در حالي كه انتظار ميرفت همگام با قدمهاي رو به جلوي ايران در راستاي ارتقاي ديپلماسي فرهنگي با غرب، دولت امريكا نيز حسن نيت خود را در قبال همكاريهاي فرهنگي با ايران با پايين كشيدن فتيله ايرانستيزي در فيلمها و سريالهايش اثبات كند اما در تازهترين مورد پس از سينما، تلويزيون امريكا و شبكه CBSاين كشور نيز وارد بازي سياستهاي حاميانه اسرائيلي و نمايش ايرانيان در قامت تروريست و مردماني سطح پايين شده است. سريال بسيار پر مخاطب و معروف NCIS كه به عنوان يكي از پر بينندهترين سريالهاي امريكايي در ژانر جنايي و با محوريت سرويس تحقيقات جنايي نيروي دريايي ايالات متحده NCIS به شمار ميآيد، در تازهترين قسمت از فصل دهم خود با دفاع از دكترين دفاعي يهود، يك ايراني را به عنوان تروريست و مسئول قتل رئيس سازمان اطلاعاتي رژيم اسرائيل در داستان خود ميگنجاند.
دفاع از دكترين دفاعي يهود در NCIS
ايران و امريكا تا اين لحظه در زمينه ديپلماسي سياسي در تلاش براي رسيدن به يك موقعيت با ثبات و احترام متقابل هستند؛ موقعيتي كه پس از حدود 30 سال براي اولين بار رقم ميخورد اما تا كنون هر چه حاصل شده تنها در همان دايره ديپلماسي سياسي كم و بيش خلاصه شده است. خصومت فرهنگي ميان ايران و امريكا سابقه طولاني دارد. روابط فرهنگي ميان ايران و امريكا از سال 1835 ميلادي آغاز و پس از پيروزي انقلاب تيره و تار شد. هر از گاهي نيز خصومتهاي فرهنگي ميان دو كشور بالا گرفته است، به خصوص هنگامي كه كمپانيهاي فيلمسازي به ويژه كمپانيهاي تحت اسپانسري لابيهاي صهيونيستي همچون كمپاني «وارنر بروس» يا همان «برادران وارنر» در ساخت فيلمهاي توهينآميز عليه ايران سنگ تمام گذاشتهاند. اما اكنون و در دوران تغيير و تحول روابط ميان دو كشور كه از مذاكرات سياسي آغاز شده است، انتظار ميرفت كه حوزه فرهنگ پيش از ساير حوزهها از اين تغييرات متأثر شود اما مشاهده ميشود كه در زمينه ديپلماسي فرهنگي، امريكا كماكان بر طبل كدورت و تفرقه خود ميكوبد. اين در حالي است كه در كشورمان طي مدت زماني اندك از روي كار آمدن دولت اعتدال، اقدامات درخور توجهي در راستاي ارتقا و بهبود ديپلماسي فرهنگي انجام شد. با اين وجود كمپانيهاي امريكايي كماكان فيلم ضد ايراني ميسازند و اكنون به تازگي سريال NCIS كه نه تنها در امريكا بلكه در 41 كشور جهان بازپخش دارد، در يكي از قسمتهاي فصل دهم خود داستاني حول محور قتل رئيس سازمان اطلاعاتي رژيم اسرائيل را دنبال ميكند كه از قضا پدر زيوا ديويد يكي از اعضاي NCIS است؛ تيمي متشكل از افراد متخصص و حرفهاي كه بازجوييها و پژوهشهاي جنايي را در درون نيروي دريايي ايالاتمتحده و سازمانهاي وابسته به تفنگداران دريايي ايالاتمتحده مديريت ميكنند.
سايت مشرق درباره اين سريال نوشته است: «زيوا ديويد به عنوان فردي كه اصالتاً جاسوس سرويس اطلاعاتي اسرائيل (موساد) بوده، علاقه ويژهاي به يهود داشته و پدرش نيز رئيس سرويس اطلاعاتي اسرائيل معرفي ميشود. نقش زيوا ديويد در NCIS در راستاي دكترين يهود تعريف ميشود؛ مبتني بر دكترين دفاعي يهود اصالت با تهديد است. بنابراين يهوديان همواره با نشان دادن تصويري آسيب خورده از خود، اينگونه به جهانيان القا ميكنند كه قوم و نژاد يهود در معرض تهديد و هجمه است.»
