کد خبر: 1223146
تاریخ انتشار: ۲۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۳:۴۰
خوانشی از «پزشک احمدی»، به مثابه فصلی از مواجهه رضاخان با مخالفانش
امروزه رسانه‌های جفت و طاق اسرائیلی/انگلیسی/امریکایی، در بیلان‌دهی از کارکرد رضاخان از سرپاس مختاری‌ها، پزشک احمدی‌ها و نظایر آنان نمی‌گویند، چه اینکه سبعیت و توحش قزاق در مقام حکومت داری را عیان می‌سازد. با این همه دنیای امروز دنیای تسهیل ارتباطات است. آنان هر قدر نیز در اغواگری و وسایل ایجاد آن دست بالا داشته باشند، نمی‌توانند حقیقت را برای همیشه پنهان دارند. بیداری سرنوشت محتوم انسان جست‌و‌جوگر است
احمدرضا صدری
جوان آنلاین: در بیستم فروردین ۱۳۲۱، پزشک احمدی قاتل معروفی که زندانیان سیاسی مخالف رضاخان را در زندان با تزریق آمپول هوا می‌کشت، در عراق شناسایی و دستگیر شد. وی که پس از سقوط قزاق در شهریور ۱۳۲۰ از ایران فرار کرده بود، به تهران مسترد و محاکمه شد. خوانش کارکرد او در واقع مرور بخشی از کارنامه رضاخان قلمداد می‌شود که در بازنمایی مواجهه او با مخالفانش مفید تواند بود. 
 
 پزشک احمدی‌ها ابزار زورمداری رضاخان
رضاخان از بدو ورود به عرصه سیاست‌ورزی در پی کودتای ۱۲۹۹ و برای پی‌جویی اهداف خویش راهی جز خشونت‌ورزی بی‌حد و حصر نمی‌شناخت. بعد‌ها و در دوره سلطنت وی این امر نظام‌مند و سیستماتیک شد. به واقع آیرم‌ها، سرپاس مختاری‌ها، علیم‌الدوله‌ها و پزشک احمدی‌ها عوامل تثبیت و بسط قدرت وی به شمار می‌رفتند. در مقالی بر تارنمای پژوهشکده مطالعات تاریخ معاصر ایران در این فقره می‌خوانیم:
«رضاشاه که املاک مردم، اموال مردم و ناموس مردم را تاراج می‌کرد، بدون مانع در زندان را به روی مردم باز می‌کرد، مردم هم می‌ترسیدند و اطاعت می‌کردند. حربه قوی رضاشاه در استیلا بر نفوس مردم نظمیه بود. شهربانی او با دستگیری و اعدام شخصیت‌های مهم سـیاسی چـون آیت‌الله سیدحسن مدرس، نصرت‌الدوله فیروز، عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری، فرخی یزدی، دکتر تقی ارانی - که در زندان شهربانی به نام کسالت و در اصل به شیوه مایه‌کوبی و با تزریق آمپول هوای پزشک احمدی طبیب زندان جان باخت - یا انداختن شپش تیفوس به جان آن‌ها به حیات آن‌ها پایان می‌داد. این نهاد با اقداماتی این‌چنینی چنان وحشتی در دل همه انداخته بود که از آزادی عقیده و انتظار امنیت جان و مال دست برداشته بودند. کارکردی که استفاده از این روش برای رژیم داشت، در واقع همین بود تا صدا‌های مخالف خاموش شود، اما طبیعتاً نهاد سلطنت به تنهایی قادر به انجام دادن این کار نبود. در دوره حکمرانی پهلوی اول، کارگزاران مختلفی نقش‌آفرینی کردند، اما شاه نزدیک‌ترین و وفادارترین آن‌ها را انتخاب و از آن‌ها در شرایط تهدید به نفع بقای خود استفاده کرد. افرادی مانند سرهنگ درگاهی، رکن‌الدین مختاری و پزشک احمدی در این دستگاه‌نقشی بی‌بدیل یافتند. سرهنگ محمدخان درگاهی معروف به چاقو هر چه رضاخان اراده می‌کرد، انجام می‌داد. از پرونده‌سازی برای اشخاص یا به زندان انداختن افراد بی‌گناه و حتی ترور آزادی‌خواهان، همه در اختیار او بود. به همین جهت سردار سپه از همان ابتدا با اتخاذ سیاست ایجاد رعب در میان مخالفان و عامه مردم جامعه و سیاست تحبیب با کسانی که به او کرنش می‌کردند، زمینه را