کد خبر: 1208803
تاریخ انتشار: ۱۸ دی ۱۴۰۲ - ۰۱:۰۰
فرستاده امریکا و خواب آشفته کودتا و کشتار در ایران
شکست کودتای هایزر در واپسین ساعات حکومت رژیم پهلوی، به مثابه نمادی برای شکست کودتا‌های بعدی، تا دهه‌های متوالی بود. چه اینکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، کودتا‌هایی از سوی کارفرمایان ژنرال به دیگر عناصر و جریانات سفارش داده شد که تیر همه آن‌ها به سنگ خورد! گو اینکه در این سرزمین و برای مدت‌های مدید، کودتا اثر نخواهد کرد، چراکه مردم در صحنه هستند و تا هنگامی که باشند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید
احمدرضا صدری

جوان آنلاین: اواسط دی ماه هر سال، یادآور سفر مخفیانه ژنرال روبرت هایزر به ایران است. او در ایران، تغییر شرایط به نفع شاه و نهایتاً کمک به وقوع کودتا و کشتار را می‌جست، امری که در تحقق آن ناکام ماند. این رویداد به مثابه ده‌ها واقعه دیگر، نشان می‌دهد که امریکا در طول تاریخچه مناسبات خود با کشورمان، هیچگاه به اراده و خواست ایرانیان وقعی ننهاده و بار‌ها به فرآیند کشتار آنان مدد رسانده است. مقال پی‌آمده با استناد به پاره‌های روایت‌ها و تحلیل‌ها، درصدد است تا ماجرای این سفر را بازخواند.

در کیستی روبرت داچ هایزر
در آغاز این نوشتار، بایسته است که بر پیشینه روبرت داچ هایزر فرستاده جیمی کارتر به ایران در دوره اوج‌گیری انقلاب اسلامی، گذری داشته باشیم. برتارنمای مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، درباره او تک نگاشته‌ای وجود دارد که می‌تواند کارنامه وی را عیان سازد:
«روبرت داچ هایزر در سال ۱۹۲۴، در کلرادوی امریکا متولد شد. وی در سال ۱۹۴۳ و پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، برای خدمت در ارتش ثبت نام کرد و در طول جنگ جهانی دوم، به عنوان خلبان بمب افکن تا درجه افسری ارتقا یافت. در اوایل سال ۱۹۴۶، پس از آن که دولت امریکا تصمیم به ایجاد یک فرماندهی استراتژیک هوایی گرفت، هایزر برای کمک به ایجاد بخش بمب افکن فرماندهی استراتژیک، داوطلب شد. وی در جنگ کره و ویتنام نیز فعالانه شرکت جست و در این دوران، به فرماندهی عملیات ضربتی در مقر هدایت بمب افکن‌های خاور دور ارتش امریکا رسید. در این پست برنامه‌ریزی برای مأموریت بمب افکن‌های استراتژیک و صدور دستور عملیات روزانه آنها، بر عهده هایزر قرار داشت. او بعد از ۲۰ سال خدمت در ارتش امریکا، در سال ۱۹۷۲ به درجه سرلشکری رسید و مأمور به خدمت در پنتاگون شد. مسئولیت هایزر در این دوره، نظارت بر برنامه‌های فروش نظامی نیروی هوایی در سراسر جهان بود. در همین دوره، چند بار برای فروش ادوات نظامی نیروی هوایی به رژیم پهلوی، به ایران سفر کرد. در سال ۱۹۷۵ توسط رئیس‌جمهور وقت امریکا، به درجه ژنرالی چهار ستاره منصوب شد و برای تصدی پست معاون فرماندهی کل نیرو‌های امریکا در اروپا، تحت فرماندهی ژنرال الکساندر ال- هیگ، به اشتوت‌گارت آلمان رفت. وی در این مسئولیت، اداره بیش از ۳۲۰ هزار نیروی نظامی امریکایی و نظارت بر آن‌ها و نیز تمامی فروش‌های نظامی خارجی و برنامه‌های کمک نظامی به ۴۴ کشور را عهده‌دار بود. هایزر در جریان اوج‌گیری نهضت انقلابی مردم ایران و پس از ناامیدی امریکا از نتیجه تلاش مقامات داخلی کشور، با هدف جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی، در روز ۱۴ دی ماه ۱۳۵۷ به طور مخفیانه وارد ایران شد و در مدت اقامت خود، تلاش گسترده‌ای جهت دستیابی به هدف مأموریتش کرد. وی در نهایت بدون کسب موفقیت، ناگزیر در تاریخ ۳ فوریه ۱۹۷۹ (۱۴ بهمن ۵۷) از ایران خارج شد و شش سال بعد، خاطرات خود را درباره این مأموریت به رشته تحریر درآورد....»

