جوان آنلاین: سینمای ایران با تکیه بر گنجینهای غنی از ادبیات کهن و معاصر، از شاهنامه فردوسی و مثنوی مولوی تا رمانهای سده اخیر و آثار بسیاری از نویسندگان معاصر و جوان، میتوانست صحنهای درخشان برای اقتباسهای سینمایی باشد، اما این ظرفیت عظیم، جز در چند نمونه استثنایی، در سایه مانده است. چرا فیلمسازان ایرانی کمتر سراغ ادبیات میروند؟ چه موانعی همکاری نویسندگان و سینماگران را دشوار کرده؟ چرا برخی اقتباسها از روح کتاب فاصله میگیرند؟ این گزارش، با نگاهی تفصیلی به دلایل کمتوجهی به اقتباس ادبی، چالشهای حقوقی و هنری و نمونههای امیدبخش، به این پرسشها پاسخ میدهد و راهکارهایی برای پیوند ادبیات و سینما پیشنهاد میکند.
چرا ادبیات در سینمای ایران مهجور است؟
اقتباس ادبی، هنری پیچیده است که نیازمند درک عمیق از دو مدیوم ادبیات و سینماست، اما در ایران، موانع متعددی این مسیر را ناهموار کردهاند که به بخشی از آنها در این مجال میتوان اشاره کرد. موانعی همچون تفاوت ذاتی مدیومها ادبیات، جهانی از واژگان و تخیل خواننده است، در حالی که سینما به تصاویر بصری و روایت فشرده وابسته است.
تبدیل یک رمان به فیلم، مهارتی میخواهد که بسیاری از فیلمسازان ایرانی یا با آن بیگانه هستند یا از پیچیدگیهای آن میهراسند. برای مثال، بازآفرینی جهان چندلایه رمانهای محمود دولتآبادی نیازمند بودجه و تخصص سینمایی بالایی است که در ایران کمتر یافت میشود.
برخلاف سینمای جهان که با پژوهشهای گسترده و نهادهای تخصصی، اقتباس را به صنعتی سودآور تبدیل کرده، در ایران این حوزه مغفول مانده است. آمار جهانی نشان میدهد فیلمهای اقتباسی ۵۳درصد فروش بیشتری نسبت به آثار غیراقتباسی دارند، اما نبود آموزشهای تخصصی، فیلمسازان ایرانی را از این فرصت محروم کرده است.
نویسندگان معاصری، چون گلشیری و بهرام صادقی، آثاری ساختارگریز خلق کردهاند که اقتباس از آنها دشوار است. این سبکها، با وجود ارزش ادبی، کمتر برای روایتهای سینمایی خطی مناسب هستند.
بیگانگی فیلمسازان با ادبیات را نیز در این میان نباید نادیده گرفت. بسیاری از کارگردانان، بهویژه نسل جدید، مطالعه عمیقی در ادبیات ندارند و از گنجینه داستانهای ایرانی بیخبرند. این شکاف، مانع شناسایی آثار قابل اقتباس میشود یا اگر هم باشد عمدتاً سراغ ادبیات جهان میروند و کمتر از نویسندگان ایرانی پیروی میکنند.
در دیگر سو فقدان نهادهایی برای معرفی آثار ادبی به سینماگران، فرایند اقتباس را کند کرده است. در کشورهای پیشرفته، چنین نهادهایی نقش واسطه را ایفا میکنند. متأسفانه در ایران چنین نهادهایی وجود ندارند، نقش اصلی را در این میان بنیاد سینمایی فارابی برعهده دارد که آن هم کتابی معرفی نمیکند و تنها طرحهایی در راستای حمایت از آثار اقتباسی مطرح کرده است که خروجی آن چندان دلچسب و رضایتبخش نبوده است و در نهایت اینکه تولید فیلم اقتباسی، بهویژه از آثار فاخر، هزینهبر است. در سینمای ایران که با محدودیتهای مالی دستوپنجه نرم میکند، تهیهکنندگان ترجیح میدهند سراغ داستانهای سادهتر با بازگشت سرمایه سریعتر بروند.
