جوان آنلاین: موسیقی در کشور ما طی یک قرن اخیر با فرازوفرودهای زیادی روبهرو بوده و سبکهای مختلف در برهههای مختلف، طیفهای گستردهای از اجتماع را درگیر کرده است. آسیبشناسی موسیقی در ایران و آنچه از آن به عنوان موسیقی رسانهای یاد میشود، موضوعی است که درباره آن با یونس محمودیگلستانه، فعال و پژوهشگر عرصه موسیقی به گفتوگو نشستهایم. اخیراً از وی کتابی با عنوان «موسیقی رسانه، قالبها، کاربردها و کارکردها» به زیور طبع آراسته شده است.
احتمالاً مخاطب خیلی با عبارت موسیقی رسانه مأنوس نباشد. خوب است توصیفی مبسوط در اینباره ارائه کنید.
مفهوم «موسیقی رسانه» یک کل و به معنای تمامی موسیقیهایی است که از آنها در رسانهها استفاده میشود. «موسیقی رسانهای» طبق تعریفی که ارائه کردهام، زیرمجموعه موسیقی رسانه و به مفهوم موسیقیای است که تنها به منظور استفاده در رسانههای صوتی- تصویری و در ترکیب با قالبهای رسانهای ساخته شده است. موسیقی رسانهای گونهای از صوت و موسیقی با کارکرد نمادین است که تنها با هدف کاربری خاص رسانهای تولید شده و به طور معمول کارکردی غیر از رسانهای که به منظور استفاده در آن ساخته شده ندارد. «موسیقی رسانهای» به معنای موسیقی مختص رسانهها (رادیو، تلویزیون، فیلمهای سینمایی، انیمیشن، بازیهای رایانهای و سایر رسانههای صوتی و تصویری) است.
پژوهش موسیقی رسانه را از چه زمانی شروع کردید؟
من از همان ابتدای ورود به دانشگاه صداوسیما یعنی سال۱۳۸۶ وقتی با چالشهای موسیقی و رسانه مواجه شدم و برای آثار رسانهای مختلف موسیقی میساختم یا انتخاب میکردم به ایده موسیقی رسانه فکر میکردم، اما پژوهش جدی در این مورد را از اوایل دوره کارشناسی ارشد یعنی سال۱۳۹۲ آغاز کردم. آن زمانی که در دانشگاه صداوسیما درس میخواندم، مراجعهکنندگان زیادی داشتم که برای کارهای رادیویی و تلویزیونی خواهان تولید یا انتخاب موسیقی بودند، اما دقیقاً نمیدانستند چه موسیقیای مناسب آن برنامه است. در همان ایام و احوال بود که متوجه شدم نه موسیقیدانها دقیقاً متوجه نیازها و شرایط رسانه میشوند و نه دستاندرکاران رسانه درک مناسبی از موسیقی و موسیقیدان دارند. همانطور که پیشتر اشاره کردم، عنوان پایاننامه کارشناسی ارشد من «موسیقی ایرانی به مثابه موسیقی رسانهای» بود که محتوای آن یک بخش از کتاب موسیقی رسانه را به خود اختصاص داده است. من بخشهایی از این پایاننامه را در شکل طرح پژوهشی و نیز جزوات آموزشی به بخشهایی از سازمان صداوسیما ارائه کردم و از بطن آن طرح پژوهشی مفاد آموزشی و نیز دستورالعملهایی در خصوص موسیقی رسانهای استخراج شد! من محتویات آن را در بخشهای مختلف صداوسیما و نیز در برخی مراکز استانها تدریس کردم. چندی پیش در کمال ناباوری مشاهده کردم در مراسمی باشکوه در سالن همایشهای صداوسیما از طرح «موسیقی رسانهای ایرانی» رونمایی کردند و از آن پس موسیقی آگهیهای بازرگانی رادیو و تلویزیون تغییر کرد و آن را به صورت شبهایرانی میشنویم! اگر دقت کنید ملاحظه خواهید کرد که به تازگی و بعد از تغییر رویکرد صداوسیما نسبت به هویت موسیقی رسانهای شبکههای فارسیزبانی که رویکردشان ضدایرانی است برای جذب مخاطب ایرانی از هویت موسیقی ایرانی در بیان موسیقی رسانهای استفاده میکنند!
