اين قديمها و خاطراتي كه هميشه باعث ميشود تا ما از آن به خوبي و خوشي ياد كنيم، ارتباطي ناگسستني با جمعهاي خانوادگي دارد. دورهميهايي كه در خانه بزرگتر فاميل همه را بر سر يك سفره مينشاند و ساعات طولاني در كنار هم نگه ميداشت. آن قديمها يعني دوران كودكيهاي ما، خانه مادربزرگ و پدربزرگ هميشه پاتوق خالهها، عمهها، داييها و عموها و فرزندانشان بود و صداي خنده و شادي بچهها و بزرگترها زيباترين آوا و در آن دوران موسيقي متن زندگي مردم كشورمان بود؛ و بچههاي قد و نيمقدي كه براي شنيدن قصههاي مادربزرگ دور تا دورش را ميگرفتند و چشم ميدوختند به لبهاي مادربزرگ و پدربزرگ تا برايشان از دختر شاه پرياني بگويد كه در چنگ ديو اسير شده بود يا از ماه پيشاني كه در تنور زنداني شده بود. اين موقعها بود كه آن همه سر و صدايي كه موقع بازي كردن از آنها شنيده ميشد به سكوت تبديل ميشد و جيكشان در نميآمد. كم و بيش هنوز هم چنين جمعهايي در خانه بزرگترهاي خانواده و فاميل تشكيل ميشود، اما به دليل در شرف انقراض بودن نسل عمو، عمه، خاله و دايي جمعهاي نسل جديد مانند قديميها شلوغ و پر جمعيت نيست. جمعهاي فاميلي نهايتاً ده دوازده نفره است و حالا نه فقط جمعهاي دوستانه و خانوادگي بلكه تعداد اعضاي خانوادهها نيز كم شده و نسل چهارم و پنجم و ششم خيلي وقتها خاله، عمه، دايي و عمو را در فيلمها و قصهها ميبينند و فرهنگ تكفرزندي يا دو فرزندي حاكم بر خانوادهها، شانس درك اين احساس خوشايند را از نسل جديد گرفته است. بازگشت به همين قديمهايي كه هميشه به خير و خوشي از آن ياد ميكنيم انگار از شادتر بودن زندگي خانوادههاي پر جمعيت ديروز نسبت به خانوادههاي هستهاي و جمع و جور امروز حكايت دارد.
«فرزند كمتر، زندگي بهتر» شعاري بود كه تا همين چند سال پيش از دهان همه افراد جامعه شنيده ميشد. علاوه بر اينكه چنين شعاري را ميتوانستيد از روي قوطي كبريت گرفته تا كارتن يخچال و فريزر مشاهده كنيد. خلاصه اينكه اين شعار از بس كه تكرار شد، در ضمير ناخودآگاه مردم نشست و رفته رفته ذائقه آنان را به داشتن يك يا نهايتاً دو فرزند تغيير داد. حالا اما آمار و ارقام رشد جمعيت و نرخ باروري زنگ خطر پيري و كاهش چشمگير رشد جمعيت را به صدا در آورده است و مسئولان هم به صرافت افتادهاند تا سياستهاي جمعيتي كشور را تغيير دهند تا از پير شدن هرم جمعيت كشورمان در يكي دو دهه آينده جلوگيري كنند. بنابراين شعار «فرزند بيشتر، زندگي شادتر» قرار است جايگزين شعار قبلي شود. اما صرفنظر از اين سياستها بد نيست از منظر روانشناختي به آثار و تبعات واقعي تعداد اعضاي خانواده بر كيفيت زندگي اعضاي آن نگاهي داشته باشيم و ببينيم تك فرزندها بيشتر احساس خوشبختي ميكنند يا چند فرزندها و نگاه كارشناسان به اين موضوع چيست.