چالشهای همکاری فیلمساز و نویسنده
در سوی دیگر این ماجرا تعامل بین فیلمساز و نویسنده است که به یکی از حلقههای مفقوده اقتباس در ایران تبدیل شده است. این رابطه، اغلب با تنش همراه بوده و دلایل متعددی هم دارد، از جمله بیاعتمادی نویسندگان؛ تجربههای تلخ گذشته، مانند اقتباس مسعود کیمیایی در فیلم «خاک» از کتاب «اوسنه بابا سبحان» محمود دولتآبادی که با اعتراض نویسنده مواجه شد و بارها و بارها از آن یاد کرد و با نقدهایی تحت عنوان «بابا سبحان در خاک» وفادار نماندن فیلمساز به مضامین اقتصادی و اجتماعی که او در کتاب از آنها یاد کرده بود از جمله مواردی بود که اعتماد نویسندگان را نسبت به این موضوع سلب کرده است. دولتآبادی معتقد بود تغییرات اعمالشده، روح اثر را مخدوش کرده است.
سوی دیگر دیدگاههای متفاوت است؛ نویسندگان اثرشان را غیرقابلتغییر میدانند، اما فیلمسازان به دنبال بازخوانی خلاقانه برای تطبیق با سینما هستند چراکه جهان کتاب با کلمات و تصویرسازی است و جهان فیلم با تصویر و متحرک با زمانی اندک است، بنابراین این اختلاف، همکاری را دشوار میکند.
علاوه بر این ما تجربه مشترک میان نویسندگان و فیلمسازان بسیار کم داشتیم، برخلاف سینمای جهان که نویسندگان در نگارش فیلمنامه مشارکت دارند، در ایران این تعامل نادر است. نبود گفتوگو، به سوءتفاهمها دامن میزند، از همین رو اغلب فیلمسازان ترجیح میدهند یا سراغ اقتباس نروند یا اگر هم میروند سراغ اقتباس از آثاری بروند که نویسنده آن یا در قید حیات نباشد یا اگر هم هست در داخل کشور نباشد یا حتی بارها شده است فیلمسازان سراغ اقتباس از آثار خارجی رفتهاند که از نمونههای آن میتوان به «خشم و هیاهو» اشاره کرد.
«چالشهای حقوقی» پاشنه آشیل اقتباس
یکی از موانع اصلی اقتباس ادبی، چالشهای حقوقی است که همکاری نویسندگان و فیلمسازان را به بنبست میکشاند. این مسائل، ریشه در ساختار غیرحرفهای صنعت سینمای ایران دارند. مواردی، چون نبود قراردادهای استاندارد، قراردادهای اقتباس در ایران اغلب شفاهی یا مبهم هستند و جزئیاتی مانند حدود تغییرات مجاز، حقوق مادی و حقوق معنوی را مشخص نمیکنند.
در مورد «اوسنه بابا سبحان» دقیقاً نبود توافق حقوقی شفاف، میان کیمیایی و دولتآبادی باعث شد اعتراض دولتآبادی بینتیجه گذاشته شود. این ابهامات، نویسندگان را از واگذاری آثارشان بازمیدارند یا حتی نقض حقوق مادی نویسندگان اغلب مبالغ ناچیزی دریافت میکنند یا از سود تجاری فیلم محروم میمانند. این در حالی است که در سینمای جهان، نویسندگاندرصدی از فروش یا درآمدهای جانبی (مانند پخش دیجیتال) دارند و درست به همین دلیل است که نویسندگان از اقتباس آثارشان استقبال میکنند و اجازه ساخت اثر را میدهند و حتی در مراحل نگارش فیلمنامه حضور جدی دارند، اما در نمونه داخلی آن چنین اتفاقی رخ نمیدهد، به عنوان نمونه یکی از نمونههای موفق اقتباس در سینمای ایران مجموعه «قصههای مجید» ساخته کیومرث پوراحمد از کتاب هوشنگ مرادیکرمانی است، اما مشخص نیست هوشنگ مرادیکرمانی از موفقیت تجاری «قصههای مجید» سهمی متناسب دریافت کرده است یا خیر یا حتی بارها و بارها شاهد نقض حقوق معنوی و حذف نام نویسنده در تبلیغات، تحریف اثر بدون رضایت یا عدممشورت با او بودهایم که حقوق معنوی اثر را خدشهدار کرده است.
