جوان آنلاین: مجتبی لشکر بلوکی در کانال تلگرامی خود از یک مسئله عمومی و لزوم تمرین برای رفع آن نوشت. تلخیصی از یادداشت او را میخوانید؛ لحظهای با خود خلوت کنید و به این سؤال صادقانه (تأکید میکنم صادقانه) پاسخ دهید کدام یک از ما در زندگیمان مانند یک قدیس معصوم بودهایم و کاملاً پاک، بدون خطا و اشتباه بودهایم؟ همه ما در برهههایی از زندگی کارهایی کردهایم که بعدها آرزو کردهایم کاش هیچوقت آنها را انجام نداده بودیم...، اما شبکههای اجتماعی به جایزالخطا بودن انسانها احترامی نمیگذارند. کافی است اشتباه کوچکی از شما سر بزند، دیگر باید منتظر باشید که روزی کسی آن را منتشر کند و شما را به نابودی بکشاند. اگر فرد مشهوری باشید که اوضاع خیلی بدتر میشود. همه ما به خودمان حق میدهیم که دماغمان تا هر جا که میتوانیم در زندگی فرد مشهور فروکنیم و از آن بدتر به خودمان حق میدهیم که هر چه فهمیدیم را سخاوتمندانه و پیروزمندانه با دیگران به اشتراک بگذاریم و از این دو بدتر اینکه بدون اطلاعات کافی در مورد زمینه، شرایطی که منجر به آن رفتار شده در مورد او قضاوت کنیم، اما آیا این «هتاکی جمعی هنجار- شده» به نفع من و شما و نسل آینده است؟ جامعهای با دهانهای گشاد و دماغهای بزرگ، جامعه کامیاب و شادی نخواهد بود. امروز پرده از زندگی من برداشته میشود و فردا قطعاً نوبت شماست.
تحلیل و تجویز راهبردی:
تکنولوژی و رسانهها دسترسی ما را به اطلاعات بهشدت گسترش دادهاند، اما انگار که دکمه بمب اتم را گذاشته باشی زیردست یک انسان نخستین. خاصیت تکنولوژی برطرفکردن محدودیتهاست. درازای هر تکنولوژیای که خلق و به کار گرفته میشود حداقل یک محدودیت از پیش روی آدمی کم میشود و دقیقاً همینجاست که ما محتاج آنیم که چیزی این مسئله را مهار و متوازن کند؛ یعنی هرچقدر این محدودیتها کمتر و کمتر میشود باید چیزی وجود داشته باشد که این انسان آزادتر شده را مهار و محدود کند: دیسیپلین شخصی. به عبارت دیگر به ازای هر آزادی که فناوری به ما میدهد باید یک قاعده اخلاقی در ما نهادینه شود.
برای تمرین دیسیپلین شخصی در حوزه رسانه (کاهش میزان فروکردن دماغ در زندگی شخصی سایرین) تکنیک سه پرسش سقراطی بسیار مفید است.
هر زمان که تیتری دیدید در مورد رسوایی زندگی شخصی فلان آدم معروف یا غیرمعروف از «سه پرسش سقراطی» استفاده کنید. هر زمان که کسی خواست مطلبی را بگوید یا شما مطلبی را بگویید این تکنیک را به کار ببرید.
یک روز فرد بزرگی که از آشنایان سقراط بود، با هیجان آمد پیش او و گفت: میدانی راجع به یکی از شاگردانت چه شنیدهام؟
سقراط پاسخ داد: قبل از آن سه سؤال از تو میپرسم. اولین سؤال این است که کاملاً مطمئنی آنچه را که میخواهی به من بگویی حقیقت دارد؟ مرد جواب داد: نه. فقط در موردش شنیدهام. حالا سؤال دوم آنچه را که در مورد شاگردم میخواهی به من بگویی خبر خوبی است؟ مرد جواب داد: نه! سقراط گفت: پس میخواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی درمورد آن مطمئن هم نیستی بگویی؟ و، اما سؤال سوم آنچه را که میخواهی در مورد شاگردم به من بگویی برای من فایدهای هم دارد؟ مرد کمی فکر کرد و پاسخ داد راستش نه! سقراط گفت: اگر میخواهی به من چیزی را بگویی که نه حقیقت دارد و نه خوب است و نه حتی سودمند پس چرا اصلاً آن را به من میگویی؟!
این سه سؤال به ترتیب پرسش حقیقت، پرسش خوبی، پرسش سودمندی نام دارند و دیسیپلین شخصی در عرصه رسانهای یعنی اینکه من با این سه پرسش، دماغ خودم را کوتاه کنم.
درست آن است که آموزش و پرورش، آموزش عالی و صداوسیما با بودجههای هزار میلیاردی در من و شما این دیسیپلین شخصی را ایجاد کنند. ادبستان که بعدها شد دبستان، در اصل هدف اصلیاش همین آموزش دیسیپلین شخصی یعنی حد نگهداشتن و مؤدب شدن بود که متأسفانه فروکاسته شد به خواندن و نوشتن.
وظیفه جمعی ما این است که نقصانهای اساسی سیستم آموزشی و رسانهای (شامل آموزش و پرورش، آموزش عالی و صداوسیما) را جبران کنیم. حال که این سیستمها در خلق یک فرهنگ درست درماندهاند، باید خودمان دست به کار شویم و دیسیپلین شخصی را ابتدا در خودمان و سپس در نسل بعدی تمرین و پایدار کنیم.
«هتاکی جمعی هنجار- شده» را باید تبدیل کنیم به «جامعهای با دهانها و دماغهای با دیسیپلین.» مقدمات کامیابی را تمرین جمعی کنیم.