جوان آنلاین: شعبان گیلانی متولد ۱۳۲۶ مبارزان انقلابی و جانباز دفاعمقدس است که هفته اول شروع جنگ تحمیلی فرماندار مریوان بود. او تا پایان جنگ مسئولیتهای گوناگونی داشت و در طول ۸۸ ماه حضور در جبهه ۱۸ بار مجروح شد. علاوه بر حاج شعبان، برادر، برادرزاده، خواهرزاده و پسرش نیز در جبهه حضورداشتند و به شهادت رسیدند. به مناسبت هفته دفاعمقدس با این سردار جانباز که از سوی مردم مریوان «سلمان کردستان» لقب گرفته است به گفتگو نشستیم تا از روزهای نخست جنگ و حماسه مردم کردستان در آن مقطع تاریخی بیشتر بدانیم.
از چه سالی به کردستان رفتید و شرایط منطقه در آن مقطع چگونه بود؟
قبل از شروع جنگ به کردستان رفته بودم. اولین اعزامم ۲۹ اسفند ۱۳۵۸ بود و تا ۱۴ آبان ۱۳۶۰ در آنجا ماندم. من اولین فرمانده سپاه کامیاران بودم. مدت دو ماه فرماندهی سپاه این شهر را برعهده داشتم. آن موقع به مقر سپاه، پایگاه میگفتند. ۵۵ روز کامیاران ماندیم. نیروی اعزامی بودیم و قصدمان آزادسازی شهرهای کردستان بود. تا اردیبهشت سال ۱۳۵۹ کل شهرهای کردستان از جمله کامیاران، سنندج و مریوان را از وجود گروهکها آزاد کردیم. افتخار داشتم از طرف شهید محمد بروجردی مأمور شوم و در مورد وضعیت منطقه تحقیقاتی انجام بدهم و نیازسنجی کنم. قرار شد اولین نیروهایی که وارد مریوان میشوند خانوادههای جنگزده و آواره باشند. به وسیله یک هلیکوپتر جنگزدهها را که خانوادههای پاسداران بومی بودند از کرمانشاه سوار و در مریوان پیاده کردند. پاسداران بومی در کنار پیشمرگان کرد مسلمان با گروهکها میجنگیدند و از وطن دفاع میکردند. در ۲۳ تیر ۵۸ گروهکهای ضدانقلاب، تعدادی از پاسداران بومی مریوان را با تکه موزاییک سربریدند. به این نتیجه رسیدیم خانوادههای آواره را به مزار شهدای ۲۳ تیر ببریم. مراسم در گلزار شهدای مریوان انجام شد. من آن موقع پست فرمانداری نداشتم یک نیروی عملیاتی بودم. بعد از مراسم به منزل خانواده شهدا از جمله شهید ناهیدی رفتیم.
چه مدتی فرماندار مریوان بودید؟ مقطعی که رهبری به این شهر آمدند شما آنجا بودید؟
من حدود ۲۰ ماه فرماندار مریوان بودم. حضرت آقا اردیبهشت ۱۳۶۰ به مریوان آمدند و من آن مقطع در مریوان بودم. مشکلات شهر را مکتوب کردم و به دست حضرت آقا دادم تا به وزیر کشور وقت مرحوم آیتالله مهدوی کنی برساند. حضرت آقا همانجا دستور دادند درخواستهای مردم را انجام بدهند. وقتی حضرت آقا به دزلی رفتند جاسوسان به عراقیها خبر دادند. به خواست خدا وقتی که آقا از مکانی که مشغول سخنرانی بودند دور شدند، بعثیها چندین بار آنجا را بمباران کردند و تعدادی از مردم به شهادت رسیدند.
خوب یادم است ما به اتفاق حضرت آقا برای دیدن ارتفاعات مشرف بر عراق رفته بودیم که همان لحظه هواپیماهای دشمن از بالای سر ما عبور کردند. از صدای بمباران و انفجار فهمیدیم اتفاقی برای مردم دزلی پیش آمده است. متأسفانه در آن حادثه تعدادی از مردم غیرنظامی شهید شدند.
