سرويس انديشه جوان آنلاين: جهشهای بزرگ علمی در قرون اخیر و کنار گذاشتن سنتهای علمی پیشینیان اصطلاحی را به وجود آورده است که به انقلاب علمی مشهور است. نظریه کوپرنیک در خصوص نحوه گردش اجرام آسمانی، قانون تکامل داروین، قانون جاذبه عمومی نیوتن، قانون نسبیت انیشتین و نظریه کوانتوم نمونههایی هستند که به دلیل تحول به تأثیرات شگرفی که بر تاریخ علم گذاشتند از این واژه برای آنها استفاده میشود.
این واژه خصوصاً در دهههای اخیر و با نظریات توماس کوهن و انتشار کتاب «ساختار انقلابهای علمی» بسط و توسعه زیادی یافت و هم اکنون یکی از مبادی پیشرفت علمی دانسته میشود.
مقایسهای میان انقلابهای «علمی» و «سیاسی»
از آنجا که به نظر میرسد مفهوم «انقلاب» ذاتاً سیاسی و اجتماعی باشد، لذا به کارگیری آن در عرصه علم دارای مسائل و مشکلات خاص خود است. انقلاب علمی به معنای وقفه در تداوم نظم کهن و استقرار نظمی جدید است که ارتباطش با گذشته کمرنگ شده یا از بین رفته است.
درک تئوریهای سیاسی از مفهوم انقلاب به معنای تغییرات سریع و بنیادی ساختار اجتماعی، نفوذ گستردهای بر ادبیات تحلیل علم و مفهوم انقلاب علمی از قرن هفدهم تا به حال داشته است. مقایسه دو انقلاب سیاسی و علمی، درجه ترادف و شباهت بین آنها را نشان میدهد.
اشتراکات ۲ مفهوم
یکی از ویژگیهای کلیدی که میان هر دو انقلاب سیاسی و علمی مشترک است، عنصر تازگی است.
هانا آرنت مینویسد: «در دورهای از تاریخ ناگهان امر جدیدی آغاز میشود. انقلاب بر داستانی کاملاً جدید دلالت میکند؛ داستانی که قبلاً گفته نشده است. مفهوم انقلاب در یک طیف، انقلاب کاخی، کودتا و انقلابهای بزرگی همچون روسیه و فرانسه را در بر میگیرد.»
حوادث انقلابی در علم نیز مثل انقلابهای سیاسی، نظمهای متفاوتی به خود میگیرد. تغییرات سریع در مقیاس وسیع بر کل مفهوم علم و حتی شیوه تفکر و تبیین در دیگر علوم اثر میگذارد. انقلاب داروینی، انقلاب کوانتوم و انقلاب نسبیت از این جمله بودهاند. برخی انقلابها ممکن است بر بخشی از تفکر علمی و نه همه تفکر علمی تأثیرگذار باشند. گرچه انقلابهای کپرنیکی و نیوتنی از جمله انقلابهایی با تأثیر گسترده و البته در مدتی کوتاه هستند، اما میتوان از انقلاب گرانی در حوزه علم نام برد که با انقلابهای کوچک تغییراتی در مقیاس وسیع به وجود آوردهاند. مثلاً برخی از این انقلابیون ابزارهای جدید مشاهده را که به شیوههای نوین شناخت علمی منجر شده است، ابداع کردهاند. البته باید توجه داشت که ابزارهای جدید میتواند آثاری انقلابی در مقیاس وسیع ایجاد کند. برای مثال اختراع تلسکوپ توسط گالیله را میتوان نام برد که در نتیجه تحقیقاتش به یافتههایی از ماهیت سطح ماه دست یافت و توانست تئوریهای سنتی در این باره را به تئوریهایی جدید و معارض فرضیات پیشین تبدیل کند.
یکی دیگر از شباهتهای انقلاب سیاسی با انقلاب علمی، در مفهوم تغییر بنیادین نهفته است. هر انقلاب سیاسی معمولاً شامل کنشهایی است که با خشونت به جایگزینی نهاد قدرت منجر میشود. در انقلابهای علمی بزرگ نیز معمولاً این الگو وجود دارد.