نه تنها برای ریاست‌وزرایی خود فراهم کرد، بلکه این رویکرد جاده صاف‌کن او برای رسیدن به مقام شخص اول کشور شد. بعد از درگاهی نوبت به مختاری رسید تا وظیفه حذف مخالفان سیاسی را برعهده گیرد. سرپاس رکن‌الدین مختاری در فاصله سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۱۳، رئیس شهربانی بود. او به درستی چهره‌ای ژانوسی داشت! از طرفی نوازنده قهار ویولون بود و از طرف دیگر روز‌ها در نظمیه به شکل افسری جدی و خشن نمایان می‌شد و برخی حتی بر این اعتقاد بودند که رسیدن رضاشاه به چنان قدرتی در سایه تلاش‌های چنین افرادی بود. در مدت ریاست او، چندین هزار نفر مظلوم تنها در زندان قصر جان سپردند. جنایات و آدم‌کشی‌های او و فجایع عمال نظمیه مختاری را تاریخ جنایی دنیا از یاد نخواهد برد!....» 
 
 «آمپول هوا» به مثابه آسان‌ترین راه
شهرت و موفقیت پزشک احمدی، در یافتن و اعمال آسان‌ترین راه برای حذف مخالفان سیاسی بود. او دریافته بود که با پرکردن سرنگ از آمپول هوا و تخلیه آن در رگ زندانیان، مقصود اعلیحضرت سریع‌تر و مناسب‌تر برآورده خواهد شد. هم از این طریق و رفته رفته نامی و جایگاهی یافت. زهرا سعیدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره می‌نویسد:
«احمدی در سال ۱۳۱۰ و در دوره ریاست آیرم بر شهربانی وارد این سازمان شد. جزئیات چندانی درباره چگونگی ورود احمدی به شهربانی وجود ندارد. مشخص نیست او با کمک چه کسی به شهربانی رفت، اما هر چه که هست، احمدی موفق شد در یکی از بخش‌های مهم شهربانی طبیب مخصوص شود. این شغل در حالی به وی سپرده شده بود که احمدی گرچه به‌ظاهر تجربه‌هایی در زمینه طبابت به‌دست آورده بود، اما به هیچ‌وجه سواد یک پزشک معمولی را نداشت. ورود مرموزانه احمدی به شهربانی باعث شد بسیاری از کار‌های او پنهان بماند، اما در دوره ریاست رکن‌الدین مختاری، نام احمدی به‌تدریج بر سر زبان‌ها افتاد. دوره مختاری تقریباً مصادف بود با دوران تثبیت دیکتاتوری رضاشاه. در این دوره افراد زیادی از جمله احمدی، مأمور شکنجه و قتل مخالفان شدند. به این ترتیب مخالفان زیادی نیز زندانی، تبعید یا کشته شدند. برای شکنجه و قتل مخالفان سیاسی روش‌های مختلفی وجود داشت، اما ظاهراً روش پزشک احمدی یکی از آسان‌ترین‌ها بود. پزشک احمدی از طریق تزریق سرنگ هوا مخالفان سیاسی را از سر راه برمی‌داشت. البته برخی از منابع گفته‌اند که احمدی، از روش‌های دیگری نیز استفاده می‌کرد. تزریق سم در غذا‌ها (از جمله جوجه‌های بریان)، یکی از این روش‌ها بود. درباره انتخاب این روش‌ها و استفاده از آن‌ها آمده است: روش آسان‌تری هم برای از میان برداشتن و به قتل رساندن مخالفان وجود داشت و آن بهره‌گیری از تخصص پزشکانی ماهر و حاذق، در تزریق آمپول هوا و نظیر آن به بخت برگشتگان سیاسی و نیز غیرسیاسی، در بیمارستان شهربانی یا محلی دیگر بود. در تمام دوران سلطنت مخوف رضاشاه، دست‌کم دو تن را می‌شناسیم که به همین عنوان نام‌آور شدند: اولین آن‌ها دکتر علیم‌الدوله و دومین آن‌ها پزشک احمدی بود. پزشک احمدی (که پیش از آن شاگرد دوافروش بود)، طی دوران ریاست مختاری بر شهربانی، قتل‌درمانی مخالفان را برعهده داشت و در این وظیفه خطیر بسیار با موفقیت عمل می‌کرد. احمدی با این روش بسیاری از مخالفان سیاسی و افراد نامی را به قتل رساند....» 