تنهايي يكي يكدانههاهميشه وقتي ميخواهيم از وفادارترين دوستانمان صحبت كنيم و عميقترين احساساتمان را نسبت به آنها بيان نماييم، ميگوييم «مثل خواهرم است»، « از برادر برايم مهربانتر است». به كار بردن چنين واژههايي كافي است تا مخاطب ما متوجه شود چقدر من و شما روي اين دوست ميتوانيم حساب بازكنيم و وجودش به اندازهاي دلگرممان ميكند كه مانند خواهر يا برادر يا يكي از اعضاي خانواده پشتمان به وجود و حضور او گرم ميشود. از سوي ديگر ادبيات عامه بيانگر ريشهايترين مسائل اجتماعي است كه در فرهنگ و مناسبات جامعه ما نهادينه شده و جزو ارزشهايمان محسوب ميشود. بنابراين به كار بردن اين تعبيرها كنايه از جايگاهي دارد كه خواهر و برادر در كنار پدر و مادر به عنوان نزديكترين اعضاي خانواده ما دارند. بگذريم از اينكه حمايت اعضاي خانواده از يكديگر موضوعي است كه نه فقط در جامعه سنتي و ارزشگراي ايران بلكه در تمامي دنيا معمول و مرسوم است اما هر قدر كانون خانواده در جامعهاي قدرتمندتر باشد اين حمايت جديتر و ريشه دارتر و قويتر است. بر همين اساس هم هست كه تكفرزندها در خانواده به جز پدر و مادر حامي ديگري ندارند. از سوي ديگر، بخش مهمي از فرآيند اجتماعي شدن ما در تعامل با اعضاي خانواده، خواهر، برادر و اعضاي فاميل اتفاق ميافتد. بر اين اساس فرايند اجتماعي شدن يكي يكدانهها در تعامل با اعضاي خانواده به صورت تمام و كمال اتفاق نميافتد چون خواهر و برادري وجود ندارد تا با يكديگر قهر و آشتي، بازي و رقابت را تمرين كنند. حالا تصور كنيد خانوادههاي تكفرزند و هستهاي با اطرافيانشان هم روابط موزائيكي داشته باشند و رفت و آمدهاي خانوادگي دوستانه و فاميليشان هم در سطحي بسيار محدود صورت بگيرد، در آن صورت است كه اين تكفرزندها هيچ بستري براي رشد اجتماعي خود نمييابند و بديهي است هنگامي كه ناگزيرند براي تحصيل يا اشتغال حضور در جامعه را تجربه كنند، با چالشهاي جدي مواجه خواهند بود.
شيريني حمايت اعضاي خانوادهنميدانم شما در خانوادهاي سه چهار نفره زندگي ميكنيد يا در خانوادهاي عيالوار و پرجمعيت؛ اما به هر حال تجربه زندگي در هر كدام از اين دو خانواده دنيايي متفاوت است. هر چند شادتر زندگي كردن به عوامل متعددي بستگي دارد اما مسلما چه در شاديها و چه در مشكلات، ميتوان بارهاي زندگي را با كمك اعضاي خانواده بهتر و راحتتر به دوش كشيد و سنگها را با سهولت بيشتري از مسير برداشت. اين موضوعي است كه كم و بيش همه ما آن را تجربه كردهايم. در كنار پدر و مادر معمولاً خواهرها و برادرها ميتوانند پشتوانه محكمي باشند كه در مواقع سختي و اضطرار به كمك يكديگر ميآيند و در صورت برخورداري از يك تربيت مناسب ميتوان هميشه روي همراهي و كمك اعضاي خانواده حساب ويژهاي باز كرد. طبيعي است كه خانوادههاي كمجمعيت از اين امكان كمتر بهرهمند ميشوند. با اين تفاسير بهتر است ببينيم نگاه كارشناسان به اين موضوع چيست؛ آيا خانوادههاي گسترده و پرجمعيت كه در گذشته معمولتر بود سلامت رواني و اجتماعي بيشتري براي اعضايشان فراهم ميكردند يا نه؟
حمايت بيشتر در خانوادههاي بزرگتردكتر فربد فدايي، روانپزشك و عضو هيئت علمي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي و مدرس روانپزشكي كيفري دانشكده حقوق دانشگاه تهران و عضو هيئت رئيسه انجمن علمي روانپزشكان ميگويد: «نتايج پژوهشها نشان ميدهد كه زندگي مجردي از مهمترين عوامل در ايجاد افسردگي است و كساني كه ازدواج ميكنند در برابر خيلي از بيماريهاي رواني از جمله افسردگي مقاومتر هستند.» اين روانپزشك در مقايسه خانواده گسترده و هستهاي خاطر نشان ميكند: «خانوادههاي گسترده هميشه ميتوانند حمايت لازم را در شرايط خاص و فقدانها و محروميتها تأمين كنند، بنابراين ميتوانند در تأمين بهداشت رواني اعضايشان تأثير بيشتري داشته باشند. در مقابل اما خانوادههاي تكسرپرست يا خانوادههاي تكهستهاي كه فقط از پدر و مادر و فرزند يا فرزندان تشكيل شدهاند، استعداد بيشتري براي قرار گرفتن در معرض آسيبهاي رواني دارند.»