وجود عناصر «رادیکال» و «محافظهکار» در فضای انقلابی، از دیگر وجوه شباهت است. همانطور که «رادیکالهای سیاسی» تهدیدی برای نظام سیاسی مستقر محسوب میشوند و سعی میکنند نظام موجود را سرنگون کنند، رادیکالهای علمی هم ساختار رایج دانش یا وضع موجود در علم را تهدید میکنند. در مقابل دانشمندان محافظهکار در فضای انقلاب علمی، افرادی هستند که شیوههای گذشتگان و الگوهای کهن را نسبت به الگوهای جدید فکری ترجیح میدهند. به طور کلی انقلاب علمی نوآوریهایی را به وجود میآورد که بر سایر دانشمندان تأثیر میگذارد. علم رادیکال ممکن است ماورای فهم سایر دانشمندان باشد، زیرا دانشمندان علاقه زیادی به حفظ وضع موجود دارند و تا اندازه زیادی نمیخواهند مهارتهای علمی را که با هزینههای بالا و طی زمان و صرف انرژی زیاد یادگرفتهاند، کهنه و منسوخ شود.
وجوه تفاوت انقلابهای علمی و سیاسی
میان انقلابهای علمی با انقلابهای سیاسی، علاوه بر تشابه میتوان تفاوتهایی نیز یافت که از آن جمله نبود مطالعه کافی تاکنون روی تاریخچه این انقلابها، علل و بسترهای پیدایش احتمالی و مهمتر از آن علتهای شکست برخی از انقلابها بوده است. به عنوان مثال پژوهشهای فراوانی در خصوص انقلابهای سیاسی شکست خورده سال ۱۸۴۸ (مجارستان) یا ۱۹۰۵ (روسیه) به وقوع پیوسته است، اما تا کنون کسی شکستهای رخ داده در مسیر انقلابهای علمی را چندان با دقت مورد بررسی قرار نداده است. حتی شاید بتوان یک قدم جلو رفت و گفت اغلب انقلابهای سیاسی بزرگ در جهان پس از چندین سال یا چندین دهه دچار انحرافات شدید، استحاله یا حتی شکست در آرمانهای اولیه انقلاب شدند (حتی دو انقلاب بزرگ فرانسه و روسیه)، اما اینکه آیا چنین رخدادی برای انقلابهای علمی نیز رخ داده است، محل ابهام است. به هر حال تا کنون تاریخ شکستهای علمی نگاشته نشده است و همین موضوع مطالعه کنش علمی را از کنش سیاسی و اجتماعی متمایز میسازد.
از دیگر تفاوتهای انقلاب سیاسی و اجتماعی با انقلاب علمی، اهداف آن است. هر دو انقلاب اهدافی تعریف شده و خاص دارند، اما در انقلابهای سیاسی عموماً اهدافی در ابعاد محدودتر و واضحتر مدنظر است که در صورت رسیدن به آن، انقلاب پیروزی یافته تلقی میشود و توسعه آن با انقلابهای دیگر و مستمر ضروری و مورد نیاز نخواهد بود. به عنوان مثال هدف انقلاب نیوتنی تولید نظامی جدید از مکانیک بود که پدیدههای قابل مشاهده در زمین و آسمان را میتوان بر اساس آن تحلیل و بررسی کرد. نیوتن نظریهاش را با مفاهیم جدیدی، چون جرم، فضا، زمان، نیرو، اصل لختی و مفهوم جاذبه تعریف و صورتبندی کرد. در انقلاب روسیه نیز به طور مثال هدف استقرار دولت کمونیستی و تحقق جامعه بدون طبقه بود و پس از پیروزی انقلاب بلشویکی به منظور تکامل اهداف آن در سطح شوروی نیاز به انقلاب مجدد نبود، اما توسعه علم به ویژه بعد از دورههای انقلابی قرن ۱۷ و ۱۸ بیپایان است و رسیدن به هدف به معنای آن نیست که دیگر انقلابی در راستای تکامل هدف نخست رخ نخواهد داد. انقلاب موفق در علم یک برنامه انقلابی را برای آینده مستقر میکند. در حالی که انقلاب سیاسی و اجتماعی برنامهای محدود و معین دارد که انقلابیون امید دارند به آن دست یابند.
تفاوت دیگر میان انقلاب علمی و سیاسی آن است که حتی در جوامع محافظهکار نه فقط با فعالیتهای علمی انقلابی مدارا میکنند بلکه تا اندازه زیادی این فعالیتها پذیرفته شده و ممکن است پاداش نیز بگیرد، اما انقلابیون سیاسی همواره با نیروهای محدودکننده مانند دولت و قانون مواجه میشوند. علم فعالیتی است که انقلابی بودن در ذات آن نهادینه شده است و بسیاری از جوایز علمی به دانشمندانی اعطا میشود که واقعاً انقلابی بودهاند. البته این امر (عدم مواجهه سخت با دانشمندان انقلابی) از ویژگیهایی است که در دوران جدید (مدرن) رخ داده است و میدانیم در دوران قبل از آن (عصر میانه در اروپا) برخوردهای وحشتناکی با دانشمندان انقلابی صورت گرفته است که دادگاههای تفتیش عقاید (انگیزاسیون) و حکم به اعدام دانشمندان تحولخواه از آن جمله بوده است. حتی دوران اولیه تمدن غرب (عصر یونانی مآبی) نیز وضعیتی مشابه داشته است و مثال معروف حکم به قتل و خوراندن جام شوکران به سقراط به دلیل طرح مسائل و مدعیات منطقی معارض با فضای زمان یا پارادایم پیشین (اساطیری) است.