روز شروع جنگ تحمیلی را یادتان است؟
باید بگویم که قبل از شروع رسمی جنگ تک تیراندازهای عراقی لب مرز به سمت ما تیراندازی کردند و به نوعی جنگ ما که در مرز بودیم شروع شده بود، ولی به هر حال تاریخ آغاز رسمی جنگ را ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ اعلام کردند. با شعلهورشدن آتش جنگ، عراق زمینی و هوایی با هواپیما و هلیکوپتر به ما حمله کرد. امکانات خیلی کمی داشتیم و برای جنگ برون مرزی آمادگی نداشتیم. نیروهای ارتش درخواست کردند تا جنگندههای خودی به کمکمان بیایند. اما کمی طول کشید تا امکانات برسد. یک ماه اول جنگ بیشتر عملیاتهای ما چریکی بود. در آن زمان بین ژاندارمری، سپاه و ارتش وحدت وجود داشت. بچههای ارتش هم در مریوان مستقر بودند، اما شهربانی در مریوان نبود. مردم کردستان و به ویژه مردم مریوان و پیشمرگان کرد مسلمان با رزمندگان اعلام همبستگی کردند. وقتی صدام به مرزهای ما حمله کرد وحدت مردم با رزمندگان بیشتر هم شد. خانمها در قسمت تدارکات از جمله در پخت نان و غذا کمک میکردند. مردم فهیم مریوان، سروآباد و دزلی به حمایت از رزمندگان اسلحه دست گرفتند و با دشمن جنگیدند؛ حتی در کارهای عمرانی و سنگرسازی هم کمک کردند.
پس شما هنوز از جنگ داخلی فارغ نشده بودید که به جنگ با متجاوز خارجی پرداختید.
بله. در کردستان درگیر جنگ داخلی و دفع فتنهگروهکها و ضدانقلاب بودیم که جنگی دیگر شروع شد. با حمله دشمن بعثی، خانواده شهدا و خانوادههای پیشمرگان مسلمان جلوی فرمانداری آمدند و از ما خواستند برای مقابله با دشمن به آنها اسلحه بدهیم. برای من جالب بود تعدادی از خانوادههای ضدانقلابی که با ما در کوهها میجنگیدند، پیغام دادند با شما علیه بعثیها همکاری میکنیم. تعدادی از این افراد که فریبخورده گروهکها بودند، تسلیم شدند. این همکاریها در اول جنگ باعث دلگرمی میشد. هفته اول جنگ مردم مریوان با وجود بمباران دشمن در شهر ماندند. هیچ کارخانه و کارگاهی تعطیل نشد. هیچ مغازهای در زمان جنگ بسته نشد. در زمان هجوم گروهکها برخی از مغازهها بسته شد، ولی شروع جنگ تحمیلی اینطور نبود.
گفتید قبل از شروع رسمی جنگ هم مرزها متشنج بودند، به عنوان فرماندار مریوان چه گزارشهایی در اینخصوص دریافت میکردید؟
قبل از شروع رسمی جنگ گزارشهایی به ما ارسال میشد که تک تیراندازهای دشمن به سمت نیروهای ما تیراندازی میکنند. اینها را به رئیسجمهور وقت یعنی بنیصدر گزارش میدادیم، اما او کاری نمیکرد. تفکر بنیصدر ساخته و پرداخته غرب بود. وقتی وارد سنندج شد ما اجازه ورود او را به مریوان ندادیم. قبل از آنکه عراق به ما حمله کند، ایران مدتی درگیر جنگ داخلی در سیستان و بلوچستان، ترکمن صحرا و کردستان بود، دشمن وقتی دید در جنگ داخلی پیروز نمیشود، صدام را علیه ما تحریک کرد. جداییطلبان و سلطنتطلبان همه دست به دست هم دادند تا شعله جنگ روشن شود. ما انقلاب کرده بودیم که آزاد باشیم. تازه انقلاب کرده بودیم و امکانات اولیه جنگ را نداشتیم. با این وجود مقابل دشمن ایستادگی کردیم.
