در اين مراسم علياكبر كسائي از همرزمان شهيد چاپاري گفت: عكس روي جلد كتاب را من در اواخر سال 58 از شهيد چاپاري انداختم. او در ميان كردهاي منطقه از نوعي شيخوخيت برخوردار بود و اصلاً فرمانده شدن در ميان پيشمرگان كرد نياز به ويژگيهاي خاصي داشت. وي افزود: شهيد چاپاري بسيار شجاع و توانا بود. داريوش پيش از انقلاب، مجسمه شاه را در سنندج از جايش كنده بود و با كاميون به مقر ساواك برده و آنجا رها كرده بود. سپس متواري شد و به كرمانشاه رفت. كسائي ادامه داد: شهيد چاپاري فرمانده عمليات بود؛ توانايي جسمي بالايي داشت و در پرتاب خمپاره از مهارت خاصي برخوردار بود. نكته جالب اينجاست كه مادرش نيز در دوران جنگ در كنار او بود و در هنگام پرتاب خمپاره از بالاي تپه با بيسيم به فرزندش گِرا ميداد. اين بانوي مبارز تعداد زيادي از دختران اغفالشده كرد را كه به گروهكها پيوسته بودند، به آغوش خانوادههايشان بازگرداند. در ادامه علياكبر والايي نويسنده و منتقد گفت: كتاب «رجز يك پيشمرگ» داراي انبوهي از مطالب درباره وضعيت منطقه كردستان در ابتداي دهه 60 است.
در اين كتاب، عملياتها بسيار ماهرانه توصيف شده كه نشاندهنده ميزان بالاي اطلاعات نظامي نويسنده و شناخت مناسب وي از انواع ادوات جنگي است. وي افزود: سبك نثر نويسي آقاي كچويي در اين كتاب، دههشصتي است. يعني فضايي حسي و آرماني دارد و تهييجكننده است. مطالب كاملاً نشاندهنده حس و حال آن سالهاست؛ انگار كه اين كتاب در همان سالهاي جنگ نوشته شده است.