در «تنگسیر» امیر نادری، با حذف بخشهایی از رمان صادق چوبک به دلیل محدودیتهای سینمایی، نارضایتیهایی ایجاد کرد. این بیتوجهی، حس مالکیت نویسنده را تضعیف میکند. در نهایت نیز باید به فقدان قوانین حمایتی اشاره کرد، چراکه ایران به کنوانسیون کپیرایت «برن» نپیوسته و قوانین داخلی برای حمایت از نویسندگان ناکافی هستند. نبود بجا و مناسب نهادهایی مانند انجمن نویسندگان یا آژانسهای ادبی، نویسندگان را در مذاکرات تنها میگذارد. پیگیری قضایی نیز به دلیل طولانی بودن، کمتر مورد استقبال قرار میگیرد و مورد آخر تفاوتهای فرهنگی است.
نویسندگان ایرانی انتظار وفاداری کامل به متن دارند، در حالی که فیلمسازان به خلاقیت نیاز دارند. این اختلاف، در نبود قراردادهای دقیق، به منازعات حقوقی منجر میشود. در سطح جهانی، گابریل گارسیا مارکز به دلیل نگرانی از تحریف، اقتباس از آثارش را ممنوع کرد، هرچند این به صورت علنی و صریح نبود، اما با تعیین شرایط سختگیرانه، رد پیشنهادات متعدد و انتقاد از محدودیتهای مدیوم سینما، عملاً مانع اقتباس بسیاری از آثارش شد چراکه او نگرانیهایی ناشی از تحریف ادبی، فرهنگی و تجاریسازی نسبت به آثارش داشت، البته که در ایران نیز نویسندگانی هستند که چنین سختگیریهایی دارند، از همین رو دست فیلمسازان برای رفتن سراغ اقتباس محدود است.
چرا فیلم و کتاب گاه فاصله میگیرند؟
انتقاد رایج به اقتباسها، عدموفاداری به متن اصلی است. این مشکل، ریشههای متعددی همچون تغییرات گسترده دارد. فیلمسازان گاه برای تطبیق با سینما، تغییراتی بیش از حد اعمال میکنند. در «تنگسیر» حذف بخشهای کلیدی رمان، اثر را از روح اصلی دور کرد. محدودیتهای فنی و مالی و کمبود بودجه، بازآفرینی جهان پیچیده رمانها را دشوار میکند. اقتباس از آثار تاریخی یا فانتزی که نیازمند جلوههای ویژه است، عملاً غیرممکن میشود چراکه باید صرف زمان و هزینه بالایی نسبت به آن صورت گیرد. انتظارات مخاطب در دیگر سوی این ماجرا قرار دارد. مخاطبان ایرانی، بهویژه طرفداران کتاب، انتظار وفاداری کامل دارند. این انتظار، کار فیلمساز را سخت میکند، زیرا اقتباس موفق نیازمند تعادل بین وفاداری و خلاقیت است و در نهایت نبود نقد تخصصی و فقدان نقدهای حرفهای، باعث شده است فیلمسازان بازخوردهای سازندهای دریافت نکنند و اشتباهات تکرار شوند.