 
 شهریور ۲۰ و افول بخت پزشک پرآوازه شهربانی
با فرارسیدن شهریور ۲۰ و اخراج رضاخان از ایران، نوبت به قربانی کردن خادمان دون پایه و بدنام وی رسید. پزشک احمدی که شرایط را به نفع خود نمی‌دید به عراق گریخت، اما با پی جویی‌های مظفر فیروز و ایران تیمورتاش، نهایتاً دستگیر و به کشور بازگردانده شد. در مقالی بر تارنمای پژوهشکده تاریخ معاصر در این موضوع چنین آمده است:
«بعد از شهریور ۱۳۲۰ و به منظور تطمیع افکار عمومی، برخی از مأموران شهربانی که در دوران رضاخان در جنایت‌های او دست داشته‌اند، از جمله پزشک احمدی دستگیر و محاکمه می‌شوند. در آن زمان هدف این بود تا با برجسته‌کردن نقش این افراد در جنایت‌های صورت گرفته، اذهان عمومی را از نقش حکومت در انجام آن‌ها منحرف کنند. براین اساس پزشک احمدی که بعد از شهریور ۱۳۲۰ از ایران به عراق گریخته بود، دستگیر و به کشور بازگردانده می‌شود. در جریان محاکمه پزشک احمدی وکیل او می‌گوید: اگر او آدم کشته باشد باید اعدام شود، بااین‌حال آیا احمدی را می‌توان قاتل محسوب کرد؟ منشأ تردید این است قاتل کسی است که قصد قتل کند و مقصود از آن قتل را در اندیشه خود داشته باشد. احمدی نه قصد قتل کرده و نه مقصودی او را بوده است. احمدی افزار قتل بوده، نه عامل آن... با این حال از آنجا که مقرر شده بود تمام جنایت‌های دوران رضاخان به مأموران نسبت داده شود، به این صحبت‌های وکیل احمدی توجهی نشده و دادگاه دستور اعدام او صادر می‌کند. البته برخی اعتقاد دارند که نسبت دادن جنایات به رضاخان باعث این حکم شد. زیرا افرادی که حاضر شدند تا مسئولیت جنایت‌ها را بر عهده گرفته و سیستم را مبرا از خطا بدانند، مشمول زندان شده و بعد از مدت کوتاهی نیز آزاد شدند. بعد از صدور حکم اعدام، یکی از مأمورانی که مسئولیت مراقبت از احمدی را بر عهده داشت، عنوان کرده که احمدی مدام در زندان بی‌قراری می‌کرده و می‌گفته: تمام جنایت‌ها را به سرکچل من انداخته‌اند، این‌ها می‌خواهند یکی را قربانی کرده و بقیه را تبرئه کنند، در این وسط من را به‌عنوان قربانی انتخاب کرده‌اند! این‌ها از روی دلسوزی من را محاکمه نکرده‌اند، فقط قصد تبرئه خود را داشته‌اند. با وجود تلاش‌های پزشک احمدی، سرانجام او را در میدان شهر آورده و اعدام می‌کنند. بررسی کارنامه پزشک احمدی نشان‌دهنده استفاده حکومت‌های دیکتاتوری از افرادی است که به دلیل شرایط روانی و عقده‌های مختلف و احساس حقارت، مستعد انجام هرگونه جنایتی هستند. این حکومت‌ها این امکان را برای این افراد فراهم می‌کنند تا عقده‌های روانی خود را در راستای اهداف دیکتاتور‌ها تخلیه کنند، از این رو آنان را مأمور کشتن و قتل‌عام‌ها کرده و مخالفان خود را حذف می‌کنند. با این وجود همین دیکتاتور‌ها هرزمانی که احساس می‌کنند در خطر هستند، با نسبت دادن جنایت‌های صورت گرفته به آن‌ها این افراد را قربانی می‌کنند. از همین رو بعد از شهریور ۱۳۲۰، اشخاصی مانند پزشک احمدی محاکمه می‌شوند، اما رضاخانی که فرمان‌دهنده تمام این جنایت‌ها بوده، لقب رضاشاه کبیر می‌گیرد....» 
