سرویس حوادث جوان آنلاین: به گزارش جوان، بامداد یک شنبه۲۰ مردادماه به مأموران کلانتری۱۳۴ شهرکغرب خبر رسید که مرد جوانی در اتاق نگهبانی کارگاه ساختمانی به قتل رسیدهاست. وقتی مأموران در محل حادثه حاضر شدند با جسد مرد افغان۳۰سالهای به نام احمد روبهرو شدند که با اصابت ضربات میلهآهنی به قتل رسیدهبود. با اعلام خبر قتل مرد جوان، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیسآگاهی در محل به تحقیق پرداختند.
نخستین بررسیها نشان داد پسر جوانی به نام بصیر نیمههای شب وقتی احمد در خواب بود او را با میلهآهنی به قتل میرساند و از محل فرار میکند. یکی از شاهدان به تیم جنایی گفت: من همراه مقتول و چند نفر دیگر در این ساختمان در حال ساخت کار میکنیم و شبها هم در این اتاق نگهبانی میخوابیم.
ساعتی قبل در حالی که همه خواب بودیم با صدای دلخراشی از خواب بیدار شدیم و دیدیم که بصیر با میله آهنی در حال ضربه زدن به سر احمد است و بعد هم قبل از اینکه او را دستگیر کنیم به سرعت فرار کرد.
همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی مأموران تحقیقات خود را برای دستگیری قاتل فراری آغاز کردند تا اینکه دو روز قبل موفق شدند قاتل را در حوالی شهر آرادان از توابع شهرستان اسلامشهر دستگیر کنند. متهم صبح دیروز به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و به قتل دوستش اعتراف کرد. وی در ادامه برای تحقیقات بیشتر به دستور بازپرس پرونده در اختیار کارآگاهان ادارهدهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفتگو با متهم
خودت را معرفی کن؟
بصیر هستم ۲۴ ساله.
اهل کجایی؟
افغانستان.
مجوز ورود به ایران داری؟
نه، پنجماه قبل به صورت قاچاق از شهرستان فاریاب افغانستان برای کار به ایران آمدم.
مقتول را میشناختی؟
بله، از چهارماه قبل که در این کارگاه مشغول به کار شدم با احمد که بنا بود آشنا شدم و با هم دوست شدیم.
شاگرد احمد بودی؟
نه، من جوشکار بودم و کارم به او ارتباطی نداشت.
چرا او را به قتل رساندی؟
چند روز قبل از حادثه احمد جلوی دوستانم گفت که من نوچه مهندس هستم و خبرکشی میکنم و زیرآب آنها را میزنم. خیلی از حرفهای او عصبانی شدم و از او کینه به دل گرفتم و تصمیم گرفتم انتقام سختی از او بگیرم که شب حادثه وقتی همه در خواب بودند از خواب بیدار شدم و با میلهآهنی که از قبل آماده کردهبودم چند ضربه به سرش زدم و فرار کردم.
بعد از قتل به کجا فرار کردی؟
پس از قتل به سراغ یکی از دوستانم در آرادان رفتم و به او گفتم بیکار شدهام که او هم مرا به کارگاه ریختهگری در آن نزدیکی معرفی کرد و شروع به کار کردم.
چطور دستگیر شدی؟
یکی از بستگان مقتول مخفیگاه مرا به مأموران لو داد. او چند روز قبل مرا در خیابان دیدهبود و مرا تعقیب کرد و محل زندگیام را پیدا کرد.
متأهلی؟
من مجردم، اما مقتول متأهل بود و زن و بچهاش در افغانستان زندگی میکنند.