وقتی دونالد ترامپ با لحنی آمیخته به طعنه و خودستایی گفت «ناتو مرا بابا صدا میزند»، خیلیها این جمله را یک شوخی سیاسی دانستند؛ یک اغراق رسانهپسند از سوی سیاستمداری که به جنجالهای زبانی عادت دارد. اما انتشار سند امنیت ملی ایالات متحده نشان داد این جمله بیش از آنکه یک شوخی باشد، به استعارهای دقیق از نگاه جدید واشینگتن به اروپا تبدیل شده است: اروپای وابسته، مدیون و در نهایت قابل کنار گذاشتن. در این سند، اروپا دیگر شریک استراتژیک و ستون نظم غربی معرفی نمیشود، بلکه با عباراتی تلویحاً تحقیرآمیز به عنوان قارهای درگیر بحران هویت، ضعف امنیتی، افول تمدنی و بیثباتی سیاسی تصویر میشود. امریکا که دههها خود را ضامن اصلی امنیت اروپا میدانست، حالا با صراحتی بیسابقه میگوید که اولویتش دیگر حفاظت از اروپا نیست. مسئولیت امنیتی باید بهصورت کامل به خود اروپاییها منتقل شود و واشینگتن تنها در صورت تطابق کامل با منافعش مداخله خواهد کرد. این چرخش، صرفاً یک تغییر تاکتیکی نیست، بلکه نشانه یک گسست عمیق در فلسفه سیاست خارجی امریکاست. از پایان جنگ جهانی دوم تا سالهای اخیر، اتحاد دو سوی آتلانتیک بر این فرض نانوشته استوار بود که امنیت اروپا و امریکا ناگسستنی است. اما سند جدید عملاً این پیوند را سست کرده و آن را به رابطهای مشروط، موقتی و مبتنی بر هزینه و فایده تقلیل داده است. اروپا از شریک به بار اضافی تنزل یافته است.
بخش نگرانکنندهتر سند، لحن ایدئولوژیک آن درباره اروپا است. امریکا نه تنها از ضعفهای نظامی و اقتصادی اروپا سخن میگوید، بلکه به شکلی بیسابقه وضعیت فرهنگی و هویتی این قاره را زیر سؤال میبرد. اشاره به فرسایش تمدنی، بحران هویت، سیاستهای مهاجرتی و سرکوب آزادی بیان نشان میدهد که واشینگتن دیگر اختلاف خود با اروپا را صرفاً در سطح منافع نمیبیند، بلکه آن را به سطح ارزشها و هویت تمدنی کشانده است. در این نگاه، اروپا نه یک متحد گرفتار چالش، بلکه یک پروژه شکست خورده تلقی میشود. در همین چارچوب است که سند به شکلی ضمنی از تقویت نیروهای مخالف مسیر فعلی اروپا سخن میگوید. عبارتی دیپلماتیک که در عمل میتواند به معنای حمایت از جریانهای پوپولیستی، راستگرا یا ضدساختارهای اتحادیه اروپا تعبیر شود. این بخش از سند، حساسترین و بحثبرانگیزترین بخش آن است، زیرا شائبه نوعی مداخله غیرمستقیم در سیاست داخلی کشورهای اروپایی را ایجاد میکند؛ آن هم از سوی کشوری که همواره دیگران را به احترام به اصل عدم مداخله دعوت میکرد. همزمان، تأکید سند بر تغییر نقش ناتو نیز پیام روشنی دارد. دیگر خبری از چتر امنیتی تضمینشده نیست. از نگاه جدید واشینگتن، ناتو باید بیش از آنکه یک اتحاد دفاعی کلاسیک باشد، به یک سازوکار پرداخت محور و معاملهمحور تبدیل شود. کشورهایی که سهم بیشتری بپردازند، حمایت بیشتری دریافت خواهند کرد و دیگر اصل همبستگی مطلق در برابر تهدید مشترک تضمین شده نیست. این همان نقطهای است که جمله «ناتو مرا بابا صدا میزند» معنایی نمادین پیدا میکند: امریکا خود را قیم میداند، نه شریک برابر. برای اروپا، پیامدهای این رویکرد میتواند بسیار گسترده باشد. افزایش فشار برای بالا بردن بودجههای نظامی، ایجاد ساختارهای دفاعی مستقل، تقویت ایده خودمختاری راهبردی و حتی فاصلهگیری نسبی از واشینگتن، همگی به بحثهای جدی در پایتختهای اروپایی تبدیل شدهاند. اما مشکل آنجاست که اروپا سالها بر پایه وابستگی امنیتی به امریکا ساختار یافته و ایجاد یک سیستم دفاعی مستقل، نه ارزان است و نه سریع. از سوی دیگر، این تغییر رویکرد امریکا، شکافهای درون اروپا را نیز تشدید میکند. کشورهای اروپای شرقی که بیشترین اتکا را به حمایت امریکا دارند، نگران رهاشدن در برابر تهدیدهای روسیهاند. در مقابل، برخی کشورهای اروپای غربی به دنبال کاهش وابستگی به واشینگتن و حرکت به سمت نوعی استقلال استراتژیک هستند. نتیجه این دوگانگی، تضعیف انسجام درونقارهای و افزایش بیاعتمادی متقابل است. در سطحی عمیقتر، سند امنیت ملی ۲۰۲۵ ایالات متحده نشان میدهد که امریکا دیگر خود را رهبر طبیعی جهان غرب نمیداند، بلکه خود را یک قدرت منفعتمحور میبیند که در صورت لزوم حتی نزدیکترین متحدانش را نیز کنار میگذارد. اروپا که روزگاری شریک برابر در نظم لیبرال جهانی تصور میشد، حالا در نگاه واشینگتن به یک بازیگر فرسوده و پرهزینه تبدیل شده است.
این تحولات، پرسشی بنیادی را پیش روی اروپا قرار میدهد که آیا میخواهد همچنان در سایه یک امریکای متغیر و غیرقابل پیشبینی بماند یا مسیر مستقلتری را دنبال کند؟ سند جدید امنیت ملی امریکا، بیش از آنکه یک تهدید مستقیم باشد، یک هشدار جدی است؛ هشداری که میگوید دوران تضمینهای همیشگی به پایان رسیده است.
در این میان، شاید جمله ناتو مرا بابا صدا میزند بیش از هر تحلیل دانشگاهی، روح این سند را آشکار میکند. رابطهای که زمانی بر پایه مشارکت بود، حالا به رابطهای سلسلهمراتبی، از بالا به پایین و مشروط به اطاعت مالی و سیاسی تبدیل شده است. پرسش نهایی این نیست که امریکا با اروپا چه میکند، بلکه این است که اروپا تا چه زمانی میخواهد این نقش تازه را بپذیرد.