درسهایی از گذشته
هرچند در حال حاضر چند نمونه اقتباسی داریم که روی پرده یا در شبکه نمایش خانگی در انتظار پخش هستند، اما نمونههای اقتباسی موفقی هم در گذشته داریم که میتوان به آنها استناد کرد و فیلمسازان جوان را با توجه به آنها به سمت اقتباس سوق داد. از نمونههای موفق اقتباس در سینمای ایران میتوان به فیلم «گاو» داریوش مهرجویی اشاره کرد که اقتباسی از داستان ساعدی با شخصیتپردازی عمیق، به شاهکاری در سینمای ایران تبدیل شد. «شازده احتجاب» بهمن فرمانآرا اقتباسی از رمان گلشیری، پیچیدگیهای ادبی را به زبان سینما ترجمه کرد. «قصههای مجید» کیومرث پوراحمد نیز با اقتباس از داستانهای هوشنگ مرادیکرمانی نه تنها محبوب شد، بلکه فروش کتابهای مرادیکرمانی را چندبرابر کرد.
چرا اقتباس موفق مهم است؟
اقتباسهای موفق، فراتر از یک فیلم، تأثیرات عمیقی دارند، چراکه در نگاه نخست باعث ترویج و معرفی ادبیات به نسل جدید میشوند، همانطور که «قصههای مجید» نسلها را با مرادیکرمانی آشنا کرد. ادبیات ایران، ریشه در فرهنگ این سرزمین دارد. اقتباس از این آثار، هویت ملی را بازتاب میدهد و در سطح جهانی آن را معرفی میکند. فیلمهایی مانند «زیبا صدایم کن» ساخته رسول صدرعاملی که این روزها بر پرده سینماها نقش بسته است، نشان دادهاند اقتباس میتواند هم گیشه را فتح کند و هم جوایز هنری ببرد و در نهایت اینکه اقتباسهای موفق، اعتماد نویسندگان را جلب میکند و همکاریهای بیشتری را با سینماگران رقم میزند، اما به خاطر داشته باشیم که چالشهای حقوقی، پاشنه آشیل اقتباس در ایران هستند و نیاز به بررسی عمیقتری دارند. نبود الگوهای استاندارد برای قراردادها، ابهاماتی درباره حقوق مادی، معنوی و حدود تغییرات ایجاد میکند. در «اوسنه بابا سبحان» این ابهام به اعتراض نویسنده منجر شد، اما نبود توافق حقوقی، پیگیری را دشوار کرد. نویسندگان اغلب مبالغ ناچیزی دریافت میکنند و از سود فیلم محروم میمانند. در سینمای جهان، نویسندگان درصدی از فروش دارند، اما در ایران این رویه غایب است. حذف نام نویسنده یا تحریف اثر بدون رضایت، حس مالکیت نویسنده را خدشهدار میکند. در «تنگسیر» تغییرات گسترده، نارضایتیهایی ایجاد کرد و در نهایت اینکه نویسندگان انتظار وفاداری کامل دارند، اما فیلمسازان به خلاقیت نیاز دارند. این اختلاف، در نبود قراردادهای دقیق به منازعات حقوقی منجر میشود.
برای پیوند ادبیات و سینما، اقداماتی ضروری باید صورت گیرد که از جمله آنها میتوان به تشکیل نهادهای تخصصی، حمایتمالی، آموزش، قراردادهای شفاف، قوانین حمایتی، فرهنگ همکاری و نقدهای حرفهای اشاره کرد تا به ساخت آثاری مورد توجه و اقبال منجر شوند.
اقتباس ادبی، پلی میان ادبیات و سینمای ایران است که تاکنون کمتر پیموده شده. موانعی، چون تفاوت مدیومها، چالشهای حقوقی، بیاعتمادی نویسندگان و کمبود حمایت، این مسیر را دشوار کردهاند، اما فیلم «زیبا صدایم کن» که این روزها روی پرده سینماها میدرخشد، نشان میدهد با همکاری خلاقانه، قراردادهای شفاف و احترام به متن، میتوان آثاری خلق کرد که ادبیات را زنده کنند و سینمای ایران را به اوج ببرند. آینده این راه، به همت فیلمسازان، نویسندگان و سیاستگذاران بستگی دارد. حال باید دید آیا سینمای ایران آماده است این گنج مغفول را کشف کند یا نه؟