جوان آنلاین: کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس همواره نقش مهمی در راهبردهای اقتصادی و سیاسی ایالات متحده در سطوح منطقهای و جهانی داشتهاند. سفر چهار روزه دونالد ترامپ رئیسجمهور امریکا از ۱۳ تا ۱۶ میبه سه کشور عربستان سعودی، امارات متحده و قطر بار دیگر گویای همین نقش بود. ترامپ که با انگیزههای تجاری و هدف تقویت روابط مانند دوره اول ریاست جمهوری خود کشورهای حوزه خلیج فارس را به عنوان اولین مقصد سفر رسمی خود انتخاب کرده بود، با دستاوردهای قابل توجهی به امریکا بازگشت. ترامپ در این سفر علاوه بر یک بسته سرمایهگذاری ۶۰۰ میلیارد دلاری، بزرگترین توافق دفاعی به ارزش ۱۴۲ میلیارد دلار را با عربستان امضا کرد. قطر و امارات متحده نیز دو توافق سرمایهگذاری به ارزش بیش از ۲ تریلیون دلار با امریکا امضا کردند که علاوه بر بخشهای نظامی، حوزههای معدن، انرژی و فناوری را نیز شامل میشود. با این حجم بزرگ از قراردادهای سرمایهگذاری که کمتر کشورهایی در جهان قادر به انجام آن هستند، این سؤال مطرح میشود که کشورهای عربی چه نقشی در تداوم سلطه هژمونیک امریکا به ویژه در عرصه اقتصادی ایفا میکنند؟ برای پاسخ به این سؤال ذکر چند نکته لازم است.
ایالات متحده پس از پشت سر گذاشتن نظم نوین جهانی که بعد از جنگ سرد بر نظام بینالمللی حاکم شد و به ویژه بعد از سال ۲۰۰۱، با افزایش قدرت اقتصادی برخی کشورها همچون چین و حتی اروپا مواجه شد. در این روند به نظر میرسد کشورهای عربی نقش غیرقابل انکاری در استمرار سلطه واشینگتن در سطح جهانی داشتهاند. آدام هنیه، استاد اقتصاد سیاسی مؤسسه مطالعات عربی و اسلامی دانشگاه اکستر در کتاب «سرمایهداری خام: نفت، قدرت شرکتها و شکلگیری بازار جهانی» به این موضوع پرداخته و معتقد است حمایتهای پادشاهیهای خلیج فارس از معماری قدرت جهانی امریکا از تاریخ طولانی برخوردار است. در دوره بعد از کشف نفت، صنایع ملی نفت خلیج فارس درآمد هنگفتی را ایجاد کردند که بخش زیادی از این درآمدها دوباره در بازارهای مالی امریکا به ویژه اوراق قرضه سرمایهگذاری شد که به امریکا امکان دسترسی به سرمایه خارجی ارزان را داد و سلطه جهانی دلار را تقویت کرد؛ بنابراین کشورهای عربی جنوب خلیج فارس نه در حاشیه قدرت مالی رو به گسترش امریکا، بلکه از عوامل اساسی آن بودند. آنگونه که وی اشاره میکند در اینجا با یک معادله روبهرو هستیم که در آن شاهد حفاظت نظامی ایالات متحده از پادشاهیهای خلیج فارس در ازای جریانهای سرمایهگذاری و ثبات انرژی هستیم که در نتیجه آن شبکهای از پایگاههای نظامی ایالات متحده در سراسر منطقه و همسویی عمیق بین دولتهای عربی با منافع راهبردی غرب شکل گرفته است. در حال حاضر قدرت هژمونیک ایالات متحده به چند فاکتور اساسی از جمله انرژی، فروش سلاح و تبدیل غرب آسیا و خلیج فارس به یکی از مناطق رقابت با چین بستگی دارد که در همه آنها کشورهای عربی نقش راهبردی دارند.
۱- تجارت سلاح
در عرصه تجارت سلاح کشورهای عربی از عربستان سعودی گرفته تا امارات متحده و حتی ریزکشورهایی مانند کویت و بحرین در زمره مهمترین مشتریهای تسلیحات امریکایی قرار دارند. به عبارت دیگر پایه راهبرد نظامی این کشورها بر مبنای سلاحهای امریکایی شکل گرفته است. گزارش جدید مؤسسه تحقیقات صلح استکهلم نیز نشان داد کشورهای خلیج فارس حدود ۲۲ درصد از کل واردات جهانی سلاح را در سالهای ۲۰۲۳- ۲۰۱۹ به خود اختصاص دادند. یکی از مهمترین جنبههای سفر اخیر ترامپ، قراردادهای سلاحی بود که امریکا با سه کشور عربستان، امارات و قطر منعقد کرد. عربستان همواره رکورد خریدهای تسلیحاتی از امریکا را به خود اختصاص داده است. اگر در سفر دوره اول ریاست جمهوری ترامپ، ریاض و واشینگتن یک قرارداد ۱۰۰ میلیارد دلاری فروش سلاح امضا کردند، در سفر اخیر ترامپ، ریاض ۱۴۲ میلیارد دلار قرارداد خرید سلاح با امریکا امضا کرد که خرید هزار موشک میانبرد هوا به هوا از نوع AIM- ۱۲۰ تنها بخشی از آن است. امارات نیز یک قرارداد جدید خرید سلاح به ارزش ۴/۱ میلیارد دلار با امریکا منعقد کرد که بخش زیادی از آن مربوط به تجهیز و نوسازی نیروی هوایی این کشور است. ترامپ قطر را نیز از فروش جنگ افزارهای خود بینصیب نگذاشت و یک قرارداد فروش سلاح به ارزش ۳ میلیارد دلار که بخشی از آن به خرید پهپادهای چندمنظوره MQ- ۹B و سیستمهای ضد پهپاد اختصاص دارد با دوحه منعقد کرد.