آیا پژوهشهای شما در زمینه موسیقی رسانه در سازمان صداوسیما مورد توجه قرار گرفته است؟
بنده چند سالپیش ذیل همین پایاننامه و طرحهای مستخرج از آن لزوم ارائه موسیقی رسانهای در رسانه ملی با هویت ملی و این پرسش و چالش را مطرح کرده بودم که چرا محصولات و کالاهای ملی که در رسانه ملی تبلیغ میشود با هویت موسیقی ملی و ایرانی ارائه نمیشوند؟ همان طور که عرض کردم این ایده را در سال۱۳۹۶ به صداوسیما ارائه کرده بودم، اما متأسفانه در این ارائه و رونمایی حقوق مادی و معنوی من رعایت نشد و حتی نامی از بنده بهعنوان صاحب طرح برده نشد! خیلی خوشحالم که توانستهام منشأ اثر و تغییر باشم و ایده پایاننامه کارشناسی ارشد من در سطح ملی اثرگذار شود! این موضوع اعتمادبهنفس من را بالاتر میبرد و شاید اگر از حمایت شخص یا گروه ذینفوذی برخوردار بودم یا حقوق مادیام پرداخت یا دستکم این ایده و طرح به نام بنده ثبت میشد، از امتیازات در نظر گرفته شده برای طرحهای ملی در بنیاد ملی نخبگان استفاده میکردم. موسیقیدانان و استادانی که سالهای سال از منابع مالی صداوسیما در بخشهای مختلف آموزشی، پژوهشی و هنری استفاده و جایگاه و اعتبار پیدا کردهاند و تولیدات موسیقایی خود را زیر چتر صداوسیما و سایر نهادهای هنری دارای ردیف بودجه انجام دادهاند، تا زمان رسیدن به بازنشستگی معمولاً اثربخشی و اثرگذاری متحولکنندهای در حوزه موسیقی رسانه نداشتهاند و من بهعنوان یک پژوهشگر مستقل بیرون از رسانه، به گفته یکی از مدیران ارشد موسیقی صداوسیما کار نکرده نسلهای قبلی را انجام داده و با ارائه کتاب موسیقی رسانه خلأ را پر کردهام که هرچند حتماً کاستیهایی دارد، اما پژوهشی پیشگام است که میتواند مبنای تحقیقات پیشرفته بعدی قرار گیرد و به گفته یکی از استادان دانشگاه صداوسیما پژوهش اخیر بنده میتواند در کنار پژوهشهای ارزنده خود ایشان سرفصلی برای راهاندازی کارشناسی ارشد رشته موسیقی رسانه شود، البته امیدوارم آنها که در همان مرکز آموزشی در نقد کتاب برخی پاراگرافها یا اغلاط ویراشی را مستمسک قرار داده بودند، زمان ارزشمندشان را برای مطالعه کتاب و مشورت با متخصصان موسیقی صرف کنند و این پژوهش و چرخه تحقیقاتی را که در پیوند با آن است از دستیابی به اهدافش باز ندارند.
الان دانشگاه صداوسیما رشته موسیقی ندارد؟
خیر! حدود ۱۰ سال است رشته موسیقی از این دانشگاه هنری- رسانهای حذف شده است! در آن سالها که من آنجا درس میخواندم و کار میکردم اصلاً دید خوبی نسبت به موسیقی و موسیقیدان در دانشگاه صداوسیما که آن زمان دانشکده بود وجود نداشت. پرداختن به موسیقی رسانهای به صورت علمی و روشمند یک ضرورت تاریخی مینماید و دانشگاههایی مثل دانشگاه صداوسیما که بیش از یک دهه است رشته موسیقی در آن به علت برخی حساسیتها تعطیل شده است در شرایط کنونی میتوانند با رویکردی جدید به موسیقی مورد نیاز رسانه بپردازند و دیگر نیاز به این نخواهند داشت که از ادوات موسیقی و سازها به صورت حرفهای مورد نظر موسیقیدانها استفاده کنند. موسیقی رسانهای عمدتاً به وسیله رایانه ساخته میشود. در این زمینه کشورهای مختلفی در اروپا و چند مرکز تحقیقاتی در امریکا و استرالیا دست بهکار شده و رشته موسیقی رسانه را در مقطع کارشناسی ارشد راهاندازی کردهاند و در پژوهشگاهها و مراکز تحقیقاتی به این موضوع جدید میپردازند.