ژنرال امریکایی به ایران آمد، تا ژنرال‌های ایرانی فرار نکنند!
اگر به مجموعه اسناد در باب سفر هایزر به ایران نظری بیفکنیم، در خواهیم یافت که این مأموریت اهدافی متنوع و مرحله به مرحله داشته است. از جلوگیری از فرار سران ارتش از ایران، هماهنگ کردن آنان با شاپور بختیار و نهایتاً طراحی کودتا به نفع شاه در صورت کارگر نیفتادن دیگر ترفندها، در زمره این اهداف قرار دارد. دکتر مهران کامروا استاد و رئیس گروه علوم سیاسی دانشگاه نورث ریچ، در این فقره معتقد است:
«گرچه دولت کارتر کاملاً از بختیار حمایت کرد، اما بسیاری در وزارت امور خارجه، از جمله سفیر سولیوان، فکر نمی‌کردند او بتواند ماه ژانویه را پشت سر بگذارد! رئیس‌جمهور کارتر، برژینسکی، وزیر [دفاع]براون، و [وزیر انرژی]شلزینگر، مخالف این فکر بودند. به منظور اطمینان یافتن از اینکه بختیار در حقیقت جان سالم به در خواهد برد، واشینگتن تصمیم گرفت تا یک افسر عالی‌رتبه نظامی به ایران گسیل دارد، تا نیرو‌های مسلح را در پشتیبانی از نخست‌وزیر جدید گردهم آورد. ژنرال رابرت هایزر فرمانده نیرو‌های ناتو در اروپا، برای این مأموریت انتخاب شد. هایزر در چند مناسبت به ایران سفر کرده بود و شخصاً اکثر رهبران نظامی ایران را می‌شناخت. به او دستور دادند که بی‌درنگ عازم ایران شود و مراتب نگرانی و اطمینان رئیس‌جمهور را، به رهبران نظامی حاضر در تهران انتقال دهد. قرار بود آن‌ها را ترغیب کند که منسجم بمانند و تنگاتنگ هم کار کنند و کشور را ترک نگویند. (همزمان با ورود هایزر، ارتشبد غلامعلی اویسی فرماندار نظامی تهران و ارتشبد ازهاری نخست‌وزیر مستعفی، به بهانه بیماری و جداگانه از کشور خارج شدند). مأموریت پیشنهادی هایزر، شدیداً مورد مخالفت مافوق بلافصلش یعنی ژنرال الکساندر هیگ فرمانده عالی نیرو‌های ناتو و سفیر سولیوان قرار گرفت. هایزر نیز به همین اندازه، دلواپس تحقق‌پذیری مأموریتش بود. او بعد‌ها نوشت: نمی‌فهمیدم چه چیزی می‌توانستم به دست آورم!... به علاوه در واشینگتن، بر سر هدف دقیق سفر ژنرال به ایران و معنا و مفهوم دستورات داده شده به او، اختلاف‌نظر وجود داشت. کارتر دستورات را به عنوان آخرین حربه، مهر تأییدی بر کودتا می‌دید. اما برژینسکی مأموریت هایزر و دستورات همراهش را، چراغ سبزی برای کودتا می‌دانست. برژینسکی می‌نویسد: هدف از مأموریت هایزر این بود که در صورت لزوم اساس استیلای نظامی را پی‌ریزی کند و در این حین، رهبری مورد نیاز را ایجاد نماید... در این زمان برژینسکی با بی‌میلی به این نتیجه رسیده بود که یک دولت نظامی و بدون شاه، تنها چاره قابل طرح بوده است....»

