کد خبر: 1212618
تاریخ انتشار: ۰۸ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۵:۲۰

جوان آنلاین: کانال تلگرامی «ترجمان» خلاصه‌ای از مطلب «چرا وقتی به بچه‌هایمان فکر می‌کنیم، ترس سراسر وجودمان را می‌گیرد؟» نوشته فرانک فوردی را با ترجمه محمد ابراهیم باسط به اشتراک گذاشت. در این مطلب می‌خوانیم کودکان چه میزانی از ترس، اضطراب و خطر را می‌توانند تحمل کنند؟ تا اواخر قرن نوزدهم میلادی اکثر مردم تصور می‌کردند که پاسخ این است: خیلی زیاد. خود ارسطو می‌گفت که آموزش‌وپرورش را می‌توان این‌طور تعریف کرد: تعلیم دادن ما برای اینکه درست بترسیم. عموماً این باور حاکم بود که حس ترس نقش مثبتی در شکل‌گیری شخصیت کودک دارد. گاهی اوقات گفته می‌شد که تجربه ترس برای کودکان در پرورش قوه خیال و خلاقیت آنان اساسی است، یا کودکی که هیچ ترسی نداشته باشد، نمی‌تواند هیچ حرمت و حیرتی را تجربه کند، اما اکثر والدین امروزی دیگر بچه‌ها را نمی‌ترسانند، همانطور که دیگر کسی بچه‌ها را فلک نمی‌کند یا به یک‌سال کار سخت در ناکجاآباد نمی‌فرستد. ما به شدت می‌کوشیم تا به هر قیمتی از ترس‌های کودکان کم کنیم. 
گذار از آن نگرش قدیمی به این نگرش جدید را می‌توان در انتهای قرن نوزدهم و علم نوظهور روانشناسی ردگیری کرد. احساس ترس که زمانی به خاطر سازنده بودنش تمجید می‌شد، از سوی روانشناس پیشگام آن دوره، گرانویل استنلی هال برای کودکان مضر اعلام شد و تحت این اتهام قرار گرفت که اثری زیانبار در زندگی کودکان دارد. هال در کتاب ابعاد زندگی و تربیت کودک گفت مطالعات او نشان داده که «بسیاری از انواع درماندگی‌ها و ناهنجاری‌های روانی به دلیل ترس‌های نامعقول است» و نکته بعدی «ترس‌های نامعقول» اغلب محصول فرزندپروری نامناسب هستند. 
دیدگاه‌های هال به‌طور وسیع مورد قبول روانشناسان، متخصصان فرزندپروری و آموزگاران قرار گرفت. دستورالعمل‌های تربیتی جدید می‌گفت ترس عقده و مسئله‌ای جدی است و بزرگسالان موظفند کودکان را از آن دور نگه دارند. 
در ابتدا، فقط اقلیتی از والدین عمدتاً متعلق به طبقه متوسط بودند که به خواست کاهش انضباط و قوت قلب‌دادن دائمی به کودکان پاسخ مثبت دادند، اما به تدریج، اتخاذ فنون برگرفته از روانشناسی برای مدیریت ترس‌های کودکان مترادف با فرزندپروری مسئولانه شد. به رغم ترس از ترس تا دهه‌ها اکثر افراد باور داشتند که مقدار کمی ناملایمت می‌تواند انعطاف‌پذیری را تقویت کند، اما در میانه دهه ۱۹۷۰ این لحن رفته‌رفته شروع به تغییر کرد: پژوهشگران میزان انعطاف‌پذیری کودکان را زیر سؤال بردند و به جای آن بر «آسیب‌پذیری» آنان انگشت تأکید گذاشتند. 
باور فزاینده به اینکه کودکان آسیب‌پذیرند، موجب تقویت گرایشی شدید به بزرگ‌نمایی تهدید‌های روبه‌روی آنان شده است. این دیدگاه جدید، آنقدر همه ابعاد کودکی را با «خطر»، «ضعف» و «ترس» تعریف می‌کند که می‌توان گفت با نوعی «بیماری‌سازی از کودکی» طرف هستیم. 
اما نکته اینجاست که این ترس‌ها به ندرت مستقیماً از تجربه خود کودکان می‌آیند. آنچه در روایت قرن بیست‌ویکمی ترس مورد تأکید قرار می‌گیرد، نگرانی‌های سنتی کودکان، مانند ترس از تاریکی یا ترس از ترک والدین نیست. به‌جای‌آن، ترس‌های کودکان به واسطه تخیل بزرگسالان شناسایی می‌شوند و اغلب اضطرابی را بیان می‌کنند که در ذهن والدین کمین کرده است. مثل ترس از داشتن شخصیتی شکننده، ترس از شکست، ترس از عزت نفس پایین، ترس از آثار مخرب امتحان‌ها بر سلامت روان دانش‌آموزان، ترس از رقابت و ورزش‌های رقابتی یا ترس از انضباط. 
والدینی که دهه‌ها به آن‌ها توصیه می‌شد برای کودکانشان سپری در مقابل ترس باشند، امروز متهم به این هستند که مسئول ترسیدن کودکانشان هم هستند. نظر شما چیست؟

برچسب ها: ترس ، اضطراب ، خطر
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار