کد خبر: 1255115
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۴۰۳ - ۰۳:۴۰
«عروس قریش»، نوشته مریم بصیری، با نگاهی به زندگی بانوی بزرگوار، حضرت آمنه (س)، به‌تازگی به زبان عربی ترجمه و در کشور‌های مقصد توزیع شد.
سیدمرتضی ذاکر

جوان آنلاین: کتاب «عروس قریش» به تازگی به قلم بنان الفریجی به زبان عربی ترجمه و از سوی نشر دارتمکین در کشور‌های مقصد از جمله لبنان و عراق توزیع شد. این کتاب که در ایران از سوی نشر اسم منتشر شده، روایتی است از زندگی حضرت آمنه (س)، مادر پیامبر اکرم (ص)، به قلم مریم بصیری. عنوان کتاب نیز به ازدواج این بانوی بزرگوار با پدر رسول خدا (ص) اشاره دارد.
این کار بار‌ها و بار‌ها مورد بازخوانی نویسنده قرار گرفته و با منابع تاریخی تطبیق داده شده است. به این جهت که روایت‌های تاریخی و اطلاعات در مورد حضرت آمنه (س) کم است با کارشناسان تاریخی و متخصص تاریخ اسلام جلساتی گذاشته شده و کتاب به آن‌ها عرضه شد و محتوای آن مورد بررسی قرار گرفت تا مشکلی در متن کار وجود نداشته باشد. نویسنده در بخشی از رمان از تخیل خود استفاده کرده است، اما این بخش‌ها درمورد زندگی پیامبر نیست. کتاب روایتی جذاب و پرکشش دارد و خواننده را با خود همراه می‌کند.
آمنه (س) در اوایل جوانی با عبدالله بن عبدالمطلب که از پاک‌ترین، خوش‌روترین و خوش‌خوترین جوانان قبیله خوش نام قریش بود، ازدواج می‌کند و محبوب‌ترین عروس عبدالمطلب می‌شود. ازدواجی که چندماه بیشتر طول نمی‌کشد و البته حسادت بسیاری از دختران شهر را بر می‌انگیزد. این کتاب در سیر روایت زندگی جناب آمنه، اتفاقات تاریخی دیگری را هم روایت می‌کند؛ مانند ماجرای سپاه ابرهه.
«عروس قریش» با روایت فوت آن جناب به پایان می‌رسد. فوت در اثر ابتلا به بیماری و به امید وصال عبدالله بن عبدالمطلب. با خواندن این داستان ارادت قلبی مخاطب به مادر بزرگوار حضرت رسول چند برابر می‌شود. زنی که در درستکاری و پاکی و درایت زبانزد اهالی شهر بود و قطعاً به دلیل شخصیت ویژه و استثنایی‌اش، لیاقت پروراندن دری گرانبها همچون رسول اکرم (ص) را داشته است.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «زمانه جاهلیت اولی با آمدن ابراهیم به سر آمد؛ حال هنگام آن است که با آمدن فرزند تو جاهلیت اُخری نیز به سر‌اید. آمنه نمی‌دانست رؤیا او را در ربوده بود یا خودش داشت رؤیاهایش را رنگ می‌زد، فقط مردی را دید که گفت نامش ادریس پیامبر است و او را به تولد پیامبر عظیم‌الشأنی نوید می‌دهد. از جا پرید. شب بود هنوز. ام ایمن را خواب ربوده بود و مادرش را نیز. چشمانش را بست و دوباره در عطر خوش خواب و رویا غرق شد.... آمنه قدر خودش را می‌دانست، قدری که به واسطه‌ی جنین درون شکمش یافته بود. مواظب بود نگاه هیچ شورچشمی بر او و زندگی‌اش نیفتد.»

برچسب ها: کتاب ، عروس قریش ، فرهنگ
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار