جوان آنلاین: یکی از جلوههای خشونت خانوادگی در جامعه با بروز پروندههای همسرکشی شکل میگیرد. با شکلگیری اختلافهای خانوادگی زوجین به جای افزایش آگاهیهای خود و تلاش برای تحکیم بنیانهای خانواده دست به رفتارهای پرخطر میزنند. روابط غیراخلاقی، معضلات اقتصادی، خشونت خانگی، مصرف مواد مخدر و بدگمانی از عمدهترین دلایلی است که باعث شکلگیری پروندههای همسرکشی میشود. با فراگیر شدن شبکههای اجتماعی و غرق شدن اعضای خانواده در گوشیهای تلفن همراه مجال گفتگو بین اعضای خانواده به شدت کاهش یافته است، از همین رو نداشتن مهارتهای لازم برای گفتگو منجر به بروز خشونت در خانواده میشود که بخش مهمی از آن به شکل همسرکشی بروز پیدا میکند که این موضوع را در گفتگو با دکتر علی دلداری، جرمشناس و مدرس دانشگاه بازکاوی کردهایم. دکتر دلداری به پروندههای قتل بسیاری در مقام بازپرس دادسرای امور جنایی و قاضی دادگاههای کیفری یک استان تهران رسیدگی کرده است.
شما به عنوان بازپرس دادسرای امور جنایی و قاضی دادگاههای کیفرییک استان تهران به پروندههای قتل بسیاری از جمله پروندههای همسرکشی رسیدگیکردهاید. افرادی که در جریان پروندههای همسرکشی بازداشت و مجازات میشوند روزگاری کانون خانوادهشان را با عشق بنا کرده بودند. در جریان زندگی چه اتفاقی میافتد که یک نفر دست به حذف شریک زندگیاش میزند؟
فرهنگی که در جامعه ایران حاکم است، فرهنگ خانواده را نهادی پر از مهر و محبت تلقی میکند و جایگاه ویژهای برای کانون خانواده در جامعه قائل است. گاهی اضطراب و از هم گسیختگیهایی که در عصر ما حاکم شده است به تدریج عواطف و روابط سالم انسانی داخل خانواده را تحتالشعاع قرار میدهد و به جای اینکه مهر و محبت حاکم باشد میبینیم کینهتوزیها، عداوتها، حقارت، جاهطلبی و زیاده خواهی است که وارد روابط انسانی میشود و این خطرات انسان و کانون خانواده را به رفتارهای مجرمانه دیگری سوق میدهد. ذاتاً در فرهنگ ایرانی خانواده محلی برای رشد و تعالی کودکان و افراد خانواده است ولی متأسفانه شاهد آمار زیادی از پروندههای خشونت و قتل در قالب همسرکشی هستیم که در جریان آن گاهی شوهر و گاهی زن، همسر خود را به قتل میرساند. در این شرایط خانوادهای که قرار بود مأمنی برای بچهها و محلی برای پویایی و رشد آنها باشد به محلی برای نابودی و تباهی آنها تبدیل میشود. تحولات اجتماعی که در جامعه با آن مواجه شدیم شامل گذار از دوران سنتی به دوره مدرن است. در این دوران گذار، بحرانهای فردی و اجتماعی متعددی را پشت سر میگذاریم، یعنی در این دوران اشخاص و ارتباطات گسترش پیدا میکنند، تجهیزات و فناوریهای نوین بدون اینکه فرهنگ استفاده از آن آموزش داده شود وارد زندگی میشود، از همین رو، موارد متعددی روی رفتارهای فردی اشخاص تأثیر میگذارد. در چنین شرایطی افراد خانواده نمیتوانند کنار هم گفتگو و فضا را آرام کنند، بنابراین به سوی خشونتهای خانوادگی سوق پیدا میکنند. این موضوع در باره خشونت خانوادگی منجر به فرزندکشی، پدرکشی، مادرکشی، برادرکشی و همسرکشی میشود که بیشترین آمار مربوط به همسرکشی است که این موضوع دلایل مختلف دارد.