در دوره آقای دکتر اسفندیاری تلاشی برای بازگرداندن رشته موسیقی انجام نشد؟
مطلع شدهام که برای راهاندازی کارشناسی ارشد موسیقی رسانه اقداماتی انجام، اما نیمهکاره رها شده است! به نظر میرسد کارتاجایی پیش رفته ولی نیروی متخصص یا کسی که کار را پی بگیرد و برای این کار زمان صرف کند نبوده است! دقیقاً مطلع نیستم، چون من ارتباطی با دانشگاه و سازمان صداوسیما ندارم، ولی به یاد دارم یکی از استادان بزرگوار دانشگاه صداوسیما با بنده تماس گرفتند و گفتند کتاب موسیقی رسانه و پایاننامه کارشناسی ارشدتان را بیاورید تا در دانشکده چاپ کنیم و آن را در کنار برخی مقالات رفرنس و منبعی برای راهاندازی این رشته قرار دهیم و حتی این ذهنیت وجود دارد و گفتوگوهایی انجام شده که برای دانشکدهها و دپارتمانهای مختلف این دانشگاه دو واحد موسیقی رسانهای تعریف شود، چراکه تا به حال استادان ارجمند موسیقی به دانشجویان مطالبی درس دادهاند که به رغم ارزشمندی هنری! برای دانشجو و کنشگر رسانهای بیفایده و ناکارآمد بوده است. به نظر میرسد هنوز درک درستی از موسیقی رسانهای در محافل آکادمیک رسانهای ما وجود ندارد. دانشکده صداوسیما نیاز دارد موسیقیدان رسانهای پرورش دهد. ما نیاز به یکسری دانشآموخته بین رشتهای داریم که فهم درستی از موسیقی رسانهای داشته باشند، نه اینکه موسیقیدان صرف باشند و فقط بر نوازندگی و اجرای موسیقی مشرف باشند؛ افرادی که رسانه را بشناسند و در کنار آن فهم درستی هم از موسیقی داشته باشند. نوازنده صرف موسیقی نمیتواند نگاه جامع به این مسئله داشته باشد. سالهاست موسیقی و رسانه باهم همسو نبودهاند و موسیقیدان و کنشگر رسانهای معمولاً اصطکاک و چالش داشتهاند! دلیل این مسئله فقدان تفاهم و اجماع بر سر تعاریف علمی در مورد موسیقی در رسانه است. دانشگاه صداوسیما میتواند اقدام کند و بهصورت مبنایی موسیقی سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران را طی چند سالتغییر دهد.
پژوهشی که شما درباره موسیقی رسانه انجام دادهاید ظاهراً در برخی رویدادهای هنری نیز مورد توجه قرار گرفته است.
بله، این پژوهش تا بهحال در دو جشنواره ملی در سال۱۴۰۳ توفیق حاصل کرده است؛ در بخش پژوهش نخستین جشنواره ملی موسیقی خلاق حائز رتبه اول شد و همینطور در بخش پژوهش چهلمین جشنواره موسیقی فجر به این پژوهش رتبه دوم اعطا شد، در حالی که رتبه اول به یک ترجمه تعلق گرفت!
ظاهراً رویکرد صداوسیما هم چه در موسیقی و چه در سریالسازی در برخی دورهها به سمت اصالت دادن به سرگرمی تمایل داشته است.
