رمان آبلوموف اثر ایوان گنچارف را خواندهاید؟ آبلوموف در سال ۱۸۵۹ از ذهن خلاق گنچارف بر کاغذ ثبت شده و نقدی است به ملاکان و اشراف قرن ۱۹ روسیه که در ناز و نعمت بزرگ شدهاند و در ایام جوانی و میانسالی نیز به جای هر کاری، روزگار را با تنپروری، تنآسایی و رؤیابافی میگذرانند و هر زحمتی در زندگی را در صورتی که آرامششان را ولو ذرهای خدشه بیندازد، نفی میکنند. در داستان آلمانیتباری به اسم آندره ایوانویچ شتولتس پیدا میشود و نام این بیماری را آبلوموفیسم میگذارد. این بیماری، روح ملاکان روس را چنان در برمیگیرد که آنها را در جوانی زنده به گور میکند و همه اموال و داراییهایشان را با زرنگبازی دیوانسالاران کاغذباز، قانونی به باد هوا میدهد و حتی چنان بلایی بر سرشان میآورد که عشقشان نیز از آنها فرار میکند.
حالا گویا این بیماری مسری بوده و به جان حکمرانی نظام آموزشوپرورش در ایران نیز، فارغ از این دولت و آن دولت، افتادهاست! مهمترین گواه این امر، وضعیت کیفیت و عدالت آموزشی است که به حال نزار افتاده، اما همچنان متولیان امر در رؤیابافیهای بلندپروازانه و کاشتن بذرها و نظریهپردازیهایی هستند که در خاک بیثبات مدیریتی و عمرهای ششماهه و یکساله و نهایتاً دوساله به جوانه هم نمیرسند و از بس که این خاک، بذر سبز نشده دیده و شخم خورده، این تصور باطل را برای عدهای ایجاد کرده که دیگر حاصلخیزی ندارد و از همین رو به خود اجازه دادهاند که ایده «مرگ مدرسه» را طرح کنند.
در حالیکه این تنها یک بیماری است و درد لاعلاج هم نیست و کافی است مسئولان و متخصصان به جزئیات آن آگاه شوند و در پی چارهجویی باشند. به شکل اختصار سه ویژگی مهم مشترک میان آبلوموف و نظام حکمرانی آموزشی کشور را بیان میکنم تا بلکه مداوا شود:
۱) تعلل در تصمیمگیری: یکی از مهمترین ویژگیهای آبلوموف این است که برای کوچکترین تصمیماتی مانند رفتن به یک میهمانی یا سر زدن به دهات پدری و سرکشی به املاکش، هفتهها و ماهها وقت میخواهد تا در سکون خودش دراز بکشد و فکر کند و در آخر هم آنقدر این فکر کردن به طول میانجامد که از تصمیم منصرف میشود یا شرایطی ایجاد میشود که باز باید یک سال دیگر برای آن فکر کند! این ویژگی دقیقاً در نظام تصمیمگیری آموزشوپرورش ما موجود است؛ به نوعی که بدیهیترین تصمیمات نیز به بهانههایی همچون کار کارشناسی و تفکر بیشتر، ساعتها و سالها معطل نشستها و جلسات میشوند و آخر هم یا مسئولان امر عوض میشوند یا پیشنهادات دیگری از راه میرسند که آنها هم نیازمند طی همین روال هستند و قبلیها تعیینتکلیف نشده، جلسات پیشنهادات بعدی آغاز میشود!
۲) رؤیاپردازی به جای اقدام عملی: از دیگر ویژگیهای آبلوموف رؤیاپردازی به جای اقدام عملی است. ملک پدری او که تمام داراییاش است، به مشکل خورده و سال به سال درآمدش کاهش مییابد و از همان درآمد نیز بخشی توسط حقهبازانه چپاول میشود؛ آبلوموف، اما به جای آنکه کمر همت ببندد و حضوراً برود تا کار ملک را سامان دهد، سالها در فکر تهیه نقشه و طرحی جدید برای ملکش است که تا آخر نیز به سرانجام نمیرسد. این نیز متأسفانه در آموزشوپرورش ما دیده میشود که صدها عامل از رسانههای نوظهور، هوش مصنوعی، مدارس بینالملل و تحولات نسلی موجب شدهاست کیفیت نظام آموزشوپرورش ما افت کند و انگیزهها به آن کاهش یابد، اما ما به جای اقدامی عملی برای حل مسائل و برداشتن اقدامات اجرایی طرح محوریمان (سند تحول بنیادین) دائماً در حال طراحیهای جدیدی هستیم که نبود ثبات مدیریت حتی نمیگذارد این طراحیها به اتمام برسد!
۳) عدم تناسب نظام آموزشعالی با واقعیت آموزشوپرورش: آبلوموف رمان گنچارف دارای تحصیلات دانشگاهی است، اما از آنجا که این تحصیلات هیچ ارتباطی با نظام دیوانسالاری ندارد، عملاً آنچه آموخته به کارش نمیآید. او باید به جای همه این تحصیلات دورهای نامهنگاری و گزارشنویسی ببیند تا بتواند در نظام اداری مشغول کار شود و، چون این کار برایش سنگین است پس قید کار در نظام اداری را میزند و آن را به افرادی میسپارد که بیتحصیلات، اما متخصص در امورات دیوانسالارانه هستند. صد تأسف که نظام آموزش عالی ما نیز امروز در اکثریت رشتههای مرتبط با تعلیم و تربیت نسبتی با مسائل واقعی آموزشوپرورش ندارند و در نتیجه دانشآموختههای آن در اکثر اوقات نمیتوانند حتی در رسالهها و پایاننامهها نیز گرهی از مشکلات بگشایند.
از این اشتراکات میتوان به موارد دیگری نیز اشاره کرد. مصادیقی عینی نیز از هر یک در ذهن نگارنده وجود دارد، اما مهم این است که هر چه زودتر تا پیشبینی «مرگ مدرسه» درست از کار در نیامده و همچون آبلوموف تمام دارایی، عشق و هستی را با رؤیاپردازی و تعلل از دست ندادهایم، فکری برای این بیماری کنیم؛ البته مشروط به آنکه باز فکر مداوا را سالها به تأخیر نیندازیم و برای این امر نیز جلسه پشت جلسه نگذاریم!