شما به دوران گذار اشاره کردید. همانگونه که روشن است تا پیش از ورود به دوران گذار به ندرت پرونده جنایت علیه افراد خانواده خصوصاً همسرکشی تشکیل میشد، دلیل این امر را چه میدانید؟
قبل از دوران گذار ما با جامعه سنتی مواجه هستیم که مردسالاری حاکم است. اطاعت محض از سوی زن و دستور محض از سوی مرد. هدایت و کنترل خانواده از سوی مرد صورت میگیرد. مرد یعنی کسی که نیازهای خانواده را تأمین میکند. ولی با پیشرفتهایی که صورت گرفته است میبینیم سطح سواد و برابری حاکم میشود و زن و مرد وارد اقتصاد خانواده میشوند و خودشان را همه کاره این زندگی میدانند. در چنین شرایطی این زن، زن سنتی سابق نیست که به تبعیت محض از شوهرش گردن نهد، بلکه با موضعی مواجه میشویم که ادعای برابری میکند که یکسری افکار پشت این قضیه است؛ افکاری که درصدد است به طرق غیرصحیح به این موضوع دامن بزند. افکار فمینیستی و حتی گاهی طرح برتری زنان بر مردان را مطرح میکنند، بنابراین وقتی از جامعه مردسالار، جایی که زن مطیع محض بود عبور کردیم و به سرعت وارد این عرصه شدیم، میبینیم خروجی این داستان، خشونتهای بیشتر است. حال این سؤال مطرح میشود که آیا در دوران سنت هم خشونت بوده است یا خیر؟ ما در بررسی تاریخی میبینیم بله خشونت بوده ولی تحمل از سوی زن هم بوده است، اما زن امروز، آن زن که سابق آستانه تحملش بالا بود، نیست. این زن از حمایت جامعه، قانون، دادگاه و نهادهای اجتماعی برخوردار است و صاحب قدرت است، اما گاهی میبینیم به جای اینکه از حمایت قانونی استفاده کند، دست به خشونت میزند.
شما در بخش اول صحبتهای خود به فقدان گفتگو در خانوادهها اشاره کردید که گفتگو موضوع مهمی برای حل اختلافات خانوادگی است که منجر به پیشگیری از بروز خشونت میشود. دلیل بیتوجهی به این موضوع را چه میدانید؟
ذاتاً خانوادههای ما و افراد جامعه تکنیکهای گفتگو را بلد نیستند. با ضعف در این حوزه مواجه هستیم. همه آنهایی که مرتکب قتل میشوند اگر میتوانستند گفتگو کنند مرتکب خشونت نمیشدند. ما در مواردی از پروندههای مطرح شده که افراد در جریان آن مرتکب خشونت میشدند آنها را برای مشاوره ارجاع میدادیم که در جریان مشاوره تکنیکهای گفتگو را یاد بگیرند، اما وقتی موضوع روانشناس را مطرح میکردیم با مقاومت آنها مواجه میشدیم، چون نسبت به این موضوع آگاهی نداشتند برای همین میگفتند مگر ما روانی هستیم که به مشاور مراجعه کنیم؟ این افراد فرهنگ گفتگو، فرهنگ مراجعه به مشاور و یادگیری تکنیکهای گفتگو را بلد نبودند و به سرعت موضع میگرفتند. این موضع را مقابل ما میگیرند، اما این موضع در خانواده منجر به خشونت میشود که یک طرف قربانی داستان و یک طرف بازیگر میشود و خروجی آن یک قتل است.
پس از وقوع حوادث همسرکشی و انتشار خبرهای آن، همواره این پرسش در بدنه اجتماعی مطرح است که چرا مرتکبان به جای ارتکاب قتل از هم جدا نشدند؟ یافتههای شما در جریان تحقیقاتی که از مجرمان صورت دادهاید گویای چه مواردی است؟
اول اینکه بیم به خطر افتادن آبروی خانوادگی را مطرح کردهاند. گفتهاند برای خانواده ما طلاق وجهه خیلی بدی دارد برای همین نمیتوانستیم به سمت طرح طلاق برویم. در مواردی مرتکبان تلاش کردهاند صحنه را خودکشی جلوه دهند تا فرزندانشان بچههای طلاق نباشند. وقتی یکی از مرتکبان این جواب را به من داد به او گفتم درست است که فرزندانت بچههای طلاق نشدند، اما بچههای قاتل شدند. در مجموع با توجه به یافتههایی که در گفتگو با این افراد پیدا کردم آنها از سواد و شعور آنچنانی برخوردار نیستند. از ۵۰ نفری که مورد مصاحبه قرار دادم حدود ۱۰ نفر با سواد بودند و بقیه سواد کافی برای انتخاب راه صحیح نداشتند. طلاق به عنوان بدترین و کریهترین حلال الهی برای نجات انسان است. فردی وارد رابطه عاطفی زوجیت شده و الان به این نتیجه رسیده است که کراهت دارد. بعضیها گفتهاند بعد از چند سال دویدن در دادگاه خشونت به اوج رسید و، چون دادگاه برای طلاق مقاومت کرد، مرتکب قتل شد. به هر حال توجیه دادگاه این بود که خانواده با طلاق از هم پاشیده نشود، اما در نهایت منجر به قتل شد.