در دو دهه اخیر و به مرور و با فاصله گرفتن از آرمانهای فرهنگی اصیل انقلاب متأسفانه موسیقی حالت تخدیری پیدا کرده است و ما درحال پیوستن به جریانی جهانی هستیم که تلاش میکند جامعه را خیلی سطحی بار بیاورد و موسیقی را به عنوان کالایی تولیدی- مصرفی به عنوان سرگرمی بردگان جدید ارائه کند. اگر به شبکههای اجتماعی توجه کنید، خواهید دید وقتی میخواهید رده شغلی و تخصصی خود را درج کنید، موسیقی معمولاً در دسته سرگرمی تعریف و ارائه میشود! الان کتابچهای تحت عنوان سند راهبردی شعر و موسیقی رسانه ملی روی میز مطالعه من قرار دارد که یکی از مدیران رسانه به بنده دادهاند تا مطالعه کنم و نظر اصلاحی بدهم. در بخشی از این سند به فرمایشات رهبر معظم انقلاب در مورخ پنجم آذر ۱۳۷۵ اشاره شده است: «موسیقی را هدفدار، جهتدار و معنادار طراحی و اجرا کنید و صداوسیما موظفترین و مسئولترین مرکز برای این کار است.» اکنون دو دهه از آن تاریخ میگذرد. این سؤال مهمی است که از خود بپرسیم چقدر به این مطالب و آرمانها عمل شده است؟ سند تحول رسانه ملی افق سال۱۴۰۵ است و خوب است بررسی شود که دستاندرکاران موسیقی چقدر به این مطالبه نزدیک شدهاند. الان متأسفانه طوری القا شده است که جوان ما فکر میکند موسیقی ایران صرفاً در سالهای قبل از انقلاب رشد داشته است و در این چهار دهه فقط تخریب بوده و محدودیت! بدیهی است که ایجاد نوستالژی در مورد یک نظام سیاسی منسوخشده برای نسلی که آن دوران را نزیسته و هیچ شناختی از واقعیات تاریخی ندارد و اطلاعات خود را از شبکههای اجتماعی دریافت میکند، برای دستیابی به غایتالامال برخی افراد هدفمند و بابرنامه مبنی بر پیوند سرمایهداران پیش و پس از انقلاب به هدف مشترکی به نام پول است. توجه کنید که قبل از انقلاب چند سالن معدود از جمله تالار وحدت ساخته شده و چند فستیوال برای خواص برگزار شده است و مابقی طرحها ناتمام مانده و رها شدهاند! اما اغلب سالنهای کنسرت و نمایش و دانشکدههای موسیقی پس از انقلاب ساخته شده است. این همه موسیقیدان و دانشجوی موسیقی، مراکز و رویدادهای موسیقی، مجلات، تحقیقات، فروشگاههای ساز و ادوات موسیقی و جشنوارهها همه بعد از انقلاب ایجاد شده و شکل گرفته است، اما برخی استادان باقی مانده از سوی دیگر تاریخ، همواره به نسل جدید القا کردهاند که دوران طلایی دهه۴۰ تا ۵۰ بوده و ما هنرمندان دست اول و شما دست دوم و سوم هستید! این استادان! که تاریخ بعدها به روشنی در مورد ایشان قضاوت خواهد کرد، دیکتاتورهایی خودخواه هستند که به هیچ چیز به جز خودشان و دنیای خودشیفتگیشان اهمیت نمیدهند و چیزی بیرون از این دنیای کاذب را به رسمیت نمیشناسند و این خودشیفتگی اساساً درد شایع اهل هنر است که میخواهند همواره دیده شوند، ستایش شوند، تشویق شوند و بر صدر باشند! هنرمندان اهل معرفت هم کم نداریم، اما شهره نیستند و گمنامند. اینها که شهره و متنعم هستند، خیلی چیزها را دادهاند که این توفیقات را گرفتهاند. شما ببینید این همه کتاب، تألیف و پژوهش اینها همه پس از انقلاب شکل گرفته است، اما از این فضای گلآلود و اعوجاج پیرامون موسیقی که رفع آن بیش از هر چیز نیازمند پژوهش و ایجاد بحثهای چالشی، جلسات و کنفرانسها برای رسیدن به تعاریف و راهکارهای عملی بود، برخی مدیران ناآگاه و برخی که از ریشه مخالف موسیقی بودند برای تخریب و زدن موسیقی استفاده کردند و مطربان هم با کاهلی، مطالعه نداشتن، قلمفرسایی نکردن و پیگیرینکردن همواره منتظر بودهاند تا برای ایشان فرش قرمز پهن و از نبوغ بیبدیلشان استقبال شود! اینها آن مطرب معتاد فیلم آژانس شیشهای را به ذهن من متبادر میکنند که در میان همه زدوخوردها در فکر فرار کردن و رفتن به یک گوشه دنج برای عیاشی و ساختن خود بودند. اینها فرق دارند