جای پای فشار و نگرانی، در همه صورت شاه دیده می‌شد
بهترین راوی مأموریت هایزر، خاطرات و گفت و شنود‌های خودِ اوست. وی می‌تواند نکاتی را نگفته، یا مواردی را عمداً مغفول نهاده باشد، اما در مجموعه گفته‌های او، نکات فراوانی برای یافتن و سرنخ گرفتن وجود دارد. آنچه در ادامه می‌خوانید، روایتی است که وی از علل و اهداف سفرش به ایران به دست داده است:
«وظیفه اصلی ما طبق رهنمود کارتر، جلوگیری از فرار فرماندهان بعد از رفتن شاه بود. طبق دستور، فرماندهان باید می‌ماندند و در تثبیت دولت و در دست گرفتن اوضاع مملکت کمک می‌کردند. در ملاقاتم با تیمسار ربیعی فرمانده نیروی هوایی، از او پرسیدم که آیا طرحی برای کودتا وجود دارد یا نه؟ وی تأیید کرد که هیئتی تشکیل شده که کاملاً فعالیت می‌کند و اعضای هیئت را: حبیب اللهی، طوفانیان، خسروداد و خودش معرفی کرد. فرماندهان بایستی درک می‌کردند که ما با کودتا مخالفتی نداشتیم و اگر لازم می‌شد، می‌بایست کودتای نظامی صورت می‌گرفت؛ لذا نظر ما این بود که بختیار از ارتش، به عنوان عامل به دست گرفتن اوضاع استفاده کند. من در جلسه مشترک فرماندهان نظامی به آن‌ها گفتم که باید یک طرح نوشته شده داشته باشید. باید طرح عملیات نظامی (روز موعود) را بریزید، باید برنامه‌ریزی را از پیش آغاز کنید و راهی را برای مقابله با جنگ روانی آیت‌الله بیابید. طوفانیان به من هشدار داد که حمایت لفظی بیش از حد امریکا از دولت بختیار، تأثیر منفی دارد و خمینی یک نفرت مسری از جهان غرب را اشاعه می‌دهد که امریکا در مرکز این هدف بود. سولیوان معتقد بود، هر نوع تلاشی برای تقویت بختیار اتلاف وقت است. سفیر به ارتش امیدی نداشت، نظری که من قبول نداشتم. در ملاقات با شاه، از دیدن قیافه خسته و فرسوده او یکه خوردم. جای پای فشار و نگرانی، در همه صورت او دیده می‌شد. برخلاف همیشه که او را در لباس نظامی می‌دیدم، این بار یک کت و شلوار غیر نظامی و تیره پوشیده بود. در آن دیدار، از دستور رئیس‌جمهوری شروع کردم و بحث را به تشکیل گروه پنج نفری و آخرین تحولاتش کشاندم و طرح آغاز شده را، به تفضیل برای او شرح دادم. بسیار علاقمند به نظر می‌رسید. قبول کرد به علت اینکه برنامه‌ریزی وجود نداشته، این کار لازم بوده و طرح‌های آنها، تنها در زمینه مبارزه با تهدیدات خارجیان بوده است. گفت که احساس می‌کند، به یک مرخصی نیاز دارد و خسته است. فکر می‌کرد که نبودش در ایران، اوضاع را تثبیت می‌کند. گفت که می‌خواهد در مصر توقف کند، تا با انور‌سادات دوست خویش دیدار نماید. بعد به مراکش یا اسپانیا برود و پس از سوخت گیری، به امریکا عزیمت نماید....»