موضوع مهم در این خصوص این است که باید در این باره از علم روانشناسان استفاده کرد. در حال حاضر بحث علم تحلیل رفتار انسانها در قالب روانشناسی، بحث علمی مفصلی دارد، یعنی به این نتیجه برسند که این دو نفر هر دو آدم خوبی هستند ولی برای هم خوب نیستند و کنار هم سازگاری ندارند، به این دلیل چنین آدمهایی که مرتکب قتل میشوند و راه جنایت را در پیش میگیرند، از شعور کافی برخوردار نیستند که بروند راه درست را انتخاب کنند، اصلاً راه درست را تشخیص نمیدهند.
این تشخیص از کجا نشئت میگیرد؟
من میگویم از تعالیم قبلی و کمکاری نهاد خانوادهای که فرد در آن تربیت شده است به دست میآید، یا نهاد مدرسه، مسجد، صدا و سیما، رسانه و جاهایی که باید این اطلاعات به شخص داده میشد که شخص با جهالت محض مرتکب این جنایت نشود. با کم گذاشتنهایی که خروجی آن خشونت و جنایت است.
انگیزه یکی از مهمترین موضوعات مطرح شده در شکلگیری پروندههای قتل است. این موضوع در مورد پروندههای همسرکشی چه مواردی را شامل میشود؟
با توجه به نگاه جامع به پروندههایی که در سالهای گذشته رسیدگی کردم و با این افراد وارد مصاحبه شدم، انگیزهها و دلایل متعددی برای همسرکشی مطرح است. انگیزههای قتل همسر با توجه به نتایج تحقیقات صورت گرفته روی کل پروندهها نشان میدهد در رتبه اول، خشونت مداوم شوهر نسبت به زن منجر به قتل شده است. وقتی موارد اعمال قدرت مرد مثل وضعیت اقتصادی، موقعیت فرد، وضعیت علمی یا تحصیلات ضعیف است، دم دستترین چیزی که برای مرد برای اعمال وجود دارد، خشونت است. مصاحبههای متعددی با خانمهایی داشتم که مرتکب قتل شوهرانشان شدهبودند که علت آن را خشونت مداوم اعلام کردند. همین اواخر با زنی که با ضربات چاقو شوهرش را به قتل رسانده بود مصاحبه میکردم، علت را خشونتهای روزانه و مکرر و کتککاری از سوی شوهرش مطرح کرد و گفت در نهایت به ستوه آمدم و از آنجایی که هیچ راهی نداشتم مرتکب قتل شدم، بنابراین رتبه اول همسرکشی خشونت مداوم و مکرری است که در خانواده اعمال میشود. در رتبه دوم، مشکلات اقتصادی و مالی است. بررسی پروندهها نشان میدهد خشونت در خانوادههایی که از مشکلات اقتصادی رنج میبرند، بیشتر است و در نهایت، چون مرد توانایی برآورده کردن نیازهای روزمره را نداشته مرتکب قتل همسر و گاهی فرزندان خودش میشود. البته انگیزههای مالی به شیوه دیگری هم منجر به قتل میشود. پروندهای داشتیم که شوهر از قبل خانم را شناسایی کرده بود که با او ازدواج کند و به ثروت برسد، اما بعد از ازدواج متوجه شده بود سالها باید صبر کند که به ارثیه برسد، بنابراین تصمیم گرفته بود خودش آستین بالا بزند، برای همین همسرش را با نقشه قبلی به قتل رسانده بود. ادعای فقدان کرده بود، همراه پلیس و خانواده همسرش دنبال او گشته بود، درحالی که تحقیقات در این باره شش ماه طول کشید و معلوم شد همسرش را با انگیزه مالی به قتل رسانده و با جعل اسناد، اموال را به نام دوستانش منتقل و آن را تصاحب کرده بود. گاهی هم انگیزه مالی نیست و زندگی با عشق شروع میشود و در ادامه راه به انگیزه مالی مربوط میشود. بدبینی، ارتباطهای پنهانی، اختلالهای شخصیت و بیماری، نارضایتی جنسی یا برعهدهگرفتن سرپرستی فرزند هم از انگیزههای مطرح شده در پروندههای همسرکشی است. البته موضوع نارضایتیهای جنسی هم بخشی از انگیزههایی است که منجر به بروز این عمل مجرمانه میشود.
