و مجلس اصلاحطلب در ناامیدی مردم از صندوق رأی، نوعی تغافل است. به میان مردم برویم؛ بارها خواهیم شنید که مگر به قبلیها که رأی دادیم، به وعدههای خود عمل کردند و اوضاع ما را بهتر کردند که حالا باز رأی بدهیم. این «قبلیها» چه کسانی هستند؟ همانهایی که با حمایت و تکرار شما بر سرکار آمدند. پس خود را کنار نکشیم و هر کس مسئولیت حمایت و نقش و رأی خود را بپذیرد. جای این سؤال هم وجود دارد که با آن انتخابات پرشور و دولت و مجلسی که اصلاحطلبان بر سر کارآوردند کدام برگ برنده را در مذاکرات بهدست آوردید؟!
موضوع بعدی آن است در مقام تئوری را نمیدانیم، اما در مقام عمل اولویت جریان اصلاحات سیاست داخلی نبود. از قضا آقای عبدی و دوستانشان دولتی را بر سر کار آوردند که با کمک سیاست خارجی پی اصلاح داخل بودند. برجام و توافق خارجی را برای درست کردن اقتصاد داخلی آوردند؛ مذاکره با غرب را برای بردن انتخابات داخلی پیش کشیدند و حمایت خارجی را برای به کرسی نشاندن دروغ تقلب و بعدها نجات رهبران محصور خود و در کل فشار بر حکومت به استقبال رفتند. ذهن شرطی شده مردم را که اینگونه میان انتخابات کشوری خارجی و اوضاع داخلی کشور ارتباط برقرار میکند، چه کسانی شکل دادند؟ گره زدن همه اقتصاد و معیشت و حتی آب خوردن مردم با مذاکره خارجی کار کدام رئیسجمهور و کدام جریان سیاسی کشور بود؟
وقتی هر کس مسئولیت خود را در تضعیف قدرت داخلی پذیرفت، بعد میتوان صحبت کرد که چه کنیم پای مذاکره قویتر باشیم. تضعیف قدرت دفاعی و موشکی، تخریب نیروی نظامی در حال نبرد با داعش، حمله به دوستان خارجی ایران، بی اعتنایی به دیگر حضورهای پر قدرت مردم (راهپیماییها، تشییع شهدا و ...) همه تضعیف دیگر مؤلفههای قدرت ایران بودند که آقای عبدی از کنار آنها گذشتند. این هرچه باشد، نامش اهمیت دادن به انتخابات و دموکراسی نیست.