۲- انرژی
به رغم اینکه واردات انرژی امریکا از خلیج فارس در یک دهه اخیر رو به کاهش گذاشته و سیاست انرژی امریکا در دوره بایدن مبتنی بر استقلال انرژی بوده، اما انرژی این منطقه در ابعاد دیگر تأثیر خود را در هژمونی جهانی امریکا دارد. آنگونه که هنیه میگوید کل داراییهای خلیج فارس از اوراق بهادار امریکا شامل اوراق قرضه، سهام و بدهی شرکتها، از ۶۱۱ میلیارد دلار در ۲۰۱۷ به بیش از یک تریلیون دلار در سال ۲۰۲۴ افزایش یافته است. بعد از مراکز مالی مانند لندن و کانادا، خلیج فارس بزرگترین سرمایهگذار خارجی در بازار سهام امریکاست. این دست تعهدات یک دستور کار گستردهتر در حوزههایی مانند هوش مصنوعی، مواد معدنی حیاتی و زیرساختهای انرژی را منعکس میکند. بنابراین میتوان گفت سفر اخیر ترامپ از آن جهت مهم است که نشانگر اهمیت مداوم یک رابطه ساختاری ضروری برای قدرت امریکا و ادغام مالی عمیقتر بین خلیج فارس و امریکاست، چراکه این گزاره را تأیید میکند که هر چند کشورهای عربی خلیج فارس به عنوان مهمترین عرضه کنندگان نفت، جریان انرژی خود را به سمت شرق تغییر دادهاند، اما همچنان عمیقاً به بازارها و صنایع نظامی امریکا وابستگی دارند.
۳- رقابت با چین
در سالهای اخیر چین به عنوان اصلیترین رقیب سیاسی و اقتصادی امریکا ظاهر شده است. چین به واسطه اقتصاد تولیدی، مصرف انرژی را در جهان افزایش داده و به همین دلیل صادرات انرژی از خلیج فارس را به سمت چین و شرق آسیا کشانده است. در کنار این پیوندهای انرژی، افزایش سرمایهگذاریچین در کشورهای عربی نیز وابستگی آنها را عمیقتر کرده است. چین در حالی که در سال ۲۰۰۵ حدود ۱۰ درصد واردات کشورهای خلیج فارس را تأمین میکرد، این میزان در سال ۲۰۲۴ به بیش از ۲۰ درصد رسید. این در حالی است که سهم امریکا و اروپا از ۴۵ درصد به ۱۶ درصد کاهش یافته است. بنابراین اینجا نیز شاهد شکلگیری یک رابطه دوسویه هستیم. با این تفاوت که رابطه نفت - امنیت بین امریکا و اعراب به رابطه نفت - سرمایهگذاری و همکاری اقتصادی تبدیل شده است. فروش نفت باعث شده که کشورهای عربی خلیج فارس حدود ۸۰۰ میلیارد دلار ذخایر خارجی (ارزهای خارجی و سایر داراییها) در اختیار داشته باشند که بیشتر از هند یا سوئیس است. به علاوه، صندوقهای سرمایهگذاری دولتی در این کشورها نیز حدود ۹/ ۴ تریلیون دلار دارایی در اختیار دارند. بخش زیادی از این داراییها به صورت مستقیم به بازارهای امریکا منتقل میشود. نگرانی امریکا در مورد روابط اعراب و چین تنها منحصر به انرژی نیست، بلکه بخشی از آن مربوط به دستیابی چین به فناوریهوش مصنوعی ساخت امریکا در روابط با اعراب است. به همین دلیل همکاریهای فناوری و هوش مصنوعی قسمت عمده قراردادهای بین طرفین در سفر اخیر بود. ساخت مجتمع پنج گیگاواتی هوش مصنوعی در ابوظبی، همکاری عربستان با شرکتهای انویدیا و AMD بیانگر آن است که امریکا سعی دارد با افزایش تبادلات با اعراب در این زمینه آنها را از چین بینیاز کند.