 
 
 مظفر فیروز، پی خوی خون نصرت‌الدوله فیروز
خاندان عبدالحسین میرزا فرمانفرمائیان، از رضاخان فراوان ضربه خورده بودند. با این همه پس از شهریور ۲۰ نمی‌توانستند به محاکمه و مجازات وی بپردازند. انگلستان او را از مهلکه فراری داده بود. هم از این روی مصمم شدند تا جلادش را دستگیر و به دست دادگاه بسپارند. همانگونه که اشارت رفت، مظفر فیروز در دستگیری و عودت پزشک احمدی، نقشی مهم ایفا کرد. آنگونه که ابوالحسن عمیدی نوری فعال سیاسی وقت در یادداشت‌های خویش به این امر اشارت برده است:
«مظفر فیروز فرزند فیروزمیرزا معروف به نصرت‌الدوله، یکی از فرزندان فرمانفرما... مردی است جاه‌طلب و فعال و انتقام‌جو که نسبت به رضاشاه و عمال او کینه داشت که چرا نصرت‌الدوله را زندانی کرد و او را در زندان کشت؟ شاید یکی از مهم‌ترین عوامل بازداشت سرپاس مختاری رئیس شهربانی دوره رضاشاه - که پس از ۲۵ شهریور که شاه از تهران رفت- به خیال مسافرت از ایران بود که در سرحد بازداشت شد و پرونده اتهامی او و کارکنان شهربانی آن دوره که مرتکب بازداشت‌های غیرقانونی و قتل‌های رجال برجسته ادبی و سیاسی، چون فرخی یزدی، دکتر ارانی، نصرت‌الدوله، تیمورتاش، سردار اسعد، سیدحسن مدرس بودند، تنظیم [شد]و در دادگاه جنایی محکوم به حبس‌های طولانی خود سرپاس مختاری و عده‌ای از کارمندانش و اعدام پزشک احمدی شد که اقرار کرد با آمپول هوا زندانیان سیاسی را طبق دستور رئیس شهربانی به قتل می‌رسانید. فعالیت مظفر فیروز بود که با ارتباط با سفارت انگلیس، در همان اوایل مهر ۱۳۲۰ توانست به دست ارتش انگلیس - که غرب ایران را در اشغال داشت- سرپاس مختاری را توقیف کرده و به تهران آورد....» 