در اين قسمت از اين سريال تصويري مظلومانه و آسيب پذير از اسرائيليها به نمايش در ميآيد. در خط داستاني اين قسمت، رئيس سازمان اطلاعاتي اسرائيل كه پدر زيوا ديويد است به شكل مشكوكي به قتل ميرسد؛ قتلي كه شواهد، آن را به شخصي به نام آرش كريمي كه فردي ايراني است ربط ميدهد. زيوا ديويد كه پيش از اين تمام اعضاي خانوادهاش به قتل رسيده بودند با به قتل رسيدن پدرش، آخرين عضو خانواده خود را نيز از دست ميدهد و به فكر انتقام از ايرانيها ميافتد.
باز هم ايراني عقب مانده در رسانههاي امريكايي
به نقل از مشرق در قسمت يكم از فصل يازدهم سريال NCIS نيز سرهنگ گيبز، قهرمان اصلي داستان، مأموريت مييابد در پوشش مأمور DOD براي پيگيري قتل افسري جوان كه در ايران مأموريت داشته است و اكنون بعد از به قتل رسيدن، سر جداشده وي براي امريكا فرستاده شده است، به ايران سفر كند. نماي به تصوير كشيده شده از ايراني كه گيبز به آن سفر ميكند از نظر عقبماندگي هيچ تناسبي با ايران واقعي ندارد.
فصلهاي پيشين اين سريال از مفاهيم و القائات ضد ايراني نيز عاري نبودهاند چه بسا قسمتهاي قبل NCIS از نظر موضوعي گهگاه محتواي ضد اسلامي و ضد ايراني داشتهاند اما در اين قسمت از فصل دهم اين سريال، ايرانستيزي با مضمون پليد نشان دادن ايران و دفاع و حمايت از اسرائيليها به اوج خود ميرسد. اين در حالي است كه انتظار ميرفت پس از تغيير و تحولات در روابط ميان دو كشور از ميزان لفاظيها و توهينهاي سينمايي و تلويزيوني امريكا عليه كشورمان به وضوح كاسته شود. ديپلماسي ابعاد مختلفي دارد. در جلب اعتماد طرفيني كه خواستار آب شدن يخ خصومتها هستند، تنها سياست نميتواند ايفاكننده نقش اصلي باشد.
حسن نيت، افق نو و كينه ادامهدار امريكا
ديپلماسي فرهنگي يكي از مهمترين چالشهايي است كه طرفين خواهان مصالحه بايد براي رسيدن به هدفشان به خوبي از پس آن بر بيايند و از دريچه آن حسن نيتشان را به يكديگر ثابت كنند. پس از مذاكرات 1+5 ژنو به نظر ميرسد كه ديپلماسي سياسي راه خود را به خوبي پيدا كرده باشد اما مشكل در سياستهاي فرهنگي امريكا كماكان پا برجاست آن هم در حالي كه پيشتر جشنواره ضد هاليوودي و ضد اسرائيلي «افق نو» تهران بنا به دلايلي كه برخي ميگويند تغيير در ديپلماسي دولت ايران بوده لغو شده يا به تعويق افتاده است. با اين حال كماكان در امريكا خبري از لغو ساخت فيلمهاي ضد ايراني نيست. فيلم ضد ايراني «ركنپنجم» اين روزها روي پرده سينماهاي امريكا است؛ «گلاب»، «هواپيماي 103 »، «زماني براي خيانت» و دنباله «300: نبرد آرتميشيا» مراحل توليد خود را پشت سر ميگذارند و حالا حوزه سريالسازي هم كه پيشتر در اين حوزه به شكلي كمرنگ تر از سينما حركت ميكرد در اين حوزه خودي نشان داده است.
در اين شرايط سؤال اين است كه در دوره تغييرات، جاي پاي ديپلماسي فرهنگي امريكا كجا است ؟ تجربه ميگويد كه امريكاييها در عرصه فرهنگ حسن نيت خود را به آساني نشان نميدهند. سالها از فروپاشي شوروي سابق گذشته است اما امريكا هنوز فيلمهايي ميسازد و در آن تروريستهاي فيلمهايش را تبعههاي اهل شوروي سابق و كشورهاي نوپاي تازه استقلاليافته از شوروي معرفي ميكند. تصوير ويتناميها در فيلمهاي امريكايي هنوز كه هنوز است همان تصوير كليشهاي مردمان سطح پايين است كه عمدتاً كارتلهاي مواد مخدر هستند و در قاچاق مواد و جرم و جنايت شركت دارند. شايد به همين زوديها نبايد انتظار داشت كه در فيلمها و سريالهاي امريكايي نيز ايرانيها يك پاي ثابت ترور و جنايات سياسي نباشند. اين تخيل امريكايي است كه هنوز ديپلماسي سياسي و فرهنگي امريكا سعي نكرده است اصلاحش كند؛ اتفاقي كه به رغم پيشرفت در عرصه سياست، آسمان روابط فرهنگي ميان دو كشور را تيره و تار نگه ميدارد.