با موسیقیدان اصیلی که من از آنها دفاع میکنم. اینها مطربند و اکثریت هستند و هرچه بر سر موسیقی و موسیقیدان آمده را خود این جماعت رقم زدهاند، حتی اتفاقات ناگوار سالهای ابتدای دهه ۶۰. برخی از اهل موسیقی که به ادارات و دوایر دولتی نفوذ کرده بودند، از فقدان مردان بزرگ و جهل برخی مدیران وقت استفاده و از منابع دولتی هنر برای منافع شخصی سوءاستفاده کردند، برای مثال شما وقتی وارد مرکز موسیقی صداوسیما میشوید و سازوکار آنها را میبینید، تعجب میکنید. این همه ارکسترهای مختلف و این همه تولیدات برای چه بوده است؟ ارکستر بانوان به چه کارش میآمده؟ آیا صداوسیما محل ضبط مجانی موسیقیهای بیکیفیت و نازل بوده است؟ و حالا چرا این رسانه بزرگ و ملی که هنوز این شانس را دارد که اقشار مختلف مردم و تیپهای مختلف اجتماعی را جذب کند از بام تا شام موسیقیهای کسانی را پخش میکند که، چون هیچ جای دیگری خریدار ندارند، موسیقیشان را مجانی به صداوسیما میدهند تا پخش کند؟! امروزه صداوسیما دیگر رسانهای سنتی و آنالوگ نیست! یک mass media یا ابررسانه جمعی است که وارد عرصه و دوران production و broadcasting شده است. این سازمان رسانهای برای موسیقی این همه دستگاه عریض و طویل و هزینهکردهای غیرضروری لازم ندارد. فناوریهای نوین و نیروی متخصص رسانهای- موسیقایی و نیز برونسپاری تولیدات با حضور موسیقیدانانی که بتوانند شکاف بین جامعه موسیقی و رسانه را پرکنند، بسیاری از مشکلات را حل خواهند کرد. این همه موسیقی در کشور پس از انقلاب رشد کرده، اما کمترین سهم در این تحویل را در سالهای اخیر مرکز موسیقی صداوسیما داشته است، چون برخی کسانی که آنجا بودند از رسانه برای اهداف شخصی استفاده کردهاند. موسیقی در ایران به طور کلی و موسیقی در رسانه ملی به طور خاص آنقدر که از اهل موسیقی لطمه دیده از جاهای دیگر لطمه نخورده است. این خیلی مسئله مهمی است که کلیت موسیقی صداوسیما متحول شود، اما معتقدم این تحول باید از دانشکده صداوسیما آغاز شود.
اصلاً سابقه ذهنیای که ما از انقلاب اسلامی داریم، بخش قابل توجی از آن به واسطه موسیقی ماندگار مانده است. در واقع موسیقی بهترین مکمل برای تصویر در برهه انقلاب اسلامی بود و این به دوران دفاع مقدس هم سرایت کرد و ادامه داشت.
من معتقدم شکل روح مردمان یک جامعه شبیه موسیقیای میشود که میشنوند. من در جلسه اول درس گفتارهایم با عنوان درک و دریافت موسیقی در فرهنگسرای ارسباران گفتم «بگو چه میشنوی تا بگویم کیستی». در حقیقت موسیقی هم بازتاب روحیات مردمان زمانه است و هم شکلدهنده به آن. چندی پیش در جلسهای خطاب به هنرمند گرامی جناب آقای آقای حسامالدین سراج گفتم من اگر گاه به گاه به برخی از قطعات موسیقی که شما چندین دهه قبل خواندهاید گوش ندهم، معنویت درونم فروکش میکند. من معمولاً در طول روز به موسیقیهای ایرانی که پیش از سال۱۳۷۸ ساخته شده گوش میدهم، حتی گاه فیلمهای آن سالها را که از تلویزیون پخش میشود میبینم چراکه آن فیلمها- که اتفاقاً جناب آقای دکتر اسفندیاری که از ایشان نام بردید، تحت عنوان سینمای ملی در حال تبیین آن در یک طرح تحقیقاتی دکترا هستند- به رغم ضعفهای تکنیکی و ساختاری به علت صداقت و سادگیشان برای من و شاید برخی از همنسلان من اثرگذار هستند! اما اینکه بر نسلهای جدید نیز همان اثر را داشته باشند یا نه، نمیدانم. به هر صورت من موسیقی آن دوران را دوست دارم، حالا چه موسیقی مرتبط با انقلاب و جنگ و چه سایر موسیقیهای آن دوران و اتفاقاً چند سال پیش مستندی با عنوان «با نوای کاروان» ساختم که در مورد موسیقی و اثرگذاری آن در دوران جنگ ایران و عراق و نیز موسیقیدانان فعال در آن عرصه بود، بعدتر میتوانیم خیلی مبسوط در مورد موسیقی جنگ و دفاع مقدس گفتوگو کنیم.
