جوان آنلاین: نعمتالله فاضلی در کانال تلگرامی خود نوشت: دوستم دکتر رضا صادقینژاد که کتابخوان و کتاب دوستی حرفهای است دعوت کردند در شرکت لبنیاتی چوپان درباره کتاب برای همکارانشان سخنرانی کنم. پذیرفتم و گفتم موضوع سخنرانیام این است که «کتاب با ما چه میکند؟» گفتم در کتابم «الفبای زندگی؛ خواندن و نوشتن بهمثابه زیستن» (۱۴۰۳) یکی از مسئلههایی که کاویدهایم همین پرسش است. معتقدم تجربههای خواندن و خوانندگان از گمشدههای زمانه ماست.
گفتم میخواهم در این سخنرانیام از گمشدههایی صحبت کنم که نهتنها گمشدهاند بل گمشدگیشان هم فراموش شده است. میدانیم که گمشدهها زیادند و برخیشان خوشبختاند، چه، لااقل فراموش نشده و نمیشوند و ما در پیشان هستیم. مثل چی؟ مثل شادی. یا حتی پول! یا حتی اشیای گمشدهمان. یا عشق و محبت!
اما گمشدههایی هم هستند که کسی در پیشان نیست. مثل چی؟ مثل خوانندههای کتابها و تجربههای خواندن آنها. میدانیم و بدیهی است که نویسندگان برای خوانندگان مینویسند و بدبخت نویسندهای که خواننده ندارد؛ و میدانیم که رولان بارت از «مرگ مؤلف» نوشت. بارت گفت معنای واقعی متن چیزی نیست که مؤلف منظور دارد بل همانی است که در خوانش و ذهن خواننده شکل میگیرد.
هوارد بکر، جامعهشناس کلاسیک در اثر ماندگارش «جهانهای هنر» نشان داد نویسنده و هنرمند تنها حلقهای از زنجیره سازنده آثار و هنرها هستند و چاپخانهها، ناشران، کتابفروشها، ویراستاران، مطبوعات، رسانهها، منتقدان، و خوانندگان و مخاطبان حلقههای دیگر زنجیره آفرینشهای هنری و ادبی و فکری را تشکیل میدهند.
نمیخواهم وارد بحثهای نظری شوم و مثلاً نظریه دریافت یا نظریههای جامعهشناختی هنر و معرفت را پیش بکشم. همینقدر کفایت میکند که بدانیم و اذعان کنیم که خوانندگان کتابها نقش و سهم مهمی در دنیای هنر، کتاب و فکر دارند.
اما با وجود این در بحث کتاب و گفتوشنودهای جمعی درباره کتاب معمولاً نویسندهها و خالقان کتاب عموماً به چشم میآیند. در مرتبه بعد هم ناشران و کمی هم کتابفروشان. جای خوانندگان و تجربههای خواندن آنها در گفتمان عمومی کتاب خالی است.
بگذارید روشنتر و انضمامیتر بگویم. تاکنون نشنیدهایم که کسی یا کسانی در مقام «خواننده بزرگ» صاحب شهرت و منزلتی باشد. شما اطلاعی دارید؟ درحالیکه نویسنده بودن فینفسه مقام و منزلتی دارد. چرا خواننده بودن منزلت ندارد؟
خوانندهها را گویی به مصرفکننده کتاب تقلیل دادهایم. درحالیکه خواننده مصرفکننده نیست و عمل خواندن کنش خلاقه و مولد است و سهم مهمی در فرهنگ و دنیای کتاب دارد. تجربههای خوانندگان برخلاف تجربههای نویسندگان ناشناخته مانده است. خوانندگان از خواندن کتابها تجربههای سازنده و گاه شگفتانگیزی دارند.
احمد اخوت در تازهترین کتابش «خود نوشتن» (۱۴۰۳) مینویسد: پرستاری توانست به خاطر خواندن کتابهای آگاتا کریسی کسی را که سم خورده بود نجات دهد.
جان کاک هم در کتاب «جانهای بیمار، ذهنهای سرحال» (۱۴۰۱) که درباره زندگی ویلیام جیمز است مینویسد: جیمز در جوانی قصد خودکشی داشت، اما با خواندن کتاب «جستارهای انتقادی عمومی» شارل رنوویه، فیلسوف فرانسوی از خودکشی منصرف شد.
میلیونها مورد از این تجربهها هست، اما این تجربهها ناشناخته و ناگفته ماندهاند. کتابها نقش مهمی در توسعه اجتماعی و توسعه فردی ما داشته و دارند، اما این نقش اغلب بهصورت کلی و نظری بیان میشود و تجربههای خواندن و خوانندگان پنهان مانده و میمانند.
نمیخواهم بگویم تأثیرات خواندن همیشه و برای همه نجاتبخش بوده است. برخی هم با خواندن کتابی به بیراهه کشیده شدهاند، اما هم تجربه نجاتیافتگان و هم بیراهه رفتگان به ندرت گفته و شنیده میشود.
پیامد این گمشدگی و پنهان بودگی «شوق خواندن» را میکاهد و چهبسا کاسته باشد. کامیابیهای ریز و درشت کتابخوانها که حاصل خواندن است، انگیزهبخش و شوقآفرین است. حال که شبکههای اجتماعی امکان بیان هر چیزی را فراهم ساخته، میشود فضاهایی هم برای تجربههای خوانندگان ایجاد کرد. ما نیاز داریم که بدانیم کتاب با ما چه میکند؟
دقت کنید منظورم این نیست که سهم کتاب در تکوین و توسعه فرهنگ و تمدن ناگفته و ناشنیده مانده است. خیر. دهها کتاب ارزشمند در این زمینه هست. منظورم تجربههای خوانندگان است. خوانندگان هم مثل نویسندگان کار ارزشمند و سازندهای انجام میدهند. تجربههای خواندن هم مثل تجربههای نوشتن سختیها و زیباییهایی دارند.
به خبرنگار خبرگزاری کتاب پیشنهاد دادم فقط با نویسندگان درباره کتابهایشان صحبت نکنید. سراغ خوانندگان بروید و از آنها بخواهید تجربههای خواندنهایشان را روایت کنند. منظورم این نیست که کتابهای جالب و دوستداشتنیشان را بگویند، منظورم تأثیرات و خاطرات و تجربههایشان از کتاب و کتابخوانی را بگویند. به قول استاد احمد اخوت «خاطرات کتابی» شان.