جوان آنلاین: دکتر محمدرضا سنگری به مناسبت ۲۵اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و پاسداشت زبان فارسی، طی یادداشتی در وبسایت Khamenei. ir از نقش انکارناپذیر حکیم توس در پاسداری از زبان و فرهنگ ایرانی نوشته است. در ادامه بخشهایی از این یادداشت را مرور کردهایم.
ما حماسههای فراوانی در قلمرو ادب فارسی داریم. بعضی از این حماسهها، حماسههای پهلوانی و ملی هستند، برخی حماسههای دینی هستند مثل خاوراننامه و حمله حیدری و بعضی حماسههای قومی هستند که دریغا در جمعآوری این نوع حماسهها تلاش چندانی نشده است. بعضی هم حماسههای عرفانی هستند مثل مقاماتالطیور یا منطقالطیر عطار نیشابوری. اما اینجا سخن ما در باب حماسهپهلوانی و شاهنامه فردوسی است. شاخصترین حماسه ادبی ایران که آن را هنرمندانهترین حماسه مکتوب هم باید بدانیم. شاهنامه نه مثل ایلیاد و ادیسه است که سرگذشت یک پهلوان باشد و پهلوان محور و مرکز و کانون متن باشد و نه مثل رامایاناست که همه دعواها سر یک زن باشد و صرفاً موضوع و محور، مسئلهای عاشقانه باشد. شاهنامه نه داستان سلسله شاهان است و نه حتی ماجرای یک پهلوان، طوری که محور آن با مرگ قهرمان و پهلوان هم تمام نمیشود. در واقع یگانه پهلوان شاهنامه فردوسی ایران است، زبان و فرهنگ ایرانی است.
شاهنامه، کتاب حکمت.
اما تمام شاهنامه درپی آن است که با یک زبان نمادین، ارزشها را مطرح کند، به روح انسان تعالی ببخشد، افقهایی را که انسان باید به سمت آن افقها حرکت کند، پرواز دهد و آنها را دریابد. بنابراین ما شاهنامه را کتاب حکمت میدانیم، کتابی حکیمانه و خردورزانه که محور آن خرد است و انسان را دعوت میکند که بکوشد تا فراتر از آنچه که هست، در زندگی خودش و در تاریخ حضور داشته باشد... در حقیقت شاهنامه ما را دعوت کرده است که اهل داد و دهش باشیم، اهل دادگری، عدالت، سخاوت و بخشندگی. دستی برای دستگیری دیگران داشته باشیم، گره از کار دیگران بگشاییم، چهرهها را به لبخند میهمان کنیم و قلبها را به مهرورزی. این پیام اصلی شاهنامه فردوسی است.
۳ حماسه شاهنامه
شاهنامه را من چند حماسه میدانم. دستکم من سه حماسه برای شاهنامه فردوسی قائلم. حماسه اول، حماسه زبانی است. یعنی در روزگاری که فردوسی احساس کرد زبان فارسی در آستانه استحاله است، در حال از دست رفتن است، قدم در راه سرودن این حماسه کرد. طبیعتاً میدانیم وقتی یک زبان بمیرد، فرهنگ هم با آن میمیرد، چون زبان حامل فرهنگ است... فردوسی وقتی یک چنین احساسی کرد، برای این مسئله، ۳۰ سال زمان گذاشت... و درست مثل قهرمانان شاهنامه که با تحمل رنجها، محرومیتها، ناباوریها، تمسخرها، تحویل نگرفتنها کار خودشان را پیش بردند، جناب فردوسی نیز با یک چنین همت سترگ و بزرگی به میدان آمد تا زبان فارسی را زنده نگهدارد. البته همین باعث شد خودش هم زنده بماند. اگر فردوسی شاهنامه را ساخته است، شاهنامه هم فردوسی را ساخته است. اکنون بیش از یک هزاره است که ما از فردوسی سخن میگوییم و از شاهنامه... فردوسی گویی همعصر ما زندگی میکند. ما فردوسی را متعلق به هزاره پیشین نمیدانیم، فردوسی معاصر ماست... ما در این زمانه که به زبان فردوسی حرف میزنیم، فرهنگ فردوسی و ارزشهای او و زبان او به امروز ما رسیده است. او میراثبان، میراثدار و میراثسپار زبان فارسی به نسلهای پسین است.
اما حماسه دومی که در شاهنامهفردوسی باید به آن اشاره کنیم، حماسه پاسداشت فرهنگ ایرانی است. ایران سرزمین حکیمان بوده است... او در شاهنامه، حکمت ایرانی را به نسلهای بعدی منتقل کرده است. ما شاهنامه را آیینهای میدانیم و میبینیم چگونه فرهنگ گذشته را به ما نشان میدهد.
اما حماسه سومی که شاهنامه را میتوانیم دارنده چنین حماسهای بدانیم، حماسه دینی و... است. فردوسی برای ما روشن کرده است که باید با کدام دین زندگی کرد، با کدام آیین زندگی کرد و با کدام چهرهها باید زیست کنیم: اگر نیکخواهی به هر دو سرای | به نزد نبی و وصی گیر جای | بر این بودم و هم بر این بگذرم | یقین دان که خاک پی حیدرم.
او دارد ما را دعوت میکند، نبی و وصی الگوهای ما و اسوههای ما را مشخص و روشن میکند و در تمام شاهنامه، به گمان من شما میتوانید خون قرآن را جاری در تار و پود شاهنامه بیابید... باید بگوییم فردوسی هم با قرآن زیسته است و قرآن را برای ما مطرح کرده است. شاهنامه درسهای بزرگی برای ما دارد. من میتوانم شاهنامه را یک اندرزنامه بزرگ هم بدانم. یعنی واقعاً کلاسی است برای حکمت، کلاسی است برای خردورزی، کلاس زندگی است.