سرویس سیاسی جوان آنلاین: سه ماه از بازداشت دو دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف میگذرد. در این سه ماه اعضایی از خانواده یکی از این دو نفر بارها و بارها در مورد دستگیری او در فضای مجازی نوشتند. اعلام کردند دلیل دستگیری را نمیدانند. گفتند امکان دیدار با آنها را نداشتهاند. نوشتند آنها امکان دسترسی به وکیل نداشتند و علی یونسی تنها پی درس خواندن بوده و هیچ فعالیت سیاسی نداشته و تمام فکر و ذکر او المپیاد بوده و دیگر هیچ! موجسازیها برای درخواست آزادی این دو نفر کمی بالا میگیرد. یونسی که فقط ۲۰ سال دارد، دو سال پیش همراه با تیم ایران، مدال طلای مسابقات جهانی المپیاد نجوم را به دست آورده است. سن کم و برنده طلای المپیاد در کنار ادعاهای خانواده، از او در اذهان، جوان نخبه معصومی ساخت که بیدلیل دستگیر شده است. در کنار این گزارهها دروغهای بیبیسی و ایراناینترنشنال هم فضا را برای این دو نفر مظلومانهتر کرده و از دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی ایران چهره ظالمانهتری ارائه میداد. حالا برگزاری یک دیدار خاص و شفافسازی در مورد این دو متهم تصویری روشن برای مخاطبانی ارائه میدهد که خارج از تعلقات خانوادگی و غرضورزیهای عناد با حکومت ایران، بخواهند واقعیت ماجرا را بدانند و قضاوت نزدیکتری به واقع داشته باشند.
دروغهای حرفهای در مورد ۲ عضو منافقین
تصویری را که بیبیسی فارسی از شب دستگیری این دو توصیف میکند، باهم مروری کنیم. بیبیسی مینویسد: «به گفته خانواده علی یونسی، او جمعه ۲۲فروردین، همراه با ۱۲ مأمور لباس شخصی در حالی که به شدت مضروب شده و از ناحیه سر زخمی بوده، به خانه آورده میشود و پس از بازرسی خانه و ضبط کامپیوترها و موبایلها بازداشت میشود. شورای صنفی دانشجویان ایران در واکنش به بازداشت این دو دانشجو گفته بود که مأموران لباس شخصی امیرحسین مرادی و علی یونسی دانشجو را بدون ارائه هیچ گونه حکمی و با ضرب و شتم بازداشت کردهاند.» حالا از میان روایتهایی که نمایندگان تشکلهای مختلف دانشجویی از دیدار با بازپرس پرونده و مقامات قضایی و دو متهم نوشته و منتشر کردهاند، میتوان پاسخ تکتک راستهای نصفه و نیمه بیان شده و دروغهای حرفهای بیبیسی و سایر رسانههای همسو با آن را درآورد.
در روایتی که نماینده انجمن اسلامی مستقل منتشر کرده، در مورد شب دستگیری آمده که: «یکی دو تا سؤال که از امیرحسین و علی میپرسیم، کمکم یخِ جلسه وا میرود و شروع میکنند به تعریف ماجرای بازداشت. قصه از یک شب بهاری آغاز شده؛ شبی که علی و امیرحسین راه افتادهاند سمتِ مجتمع قضایی شهید باهنر برای عملیات. دستور از سرپلِ منافقین رسیده و بچهها باید اطاعت میکردند. هنوز درست و حسابی در موقعیت عملیات ظفرمندانه خلق قهرمان علیه رژیم آخوندی (!) مستقر نشده بودند که تیم عملیاتی سر میرسد و بچهها را با چند فقره بمبِ دستساز بازداشت میکند. آنها البته بمبهای بیشتری هم داشتهاند که بعداً در بازرسی منزلشان کشف میشود. در واقع علی و امیرحسین را وسط یک عملیات خرابکارانه دستگیر کردهاند و خب، وسط عملیات هم حلوا خیرات نمیکنند. ماجرای دستگیری یونسی و مرادی، به زد و خورد رسیده و آنطور که کارشناس امنیتی میگوید، علی وسط عملیات، دست یکی از مأموران را گاز گرفته و میخواسته فرار کند.»
تا همین جا جواب چند دروغ حرفهای که با روایت بخشی از واقعیت شکل گرفته است روشن میشود:
اول آنکه امیرحسین مرادی و علی یونسی مضروب بودهاند، چون با مأموران امنیتی درگیر شدهاند. دوم آنکه بدون حکم بازداشت شدهاند، چون در موقعیت عملیات و صحنه جرم دستگیر شدهاند و همراه خود هم بمب دستساز داشتهاند.
مانور روی نخبگی و دانشجو بودن متهمان هم شگرد همیشگی عملیاتهای رسانهای ضد انقلاب است. آیا یک المپیادی نمیتواند سمپات یا عضو سازمانی تروریستی باشد؟ البته انتظار هوش بالا از کسانی که به تاثیرگذاری گروهک رجوی در جامعه ایران معتقد هستند، انتظار خلاف واقعی است، اما معالاسف نخبگی در نجوم و شیمی و ریاضی و... همواره قوت تحلیل سیاسی درست به همراه ندارد، اما رسانههای ضدانقلاب میکوشند صرفاً بخشی از هویت افراد بازداشتی را پررنگ کنند و از مابقی گزارههای هویتی بگذرند. بازداشتیها را مادر، دانشجو، جوان، معلم، کارگر و... معرفی میکنند، اما نمیگویند یک تروریست هم به هر روی، در یک پوششی کار خود را انجام میدهد و مثلاً کارگر بودن یک نیروی تروریستی داعش یا معلم بودن یک عضو گروهک رجوی، چیزی از مجرم بودن آنان کم نمیکند. اینگونه مسعود رجوی را هم میتوان یک پدر معرفی کرد! ماجرای کرونا گرفتن علی یونسی هم جالب است، ماجرای ابتلای علی به کرونا هم واقعیت نداشته و آن طور که علی توضیح میدهد، قضیه فقط یک احتمال از جانب خود علی بوده که در یکی از مکالمات تلفنی به خانوادهاش گفته: «فکر کنم کرونا گرفتم و خوب شدم.»