بدگمانی نسبت به همسر یکی از موضوعات مطرح شده در اختلافات خانوادگی است. این بدگمانیها از کجا ناشی و چگونه به ارتکاب قتل منجر میشود؟
بدبینی به شیوههای متفاوت ایجاد میشود. گاهی با بررسی یا مکالمه تلفنی صورت میگیرد. در مواردی شاهد بودیم شوهر در خواب اسم زنی را صدا زده و آن زن میخواهد کشف کند صاحب اسم چه کسی است و دنبال جستوجوی بیهوده رفته و با خشونت مرتکب قتل شده است. روحیه یک زن این طور است که انحصارطلب است و شوهرش را فقط برای خودش میخواهد. در کل میتوان گفت موارد همسرکشی به عنوان یک بحران در خانواده مطرح است. به نظر من کریهترین چهره قتل، همسرکشی است. وقتی پروند ههای همسر کشی را بررسی میکنیم متوجه میشویم همین دو نفری که زندگی را با عشق شروع میکنند روزی میرسد که به تنها راهشان که طلاق است نمیروند و مرتکب قتل میشوند. البته بماند مواردی داشتیم که مرد بعد از طلاق همسرش او را به قتل رسانده است. وقتی از مرد سؤال کردم چرا بعد از اینکه همسرت را طلاق دادی او را به قتل رساندی که به صراحت به من گفت از عشقی که به او داشتم مرتکب قتل شدم که دست کسی به او نرسد.
رابطههای پنهانی و خیانت از موضوعات پررنگ در شکلگیری این پروندههاست. در این باره هم توضیح دهید.
این رابطه پنهانی عمدتاً با توجه به تکنولوژی روز و فراگیر شدن شبکههای اجتماعی شکل میگیرد، از همین رو مرد متوجه ماجرا نبوده و به محض متوجه شدن شاهد هستیم دو نفر که مسالمت آمیز زندگی میکردند زندگیشان دچار تنش میشود. از زمان ورود شبکههای اجتماعی به زندگی مردم شاهد هستیم که فرهنگ استفاده از آن تبلیغ نشد و به طور ناگهانی وارد زندگی مردم شد و آسیبهای زیادی را به دنبال داشت. در مواردی لو رفتن ارتباط مخفیانه باعث قتل میشود، مخصوصاً خانوادههایی که دارای اعتقادات خاص هستند، بنابراین به محض لو رفتن شاهد بودهایم فرصت دفاع داده نشده است و به این شکل مرتکب قتل شدهاند.
افرادی را هم دیدهام که اول به فکر خودکشی بودهاند، فرد گفته که اول تصمیم داشتم خودم را بکشم، اما بیشتر که فکر کردم گفتم چرا خودم را بکشم، طرف را میکشم و بعضی وقتها با همکاری خانم، فرد مقابل را هم کشته است که از موضوع همسرکشی وارد فاز قتل ناموسی شده است. در مواردی هم فرد ادعای مهدورالدم کرده است. بعضی وقتها دیدهایم که مرد مبادرت به قتل نکرده است و پسر بزرگ خانواده وقتی متوجه شده است با کمک دوستانش مادر خود را به قتل رسانده است که بحث مادرکشی است. چون از بحث خارج میشویم به آن نمیپردازم ولی آمار قابل توجه است از این حیث که پروندههایی که به دلیل انحراف اخلاقی به این شکل زندگیها از هم میپاشد و با قتل فرومی پاشد.
از مهمترین پروندههایی که در این باره رسیدگی کردهاید هم بگویید.