ارتباط «فرزند بيشتر، زندگي شادتر» با نگرشدكتر احمد جليلي، رئيس انجمن روانپزشكان ايران درباره تأثير تعداد فرزندان خانواده در داشتن زندگي شادتر ميگويد: «در كشورمان كار تحقيقي قابل استنادي در اين زمينه صورت نگرفته است اما اين مسئله در مجموع به نگرش خانوادهها در اين حوزه بستگي دارد.» وي به خانوادههايي اشاره ميكند كه بيشتر بودن تعداد فرزندان را نعمت ميدانند و از افزايش تعداد فرزندان استقبال ميكنند و در مقابل، خانوادههايي وجود دارند كه تمايل چنداني به داشتن فرزند بيشتر ندارند و براي محدود كردن تعداد فرزندانشان برنامهريزي ميكنند. اين كارشناس در مجموع ارزيابياش را از «فرزند بيشتر، زندگي شادتر» اينگونه بيان ميكند: «زياد بودن تعداد فرزندان اگر با رفاه مادي و فراغ بال همراه باشد تا انرژي پدر و مادر براي تربيت و به عرصه رساندن بچهها همراه باشد طبيعتاً شرايط متفاوتي را ايجاد ميكند و گاهي خانوادهاي در شرايط مالي بد پدر و مادر و همچنين فرصت ناكافي آنان براي رسيدگي به بچههايشان داراي فرزندان زياد هستند. بر اين اساس براي آنكه بخواهيم در اينباره قضاوت كنيم به تحقيقات و شواهد بيشتري نياز داريم. اما در مجموع، تحقيقي انجام نشده تا بتوانيم ارزيابي كنيم اين موضوع چقدر بر شادي يا افسردگي افراد اثرگذار است.»
فرصت كمتر براي تمرين سازوكارهاي انطباقيبازيهاي تكنفره يا بازي با همبازيهاي مجازي، تجربهاي است كه كودكان و نوجوانان نسل جديد با آن مواجهند و كارشناسان درباره افراط در استفاده از بازيهاي رايانهاي همواره هشدار ميدهند. اما اگر كمي منصفانهتر به چنين موضوعي نگاه كنيم به اين نتيجه ميرسيم كه گرايش افراطي بچههاي اين دور و زمانه به بازيهاي رايانهاي در تبلت و گوشيهاي هوشمند تلفن همراه خيلي هم تقصير آنها نيست، چراكه اين بچهها بر خلاف نسلهاي گذشته همبازي ندارند تا بخواهند به بازيهاي پر جنب و جوش و پرهيجان گروهي بپردازند، بنابراين ناگزيرند در دنياي مجازي براي خودشان همبازي بسازند و با او رقابت كنند و هيجاني بسيار متفاوت از هيجان بازي با خواهر و برادر، دوست و همشاگردي را تجربه كنند. تغيير سبك و سياق زندگي بهخصوص ويژگيهاي زندگي شهري هم موجب شده تا ارتباطات همسايهها و هم محلهايها هم مانند ارتباطات دوستانه قديميها نباشد، شايد به اين خاطر كه خيلي از همسايههاي آپارتماننشين امروزي ما هم اغلب تكفرزند يا بيفرزندند. پس گزينه بازي با بچههاي همسايه و هممحلي هم اين روزها نسبت به گذشته بسيار كمرنگتر شده است. بديهي است كه همبازيهاي مجازي قادر نيستند بچههاي ما را به مهارتهاي ارتباطي مجهز كنند و تمرين خوبي براي جامعهپذيري بچهها به شمار نميآيند. پس تكفرزندها گذشته از اينكه احتمالاً شادي و هيجان زندگي با خواهر و برادر را درك نميكنند براي پذيرش نقشهاي اجتماعي خود نيز با چالشهايي مواجه هستند.
دكتر جليلي درباره چالشهايي كه گاهي تكفرزندها با آن مواجه ميشوند، ميگويد: «تكفرزندها ممكن است كمي مشكل پيدا كنند، چراكه انطباق و سازش با ديگران را بچهها در تعامل با خواهر و برادرها در دوران كودكي تمرين ميكنند تا هنگامي كه بزرگ شدند بتوانند در تعامل با ديگران اين قابليت انطباق را پيدا كنند. بديهي است كه تكفرزندان فرصت كمتري براي اين تمرين دارند تا اين سازوكارهاي انطباقي را با اقوام و دوستان تجربه كنند اما در مجموع، اين موضوع خيلي نگرانكننده نيست و ميشود براي اين تمرين انطباق و اجتماعي شدن راهكارهايي را تدوين كرد تا مشكلي براي بچهها پيش نيايد.
حمايت از نسل آيندهبا تمام اين تفاسير نميتوان برخي واقعيتهاي اجتماعي و اقتصادي جامعه امروز را ناديده گرفت. براي بازگشت فرهنگ «هر آن كس كه دندان دهد نان دهد»، بايد دركنارش «فرزند بيشتر، زندگي شادتر» سرمايهگذاري شود. بديهي است نسلي كه با چنين شعاري بزرگ شده و با چالشهاي موجود در جامعه هم سر و كار دارد، به اين راحتي نگاهش تغيير نميكند، همانگونه كه براي تغيير نگاه ارزشي به فرزند داشتن سالها تلاش شد و تدابير تشويقي و حتي تنبيهي متعددي همچون عدم حمايت بيمهاي از فرزندان سوم به بعد در نظر گرفته شد، حالا هم بايد دولت به ميدان بيايد و از نسل آينده كشورمان حمايت كند.