 
 در پای چوبه‌دار پزشک احمدی
مردمی که در میدان توپخانه تهران و پای‌دار پزشک احمدی جمع شدند، در واقع به تماشای پایان رضاخان آمده بودند. امری که پزشک سرنگ به دست هم آن را از نظر دور نداشت و در واپسین ساعات حیات، آن را در حضور مردم فریاد کرد! سرگرد غلامحسین بقیعی در کتاب خاطرات خود آخرین لحظات زندگی جلاد را اینگونه به تاریخ سپرده است:
«یکی از مسائل مهم روز که پیوسته در مطبوعات منعکس می‌شد، محاکمه پزشک احمدی بود. یک روز روزنامه فروش‌ها داد می‌زدند: فوق‌العاده! به دار زدن پزشک احمدی! فردا در میدان توپخانه! فوق‌العاده! اذان صبح خود را به آنجا رساندم. غوغای غریبی بر پا بود. یک تیر چوبی بسیار بلند با قرقره و طناب مخصوص، در ضلع غربی میدان به چشم می‌خورد. نماینده دادستان حکمش را قرائت کرد و قاضی عسکر گفت: استغفار و توبه کند و از مأمورین تقاضا کرد که اجازه دهند محکوم دو رکعت نماز بخواند. پس از نماز، روی چهارپایه زیر چوبه‌دار ایستاد و فریاد زد‌ای مردم من قاتل نیستم، یگانه گناهم اینه که دستور مافوقم را اجرا کرده‌ام و حالا، چون از همه ضعیف‌ترم همه چیز به گردن من افتاده، قاتل اصلی سرتیپ مختار و خود رضا شاهه... پاسبان‌ها بیش از این مهلت ندادند، حلقه طناب را به گردنش انداختند و به سرعت او را بالا کشیدند. مردی کوتاه قد و لاغراندام که اغلب پالتویی بلند می‌پوشید. مو‌هایی جوگندمی داشت که غالب‌شان سفید بود و صورتی استخوانی و چشمانی که هیچ‌چیز را تداعی نمی‌کرد، نه خشم، نه نفرت و نه عطوفت. احمد احمدی، فرزند محمدعلی، معروف به پزشک احمدی در سال ۱۳۱۰ و در دوران ریاست سرتیپ آیرم بر شهربانی وارد یکی از مهم‌ترین ادارات مرکز شد. می‌گویند که او شب و نصف‌شب، بر سر خدمت حاضر می‌شد و با آمپول‌های مخصوص خود - انژکسیون- (لغت فرانسوی در پزشکی است، تزریق آمپول‌دوایی، آمپول‌زدن و واردکردن دارویی مایع در رگ به وسیله سرنگ) با آمپول هوا و... بیماران را راحت می‌کرد! به دستور رضاشاه و ریاست شهربانی، زندانیانی که دیگر ضرورتی به زنده‌ماندن آن‌ها احساس نمی‌شد، با بهره‌گیری از تخصص پزشک احمدی در تزریق آمپول هوا کشته می‌شدند. زندان دوران رضاشاه، دروازه گورستان بود. آیرم پلیس سیاسی را تأسیس کرد و در زمان ریاست رکن‌الدین مختار بر شهربانی، جو خفقان به اوج رسید و فعال‌ترین ادارات شهربانی کل در این دوره، اداره پلیس سیاسی و اداره زندان بودند. اداره پلیس سیاسی، وظایف پلیس امنیتی را انجام می‌داد و اداره زندان، مقصران عادی و سیاسی را نگهداری می‌کرد. وحشت‌زدگی، خودتحقیری و دیگری‌ستیزی، نتیجه و محصول استبداد است، آنجا که قدرتی غالب مخالفانش را سرکوب و منکوب می‌کند. دوره‌های استبداد و وحشت در تاریخ معمولاً پس از دوره‌های ناامنی و هرج‌ومرج ایجاد و اینگونه از سوی مردم پذیرفته می‌شود و دوام می‌یابد. هیولای وحشی قدرت از میان بی‌نظمی‌ها برمی‌خیزد تا نظم ایجاد کند. جامعه وحشت‌زده رفته‌رفته توهم و خیال و امیال مازوخیستی و حس گناهکار بودن را تقویت می‌کند، توهم به وحشت دامن می‌زند و حس گناه به پذیرش استبداد کمک می‌کند. پس از به‌قدرت‌رسیدن محمدرضا پهلوی و برقراری آزادی نسبی مطبوعات و آزادی‌های سیاسی، تعدادی از کسانی که در رژیم پهلوی اول آسیب دیده بودند، مانند خانواده‌های تیمورتاش و سردار اسعد از عوامل دستگاه رضاشاهی شکایت کردند. در محافل سیاسی و روزنامه‌ها، لزوم بررسی و کیفر مجرمان به بحث روز تبدیل شد....» 