فال نیک از یک دیدار نیک
انعطافپذیری دستگاه قضایی و نهاد امنیتی مربوطه در برگزاری چنین جلسهای را باید به فال نیک گرفت. نمایندگان دانشجویی خود میگویند انتظار حضور متهمان را نداشتهاند. خروجی جلسه در کنار عملیات رسانهای بیبیسی و ایراناینترنشنال شاید کم و اندک باشد، اما نباید تاثیر آن را کم و اندک دانست. پس از انتشار روایتهای این جلسه، بیبیسی همچنان دروغ میگوید و با حذف بخشهای اصلی این روایت، اصل جلسه را بازجویی و اعترافگیری توصیف میکند، دویچه وله و دیگران هم در این مسیر از بیبیسی عقب نمیافتند، اما خیل عظیمی از افرادی که اخبار سیاسی را دنبال میکنند، حالا اطلاع دقیقتری از ماوقع دارند و البته این شفافسازی کمک کرده تا دست نیروهای انقلابی هم در فضای مجازی برای دفاع از اقدام قوه قضائیه در دستگیری این دو متهم پر باشد و بیاطلاع و سردرگم وسط جنگ رسانهای ضدانقلاب رها نشوند.
راهی برای امید وجود دارد؟
در یکی از این روایتها از درخواست فعالان دانشجویی و پاسخ بازپرس میخوانیم: «بعد از صحبت اولیه بچهها، نوبتِ ماست. به ترتیب حروف الفبا اول نوبت نماینده انجمن اسلامی است، بعد انجمن مستقل، بعد هم نمایندگان بسیج و جامعه و شورای صنفی. درخواستهای روشنی از قوه قضائیه داریم:
- امکان دیدار متهمان با خانوادهها
- امکان انتخاب وکیل برای متهمان
- حداکثر رأفت اسلامی در مواجهه با این پرونده
- در صورت امکان، آزادی بچهها تا زمان دادگاه به قید وثیقه
-طی شدن مراحل منطقی و قانونی در بررسی پرونده
- اسیر نشدن در دام جوسازیها و مظلومنماییها
- عمل به وعدههایی که به خانواده متهمان داده شده است.
بازپرس جعفری از اینجا وارد بحث میشود و درباره مطالبات ما نکاتی دارد. نگرانیاش از ملاقات یکی از متهمان با خانوادهاش، نگرانی عجیبی نیست. دستگاه امنیتی نمیتواند به این خانواده اعتماد کند. جعفری میگوید حرفهایی که به خانواده یکی از متهمان میزده را چند ساعت بعد در شبکههای ماهوارهای رصد میکرده است و چنین چیزی برای دستگاه قضایی یک معنای واضح دارد: آنها قابل اعتماد نیستند، البته برای بچهها امکان تماس تلفنی هفتگی با خانوادههایشان فراهم است، اگر چه گاهی روند تماسها قطع میشود و این، بچهها را عصبی کرده است. درباره وکیل هم، بازپرس جعفری به تبصره ۱ ماده ۴۸ «آیین دادرسی کیفری» اشاره میکند و میگوید: «بر اساس این قانون، وکیلِ امیرحسین و علی باید از فهرست مورد تأیید قوه قضائیه انتخاب شود و تا وقتی قانون همین است، راه دیگری ندارند.» بازپرس بیراه هم نمیگوید. عضویت در سازمان منافقین و همکاری با آنان فصل مشترک اعضای این خانواده است. مجید دایی علی یونسی، عضو منافقین بوده و در سال ۶۰ کشته شده است. یوسف یونسی پدر خانواده به دلیل عضویت در سازمان سال ۶۴ به ۱۲ سال حبس محکوم میشود. زیبا خاله خانواده عضو شورای مرکزی بوده و شوهر خاله آنها در عملیات مرصاد کشته شده است. رضا برادر علی هم اخراجی دانشگاه امیرکبیر به دلیل همین عضویت و مقیم سوئد است.
در روایت نماینده انجمن اسلامی مستقل یک بخش جالب دیگر هم وجود دارد: «یکی از اساتید وسط جلسه حرف خوبی میزند. میگوید: حتماً ما هم مقصریم در به دام افتادنِ بچهها. این «ما» را شما یک طیف بگیرید، از مدیر و مسئول و مقام محترم ریاستِ انبوه نهادهای فرهنگی مملکت تا استاد و دانشجو و طلبه» و روایتش را با امید به بخشش و عفو اسلامی تمام میکند. وقتی دو متهم اظهار پشیمانی و طلب بخشش دارند، یاد ماجرای «امید کوکبی» میافتم. حتماً اسمش برایتان آشناست. خرداد ۹۵، هشتگ #FreeOmid با مطالبه آزادی کوکبی در توئیتر فارسی ترند شد. امید نه آن روز و با فشار توئیتری، اما چند وقت بعد آزاد شد و آنطور که یکی از اساتید میگوید، در گنبد کاووس کسبوکار خودش را راه انداخته و کارآفرینی میکند. «رأفت اسلامی» کار خودش را کرده و امید را از مُرداب نجات داده. من ظهر دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۹ توی چشمهای علی و امیرحسین، امید را دیدم.