شما فرماندار مریوان بودید و حاج احمد متوسلیان فرمانده سپاه این شهر با حضور ایشان چه عملیاتی را انجام دادید؟
در آن زمان ما یک عملیاتی انجام دادیم موسوم به «محمدرسولالله (ص)» که اولین عملیات برونمرزی جنگ هم بود. به حلبچه و پنجوین عراق پیشروی کردیم و قلههایی که دست عراق بود مانند قله قوچ سلطان که الان به قله شهیدعبادت تغییر نام داده را پس گرفتیم. یک نکتهای را هم عرض کنم که من قبل از شروع جنگ و در دورههای آموزشی با بزرگانی، چون سردار شهید قاسم سلیمانی، شهید باکری، شهید همت و شهید حسین قجهای همدوره بودم. استاد میرجانی و استاد گیل مربی آموزش ما بودند. چون مربی تاکتیک و تکنیک بودم و در پادگان آموزشی مازندران پاسداران را آموزش میدادم در اکثر عملیاتهای غرب کشور با رزمندگان همراهی میکردم.
در این گفتگو بیشتر قصد داریم به هفته اول جنگ بپردازیم، در آن روزها چه اقداماتی برای مقابله با دشمن انجام میدادید؟
هفته اول دفاعمقدس، چون نیرو و امکانات کافی نداشتیم، فقط جنگ پارتیزانی میکردیم. بعد از یک ماه تا حدی امکانات رسید. بعدها با حضور شهید صیاد شیرازی در ارتش و برادر رحیم صفوی در سپاه و افراد تأثیرگذار دیگری، چون حاج احمد متوسلیان کار مقابله با دشمن بهتر پیش رفت. شهید بهرامپور فرمانده ژاندارمری استان کردستان و شهید معمولی فرمانده ژاندارمری مریوان هم از چهرههای تأثیرگذار منطقه بودند، اما در کنار فرماندهان و رزمندگان، مردم عادی هم بسیار کمک حال ما میشدند. این مردم زیر بمباران دشمن شهر را تخلیه نکردند و باعث شدند تا روح و سرزندگی مریوان حفظ شود. ماموستاهای کل استان کردستان بهخصوص مرحوم مردوقی امام جمعه فقید مریوان خیلی با رزمندهها همکاری میکردند. قبل از اینکه کوپن در کل کشور پخش شود، ما در مریوان کوپن چاپ میکردیم و به همراه دفترچه به مردم میدادیم. برای کارهای عمرانی مثل تعمیرات مساجد، ساخت مخابرات و بیمارستان و کارهای عمرانی دیگر همزمان با جنگ بازسازی را هم به سرعت انجام میدادیم.
چند شهر کردستان مستقیم درگیر جنگ با بعثیها بودند؟
مریوان، سروآباد، بانه و سردشت مستقیم با بعثیها درگیر بودند. بعثیها سردشت را با وضع فجیع بمباران شیمیایی کردند. مریوان را با بمب ناپال زدند که برای اولین بار در تاریخ جنگها استفاده شد. بمب ناپال را در ۴۰۰ متری پادگانی در شهر مریوان ریختند. خوشبختانه با شهر مریوان فاصله داشت و مردم آسیب ندیدند، ولی بمبهای فسفری، شیمیایی و خمپارههای شیمیایی را در مقاطع دیگر ریختند و به مردم آسیب زدند.
گویا شما در طول حضورتان در جبهههای دفاعمقدس بارها مجروح شدهاید؟
در مدت حضورم در جبهههای مقابله با ضدانقلاب و همچنین دشمن بعثی ۱۸ بار مجروح شدم. اولین بار در قلهقوچ سلطان همراه شهید عبادت بودم که مجروح شدم. در منطقه عملیاتی غرب فقط یکبار مجروح شدم، ولی در جبهههای جنوب ۱۷ بار مجروح شدم.