 
 تحلیل کاردار سفارت وقت امریکا در تهران، درباره اعدام احمدی
پزشک احمدی در دوره‌ای اعدام شد که امریکا درصدد محکم‌کردن جای پای خویش در ایران، در دوره حاکمیت محمدرضا بود. آنان در آن مقطع و همچنین ادوار بعد، وقایع کشورمان را به دقت رصد و گزارش می‌کردند. زهرا سعیدی در بخشی از تحقیق خود بخش‌هایی از این راپرت را مورد اشاره قرار داده است:
«ریچارد فورد که در آن زمان کاردار موقت امریکا در ایران بود، در گزارشی اعدام احمدی را اینگونه توصیف کرده است: احتراماً به اطلاع می‌رساند که پزشک احمدی پزشک زندان در رژیم رضاشاه و متهم به قتل چندین تن از شخصیت‌های سرشناس مملکت، در صبح روز ۱۴ اکتبر [۱۹۴۴]در میدان شاه و ملأعام در حضور ۲۰ هزار نفر به دار آویخته شد. چنانکه وزارت به یاد دارد، احمدی همان فرد سادیست و آمپول‌زن شاه سابق و همان کسی است که باعث می‌شد دشمنان شاه سابق از سکته قلبی در زندان فوت کنند. او دو سال پیش دستگیر و به مرگ محکوم شد، ولی فرجام‌خواهی‌اش در محاکم گوناگون ایران موجب شد که اجرای حکم مرگش تا امروز به تعویق بیفتد. البته ظاهراً برخی از افراد تلاش می‌کردند تا مانع از اعدام پزشک احمدی شوند. این افراد با دلایل و انگیزه‌های مختلف، به چنین اقدامی دست می‌زدند. از جمله افرادی که در این زمینه بسیار تلاش کرد، احمد کسروی بود. وی علاوه بر پزشک احمدی از سرپاس رکن‌الدین مختارى رئیس شهربانى نیز حمایت می‌کرد. کسروی در نهایت و بر اثر تلاش‌های زیاد، توانست سرپاس مختارى را از جنایاتى که مرتکب شده بود، تبرئه کند. به این ترتیب مختاری به جاى اعدام، به هشت سال زندان محکوم شد. غیر از کسروی، احمدی خود نیز برای تبرئه شدنش بسیار تلاش کرد. او با استدلال‌های غیرمنطقی بر آن بود تا نشان دهد، زیر فشار سیاسی بوده و مجبور شده تا چنین قتل‌هایی را مرتکب شود. ریچارد فورد در گزارش خود و به نقل از پزشک احمدی آورده است: احمدی می‌گفت که هرچند اشخاص مورد نظر را واقعاً او کشته است، ولی این کار‌ها را با اکراه انجام داده و نمی‌توانسته از اوامر شاه که از طریق ژنرال مختاری رئیس نظمیه به او ابلاغ می‌شده، سرپیچی کند. با تمام این تلاش‌ها، هیچ یک از ادعا‌های احمدی پذیرفته نشد و در نهایت حکم اعدام او در سال ۱۳۲۳ اجرا شد....» 
 
 در ختام
امروزه رسانه‌های جفت و طاق اسرائیلی/انگلیسی/امریکایی، در بیلان دهی از کارکرد رضاخان از پزشک احمدی‌ها و نظایر او نمی‌گویند، چه اینکه سبعیت و توحش قزاق در مقام حکومت‌داری را عیان می‌سازد. با این همه دنیای امروز، دنیای تسهیل ارتباطات است. آنان هر قدر نیز در اغواگری و وسایل تحقق آن دست بالا داشته باشند، نمی‌توانند حقیقت را برای همیشه پنهان دارند. بیداری سرنوشت محتوم انسان جست‌وجوگر است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار