نشست کمیسیون فرهنگی تربیت بدنی و ورزش کشور که دیروز برگزار شد، یک خروجی داشت و آن هم تأکید متولیان ورزش از وزیر و معاونانش گرفته تا رئیس کمیته ملی المپیک بر اهمیت کار فرهنگی بود، اما آیا در متن ورزش چنین تأکیدی عملی و جاری شده است؟
پاسخ منفی است و تنها نگاهی به اوضاع و احوال ورزش ایران بیانگر این است؛ بهرغم تأکیدات مقامات ورزش درباره مسائل و برنامههای فرهنگی که زیربنای اخلاق و مرام پهلوانی است، نگاه به فرهنگ در عمل و در فعالیتهایی که در این زمینه در ورزش صورت میگیرد، هیچگاه به سمتی نرفته که با صحبتها و تأکیدات مسئولان جور در بیاید.
همواره در ورزش کشور شاهد این هستیم که مسئلهای به نام فرهنگ تنها در حرف مهم شمرده میشود و مدیران همیشه در جلسات مختلف با بیان صحبتهای کلی در این زمینه، کمتر پیش آمده که به صورت ریز وارد بررسی دغدغههای فرهنگی شوند و نسبت به برنامهریزی برای رفع آن و همچنین بهبود فضای فرهنگی و اخلاقی ورزش اقدام کنند. برخی اقدامات فرهنگی در ورزش مانند گرامیداشت و تقدیم مدالها به شهدای گرانقدر و دیگر اقداماتی از این حیث بیشتر به صورت خودجوش و توسط خود قهرمانان صورت گرفته است و در این بین مسئولان کمترین نقش را داشتهاند و نمیتوان آن را به پای کار فرهنگی صورت گرفته در ورزش نوشت.
بیتوجهی به کارهای فرهنگی در ورزش ایران در شرایطی است که هر سال که میگذرد، دغدغهها نسبت به این امر بیشتر میشود و ورزشی مانند فوتبال هر سال بیشتر در منجلاب فساد اخلاقی و اقتصادی فرو میرود، بهطوری که امروز پای مجلس و قوه قضائیه هم به این ورزش باز شده است. البته چنین مسائلی را در رشتههای دیگر کمتر میتوان دید و آنها نسبت به فوتبال فضای سالمتری دارند. با این حال نمیتوان کتمان کرد که یکی از ریشههای اصلی فساد در ورزش که در رشتهای مانند فوتبال با توجه به گردش سالانه هزار میلیاردی متبلور شده است، عدم توجه به فرهنگ و زیرساختهای اخلاقی در ورزش کشور است که در صورت توجه به چنین مسئلهای امروز شاهد چنین حجمی از فساد در یکی از پرطرفدارترین ورزش کشور که میلیونها جوان را درگیر کرده است، نبودیم.
البته چنین بیتوجهی به جای فرهنگسازی که زمینهساز فساد در بخشی از ورزش شده است، وقتی با بیتوجهی وزیر ورزش همراه میشود و سلطانیفر در جلسه دیروز از قبول نداشتن فساد در ورزش صحبت میکند، نشان میدهد وقتی مدیر ارشد ورزش کشور اعتقادی به هزینههایی که بیتوجهی به مسائل زیربنایی فرهنگی به ورزش کشور تحمیل میکند، ندارد، نمیتوان انتظار داشت که چنین مدیری مسئله فرهنگ را جدی بگیرد و نسبت به جلوگیری از پیامدهای منفی عدم توجه به آن برنامهریزی کند.
علاوه بر این، نوع نگاه حاکم بر سیستم مدیریتی ورزش کشور به فرهنگ بیشتر یک نگاه تزئینی و نمایشی است، طوری که اولویت اکثر مسئولان ورزش از مدیران وزارت و کمیته ملی المپیک تا فدراسیونها و باشگاهها، بیشتر در توجه به ورزش قهرمانی و حرفهای خلاصه شده است و بخش زیادی از بودجه سالانه در این زمینه هزینه میشود. توجه به کارهای فرهنگی همواره در حاشیه قرار داشته و بودجه اندک در نظر گرفته شده برای برنامههای فرهنگی آنقدر ناچیز است که حتی کفاف برنامهریزیهای کوتاهمدت را هم در این حوزه نمیدهد.
در چنین شرایطی برای پیشبرد فرهنگ و مسائل اخلاقی در ورزش کشور باید از تغییر نوع نگاه مدیران آغاز کرد و این تغییر نگاه به مقوله مهمی به نام فرهنگ باید از مدیران ارشد شروع شود و به مدیران ردههای پایینتر تسری پیدا کند. در صورت باور یک مدیر به کار فرهنگی است که میتوان به اولویت قرار گرفتن فرهنگ در ورزش امیدوار بود. در این صورت است که برنامهریزی فرهنگی برای ورزش کشور از حالت یک کار نمایشی خارج میشود و با بهبود فضای فرهنگی ورزش در عمل است که میتوان تأکیدات مسئولان ورزش کشور درباره فرهنگسازی را جدی گرفت و روی آن حساب کرد؛ نه مانند امروز که در صحبتهایشان از اهمیت فرهنگ میگویند، اما در عمل تنها چیزی که جدی گرفته نمیشود، فرهنگسازی در ورزش است.