عملیات کورتاژ و مختصات آن
همانگونه که اشارت رفت، امریکا و نماینده اعزامی‌اش هایزر، از دست زدن به کودتا برای تداوم حاکمیت پهلوی دوم دریغ نداشتند. آنان برای این اقدام به تهیه طرحی جامع دست زدند که بعد‌ها از دفتر سپهبد امینی افشار به دست آمد. در این عملیات که «کورتاژ» نامیده شده بود، سران انقلاب ربوده، مراکز نیروی هوایی بمباران و مردمی که مقاومت می‌کردند، کشتار می‌شدند! سید هاشم منیری پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره می‌نویسد:
«در روز‌های پایانی حکومت پهلوی، شواهدی از وجود یک کودتای احتمالی از طرف ارتش احساس می‌شد. بدین سبب است که امام خمینی، هم دولت بختیار را نصیحت کرد و هم به ارتش که ما می‌خواهیم شما نوکر نباشید، یک مستشار امریکایی بر شما حکومت نکند، می‌خواهیم ارتش استقلال داشته باشد. آقای ارتشبد شما نمی‌خواهید مستقل باشید؟ شما می‌خواهید نوکر باشید؟... این اظهارات و فضای آشفته بعد از رفتن شاه، هایزر را مصمم‌تر کرد که طرح دوم را هرچه زودتر اجرایی و عملی کند. طرح مزبور (که شروع تدارکات آن از آبان‌ماه آغاز شده بود)، عملیات نجات یا عملیات کورتاژ نام گرفت که اتاق فکر آن برگرفته از همان گروه پنج نفره‌ای است که باید با هماهنگی لازم بین خود و اطاعت از دستورات هایزر، این طرح را عملیاتی می‌کردند. زیرا آن‌ها به تنهایی قادر نبودند، تا مسئولیت آن را برعهده بگیرند. همچنانکه یک بار ارتشبد قره باغی در اواخر دی‌ماه، از قبول مسئولیت خودداری و استعفا کرد. با این‌حال با توجه به اسنادی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از دفتر ویژه و محل کار سپهبد امینی افشار جمع آوری شد، قرار بود در بهمن ماه این طرح اجرا شود و آغاز آن با اعلام حکومت نظامی در ۲۱ بهمن‌ماه و حمله به مراکز نیروی هوایی توسط گارد شاهنشاهی و نیز بمباران چند منطقه شهر از جمله منطقه نیروی هوایی در فرح‌آباد، شروع شود. در این طرح، با تقسیم کار منظم از هر یگان اجرایی، نسبت به دستگیری فعالان و محرکان بلوا، لیستی از سوژه‌ها و آدرس سکونت آن‌ها تهیه شده بود تا به‌محض دریافت دستور، به‌دستگیری آنان اقدام شود و سپس دستگیرشدگان به پادگان باغشاه اعزام شوند و از آنجا در گروه‌های ۹۰ نفری، به نمایندگان نیروی هوایی در فرودگاه‌های مهرآباد و دوشان تپه تحویل داده شوند. پس از دستگیری موج اول، در موج دوم، رهبران انقلاب به زندان قصر تحویل داده شوند. مقصد تمامی افراد دستگیر شده، فرودگاه جزیره سیری در خلیج فارس بود. از جمله افراد سرشناسی که باید دستگیر می‌شدند، امام خمینی، آیت‌الله طالقانی، مهدی بازرگان نخست وزیر و هیئت دولت بودند. علاوه بر آن اعضای جبهه ملی، حزب ملت ایران، جامعه سوسیالیست‌ها، روحانیونی چون: باهنر، مفتح، مهدوی کنی، کروبی، هادی غفاری، حتی شعرا و نویسندگان و البته اعضای سازمان‌های دست چپی همچون فرخ نگهدار، قریشی و...، جزو دستگیرشدگان بودند. طرح قرار بود که با دستگیری عده زیادی، خاتمه یابد....»