یکی از فجیعترین قتلها زن و مردی متأهل بودند که وارد ارتباط شده بودند. آشنایی آنها از طریق فضای مجازی و در دو استان مختلف بود. آنها مطابق نقشه قرار گذاشتند در یک ساعت مشخص و به یک شیوه مشخص مرتکب قتل همسرانشان شوند، یعنی مردی در تهران در یک ساعت معین و به یک شیوه معین، همسرش را به قتل رساند و آن زن در استان دیگر در همان ساعت معین و به همان شیوه شوهرش را به قتل رساند. آنها قصد پوشاندن چهره رفتار مجرمانه خودشان را داشتند، چون رفتار خشونت آمیز نبود و قتل از طریق مسمومیت اتفاق افتاده بود به نحوی که انگار شخص خودش را مسموم کرده و به دلیل مسمومیت فوت شده است. آنها بعد از ارتکاب قتل با هم ازدواج کردند ولی این ازدواج از طریق خانوادهها پیگیری شد و به آن شک کردند و نهایتاً مشخص شد این دو نفر به صورت همزمان به این شکل مرتکب قتل شدهاند.
مصرف مواد مخدر هم از موضوعاتی است که در جریان بسیاری از جرائم دخالت دارد. نقش این موضوع در شکلگیری پروندههای همسرکشی چگونه است؟
پروندههای بسیاری در این باره رسیدگی کردهام که انگیزه قتل را اعتیاد مرد اعلام کردهاند. خانوادههایی که به دلیل ترس از آبرو و آبروریزی که مرد خارج از خانواده انجام میداد با هدایت مادر خانواده، شوهر از سوی فرزندان به قتل میرسد. استفاده از مواد روانگردان عمدتاً از سوی مرد انجام میشود. مواد روانگردان، شیشه و ترکیبات آمفتامینها وقتی مصرف شود شخص هیچ کنترلی روی رفتار خود ندارد برای همین مرتکب قتل میشود که این موضوع نه تنها منجر به همسرکشی، بلکه قتل دیگر اعضای خانواده هم میشود.
شیوههای ارتکاب این عمل مجرمانه چگونه است؟
در پروندههایی که مردان مرتکب قتل همسران خود میشوند در ۱۰۰ درصد موارد مردها خودشان به صورت انفرادی مرتکب قتل شدهاند. در مورد زنها، اما این طور نیست و به عنوان معاون در قتل دخالت داشته و از طریق افراد دیگر در مقام معاونت یا مشارکت در حذف شریک زندگی خود دخالت داشتهاند. البته در مواردی هم مرد، چون جرئت قتل نداشته فردی را اجیر کرده است. عمده مردها بعد از ارتکاب قتل به پلیس مراجعه و به قتل اعتراف کردهاند. البته این موضوع در باره قتلهای اتفاقی مصداق دارد. گاهی خشونت که در خانه بالا میرود، فرد ناخواسته مرتکب قتل میشود و مرتکب خودش تلفنی به پلیس خبر میدهد یا خودش را به پلیس معرفی میکند که در این موارد با تعالیم و آموزهها مواجه نیستیم، بلکه متهم با صداقت همه چیز را اعتراف کرده است. در مورد قتلهایی که با قصد قبلی انجام میگیرد کشف آن با دشواری همراه است و آن بحث معدوم کردن اجساد است. قاتل بعد از ارتکاب قتل به این فکر است که دلایل جرم را از بین ببرد که با معدومسازی اجساد به شیوه سوزاندن، انداختن در دره، دفن کردن و موارد دیگر مواجه هستیم؛ شیوههایی که برای آن دسته از قتلهای اتفاقی دیدهام اول چاقو زدن است. به دلیل اینکه دسترسی آسان به وسایل برنده داخل آشپزخانه و اشراف افراد به محل نگهداری آن وجود دارد، بنابراین بلافاصله زن یا مرد در جریان درگیری دست به چاقو برده و مرتکب قتل شدهاند. در مورد دوم مسمومیت است. هیچ مردی را نمیتوانیم سراغ داشته باشیم که قبل از اینکه بخواهد دستپخت همسرش را بخورد آن را به آزمایشگاه ببرد. مرد هر چه سر سفره باشد مصرف میکند از همین رو با موارد زیادی مواجه هستیم که فرد بعد از مصرف غذا یا نوشیدنی با موادی مسموم شده که هیچ راه درمانی نداشته است. مورد دیگر استفاده از اسلحه برای همسرکشی است که از بین ۵۰ مورد که بررسی کردهام شلیک با اسلحه در رتبه سوم قرار داشته است. خفه کردن از طریق اشیایی مثل طناب یا روسری و آتش زدن هم از شیوههای مجرمانهای است که در ارتکاب جرم شاهد آن هستیم. فرد در خانواده با ریختن مواد آتشزایی مثل بنزین روی طرف مقابل و آتش زدن مرتکب قتل میشود. در مواردی حتی فرد مرتکب خانه را هم آتش میزند که حادثه آتشسوزی جلوه کند، اما بررسیهای کارشناسان آتشنشانی روشن خواهد کرد که آتش سوزی عمدی یا سهوی بوده است. پرتاب از بلندی هم از شیوههای مجرمانه دیگر است که فرد به بهانه حرف زدن همسرش را به بالکن میکشاند و او را از بلندی به پایین میاندازد که بخواهد آن را خودکشی جلوه دهد که کشف آن سخت است.