اگر بخواهیم تعریف ساموئل هانتینگتون را پیرامون واژه انقلاب بپذیریم که آن را یک حرکت مردمی در جهت تغییر سریع و بنیادین در ارزشها و باورهای مسلط همراه با خشونت داخلی میدانند شاید بتوان گفت این تعریف انطباق چندانی با مفهوم انقلاب علمی ندارد زیرا علاوه بر آن که آغاز یک انقلاب علمی الزاماً با حرکتهای مردمی و خودجوش نبوده و بیشتر جنبه نخبگانی و روشنفکری دارد، لزوماً با خشونت علیه مطرحکنندگان ایده جدید یا انقلابیون نیز همراه نیست گرچه مخالفتهایی با ایده انقلابی در فضای علمی شکل گیرد.
مراحل انقلاب علمی
برای فهم واقعیت خارجی رخدادی که در انقلاب علمی میافتد و مقایسه آن با انقلابهای اجتماعی- سیاسی، میتوان مراحل انقلاب علمی را مورد تحقیق قرار داد. برنارد کوهن، از پژوهشگران انقلابهای علمی، چهار مرحله را برای انقلابهای علمی برمیشمرد: مرحله انقلاب فکری (انقلاب در خود)، مرحله انقلاب تعهد، مرحله انقلاب روی کاغذ و نهایتاً انقلاب در علم. انقلاب در علم یا انقلاب در خود نخستین مرحله است. این مرحله زمانی اتفاق میافتد که دانشمندی یا گروهی از دانشمندان راهحلهای رادیکال برای حل مسائل علمی ابداع میکنند یا روش جدیدی برای کاربرد اطلاعات به کار میگیرند یا چارچوب نظری جدیدی را که در آن اطلاعات موجود میتوانند به شیوه کاملاً جدیدی تفسیر شوند، مطرح میکنند یا مجموعهای از مفاهیم را معرفی میکنند که ویژگی دانش موجود را تغییر میدهد یا تئوری انقلابی جدیدی را پیشنهاد میکنند. تمام انقلابهای علمی با این مرحله آغاز میشوند. در این مرحله معمولاً فرد یا گروهی خلاق مستقل از تعامل با اجتماع دانشمندان دیگر دست به نوآوری میزنند. این نوآوری اغلب ریشه در تجربیات فردی و خصوصی دارد.
مرحله دوم تعهد به روش، مفاهیم و تئوری جدید است. در این مرحله یافتههای نو یا قوانین جدید در مجموعهای از دفاتر یادداشت، گزارشهای علمی یا پیشطرحها ثبت شده یا به تدریج در قالب مقاله درمیآیند، اما هنوز در سطح خصوصی و شخصی هستند و گسترش عام نیافتهاند. انقلابیون در این مرحله در تعامل با دیگر دانشمندان قرار میگیرند و در واقع مباحثات علمی در محیطهای فکری مقدمهای برای مرحله سوم انقلابهای علمی میشوند. زمانی که این مباحثات مفید واقع شده و مخالفت چندانی با ایده اولیه انقلابی صورت نپذیرد، انقلابیون دست به انتشار کتبی در خصوص ادعای خود میزنند. اما در صورتی که این پذیرش وجود نداشته باشد حتی در صورت روی کاغذ آمدن تفکر انقلابی ممکن است تا دهها سال نسبت به تفکر یاد شده بیتوجهی صورت گیرد. در واقع مرحله سوم انقلاب زمانی است که تفکر انقلابی یا عقاید مربوط به آن در اجتماعات علمی مورد بحث و تبادلنظر قرار گیرد.
حتی بعد از انتشار عقاید و تفکرات جدید علمی انقلابی رخ نخواهد داد مگر اینکه گروهی از اندیشمندان در جهان متقاعد شوند تئوریهای ارائه شده مسیر جدیدی را برای علم گشوده است. تاریخ علم سرنوشت بسیاری از ایدههای انقلابی را نشان میدهد که هیچ وقت از مرحله سوم فراتر نرفته و به مرحله فراگیری نرسیدهاست لذا اگر ایده انقلابی بتواند پس از انتشار مقابل موج مخالفتها و مقاومتهای جدید سربلند بیرون آید، انقلاب در علم رخ داده است.