الان با مفاهیم روزآمدی مثل هوش مصنوعی روبهرو هستیم که به سرعت دنیا را درمینوردد و تأثیرات عمیقی بر همه چیز میگذارد. موسیقی در این فرایند با چه چالشهایی روبهرو است؟
در واقع سرعت تحولات آنقدر بالاست که نیاز به تعریف و بازتعریف مکرر ایدهها ضروری بهنظر میرسد. زمانی که من پژوهش کتاب موسیقی رسانه را شروع کردم، اساساً با چالش یا امکانی به عنوان هوش مصنوعی مواجه نبودم. «موسیقی ایرانی به مثابه موسیقی رسانهای» اولین پژوهش من در زمینه موسیقی رسانه بود که در دوره کارشناسی ارشد انجام دادم و یکی از فصلهای این کتابی شد که اخیراً با عنوان موسیقی رسانه منتشر شده و در حال حاضر کوشش من این است که در ادامه این پژوهشهای سلسلهوار، پژوهش جدیدم را در قالب کتابی با عنوان «موسیقی خلاق و رسانههای هوشمند» طی امسال منتشر کنم که مباحث و مفاهیمی مانند هویت، اخلاق در هنر، حقوق مادی و معنوی آثار هنری، اقتصاد موسیقی و مباحثی را که با رواج هوش مصنوعی نیاز به بازتعریف دارند، با نگاه بینرشتهای واکاوی میکند. غایت مطلوب برای من در این پژوهشها این است که دستاوردهای تحقیقاتی بستری برای تدوین مفاد آموزشی مرتبط با موسیقی رسانه فراهم آورد، چراکه برخی از سرفصلهای درسی قدیمی موسیقی به طور عام و به طور خاص دروس مرتبط با موسیقی در رسانه دیگر پاسخگوی نیاز دانشجویان این رشته نیست و نیاز به بازنگری در عناوین و محتوای واحدهای درسی برای آموزشی کارآمد در عصر جدید احساس میشود، زیرا محتوای دروس دانشگاه از شرایط زمانی عقب است، از این رو برای دانشجویان رسانهای که معمولاً دانشگاه را محلی در راستای گرفتن مدرک یا الزامی برای استخدام میبینند و آموزشهای مورد نیاز خود را در مؤسسات و کلاسهای آزاد دنبال میکنند، تا بهحال محتوا و روش تدریس موسیقی به همان شکلی بوده که برای دانشجویان و هنرجویان تخصصی موسیقی بوده است. در دورههای آموزش موسیقی در رسانه به علت زمان کم و نبودن منابع مناسب این دورهها اثربخشی و کارایی چندانی برای دانشجویان و دستاندرکاران رادیو و تلویزیون نداشته است. در پژوهش اخیرم که در شکل کتاب منتشر شده تلاش شده است این نقیصه جبران و زمینهای برای تحقیقات گستردهتر بعدی در موضوع موسیقی رسانه فراهم شود. به رغم همه مطالبی که در مورد هوش مصنوعی گفته شد، در موسیقی رسانهای که در اینجا موضوع بحث اصلی ماست، هنر شهودی چندان موضوع بحث نیست و اتفاقاً این شکل از موسیقی و بیان رسانهای جایی است که در آن میتوان از هوش مصنوعی بیشترین بهره را برد چراکه در موسیقی رسانهای، سرعت تولید و انتقال حرف اول را میزند و از طرفی موسیقی رسانهای موسیقی شنیدهشدن است، نه گوش دادن!