یکی از معضلات هم در جریان پروندههای همسرکشی فرزندان آنها هستند. برآیند شما از این موضوع چیست؟
مهمترین قربانیان پروندههای همسرکشی فرزندان هستند. بچهها پدر و مادرشان را در اثر قتل در خانواده از دست میدهند. یک طرف ماجرا یکی از والدین است که مرتکب قتل شده است و بازداشت و مجازات میشود و والد دوم هم به قتل رسیده است. روشن است خانواده کلاً از هم پاشیده میشود و آسیبی که به فرزندان خانواده وارد میشود غیر قابل جبران است.
مجازات فردی که مرتکب قتل شده است چیست؟
از نقطه نظر قانونی مجازات فرد مرتکب قصاص است، یعنی اگر مردی زنش را به قتل برساند با درخواست اولیای دم آن زن به قصاص محکوم میشود و قصاص اجرا خواهد شد. در عمل چه اتفاقی میافتد؟ طبق قانون، چون با بحث تفاضل دیه مواجه هستیم، اولیای دم تفاضل را پرداخت میکنند و قصاص اجرا خواهد شد. اگر زن هم مرتکب قتل شوهرش شد به درخواست اولیای دم قصاص میشود. موضوعی که در این پروندهها شاهد هستیم ورود نهادهای اجتماعی صلح و سازش است که در این جلسات مطرح میشود که فرزندان یکی از اولیا را از دست دادهاند، بنابراین تلاش میشود والد دوم را از دست ندهند و نهایتاً نهادها در موارد بسیاری موفق به اخذ رضایت شدهاند که فرد قصاص نشود، اما مجازات از جنبه عمومی جرم به قوت خود باقی است. نکته مهم در این است که کاش این نهادها یا افراد قبل از این رویدادها برای پیشگیری وارد میشدند. افراد اگر از خشونت داخل خانواده، دوستان یا بستگان مطلع میشدند و ورود پیدا میکردند، میتوانستند با مداخلات درست از وقوع قتل جلوگیری کنند. البته در نظر داشته باشیم که خانواده ایرانی کاملاً حریم شخصی افراد است. خیلی از موضوعات مطرح است که نزدیکان هم خبر ندارند ولی، چون افراد در آن حیطه مربوطه آگاهی لازم را ندارند مرتکب خشونت میشوند ولی کاش این حریم را برای افراد دلسوز خانواده یا روانشناس باز میکردند که مرتکب خشونت نشوند.
برای برون رفت از این معضل چه میتوان کرد؟
در سطح فردی و خانوادگی حس میکنم افزایش آگاهیهای اجتماعی، ایجاد فضای سالم برای مشارکتهای نهادهایی که قبل از ازدواج وارد شوند و این موضوع مورد سنجش قرار گیرد که این افراد آیا به درد زندگی هم میخورند یا نه؟ بعد از وصلت هم بهرهمندی از روانشناسان، مشاوران وکلای دادگستری و اورژانسهای اجتماعی میتواند به عنوان عوامل بازدارنده از خشونت مطرح باشد. البته توسعه مسائل اقتصاد و معیشت خانواده باید مورد توجه قرار گیرد که بسیاری از معضلات اجتماعی به دنبال معضلات اقتصادی ایجاد میشود.