روایتی از شکست کودتای خونین
به‌رغم تمامی تدابیر هایزر و فرماندهان نظامی وقت، اجرای عملیات کورتاژ ناممکن گشت و از این رهگذر، کاری‌ترین ضربه به حکومت شاه وارد آمد. بدنه ارتش به مردم پیوستند و آنان نیز به‌رغم صدور اعلامیه حکومت نظامی، خیابان‌ها را ترک نکردند. به نظر می‌رسد که ژنرال امریکایی، زودتر از بقیه به عدم امکان کودتا واقف شد، چه اینکه پیش از انجام آن تهران را ترک گفت! سرهنگ کیخسرو نصرتی رئیس وقت پلیس تهران، در روز دوم اسفند ماه ۵۷ و در مصاحبه با روزنامه اطلاعات، شکست کودتا را به ترتیب پی‌آمده روایت کرده است:
«دستور رحیمی آن بود که پس از اعلام حکومت نظامی در ساعت چهار ونیم بعد‌ازظهر روز شنبه ۲۱ بهمن ماه، نیرو‌های پلیس اقدام به سنگرگیری کنند. از دستورات و قرائن آشکار بود که کودتایی در شرف تکوین است و این کودتا قرار بود، در نیمه‌های شب ۲۲ بهمن انجام گیرد. دستور رحیمی به پلیس تهران آن بود که نیرو‌های پلیس و ارتش هر جنبنده‌ای را که در روز یکشنبه ۲۲ بهمن در خیابان‌ها مشاهده کردند، به گلوله ببندند! سرلشگر محمدجواد مولوی رئیس پلیس تهران، این موضوع را با من در میان گذاشت و اظهار نگرانی کرد. زیرا وی از مدت‌ها قبل، از حکومت شاه روی گردان شده بود و اعلامیه‌هایی را که از طرف نیرو‌های مخالف شاه منتشر می‌شد، به دقت مطالعه می‌کرد. من که از دو سال قبل در شهربانی کل کشور، مخفیانه به نفع نهضت ملی ایران فعالیت می‌کردم، درصدد بودم تا در زمان مقتضی به نفع مردم وارد عمل شوم. دستور آن روز رحیمی مرا تکان داد و دیگر تأمل را جایز ندانستم و با توافق سرلشگر مولوی، فرماندهی عملیاتی را که قرار بود به وسیله کلانتری‌های ۱۳، ۱۶ و ۱۷ انجام شود، به عهده گرفتم. دستور رحیمی این بود که افراد پلیس در شب ۲۱ بهمن ماه، در ساختمان‌های مرتفع سنگرگیری نمایند و با اعلام بعدی و رسیدن نیرو‌های نظامی، وارد عملیات شوند. هدف از انجام عملیات این بود که اولاً این مواضع را از سنگرگیری احتمالی چریک‌ها حفظ کنیم و ثانیاً از همانجا، مردم را در خیابان‌ها به گلوله ببندیم. ظاهراً قرار بود که واحد‌های زرهی ارتش نیز، از پادگان‌های خود خارج شوند و پس از درهم شکستن مقاومت مردم، مواضع حساس را اشغال کنند. اما در روز شنبه ۲۱ بهمن ماه، پس از اعلام حکومت نظامی در ساعت چهار ونیم بعد از ظهر، مردم به خانه‌های خود نرفتند و تلفن کلانتری‌ها مرتباً زنگ می‌زد و از من کسب تکلیف می‌کردند که در مقابل جمعیت به چه عملی باید دست بزنند؟ موقعیت خوبی بود. به تمام روسایی که تلفن کردند، گفتم: اوضاع شهر وخیم است و پلیس را یارای مقابله با مردم نیست و برای آنکه کشته نشوید، بهتر است که کلانتری‌ها را تخلیه کنید. اغلب کلانتری‌ها، مطابق دستور ما رفتار کردند و پس از اولین برخورد با جمعیت، ساختمان‌ها را تخلیه کردند و مردم توانستند این اماکن را تسخیر و به سلاح‌ها دسترسی پیدا کنند. به این ترتیب، کودتاچیان با مشکل بزرگی روبه‌رو شدند. در آن شب، تهران صحنه نبرد شده بود! سربازان فرمانداری نظامی، از مقابل مردم می‌گریختند و شهر به تصرف نیرو‌های مسلح مردمی درآمده بود. پس از تخلیه کلانتری‌ها درنگ را جایز ندانسته، به طرف دانشکده پلیس حرکت کردم، تا با حیله‌ای این محل را - که واحد‌های ارتشی در ارتفاعات آن سنگربندی کرده بودند- تسلیم مردم نمایم. ساعت پنج صبح با افراد تحت اختیار خود، به دانشکده پلیس رسیدیم و بلافاصله دستور دادم که پرچم سفید صلح را بر فراز ساختمان بالا ببرند. پاسبانی مأمور این کار شد و به محض آن که پرچم را آویخت، مورد اصابت گلوله واحد‌های ارتش قرار گرفت و از طبقه چهارم به پایین سرنگون شد! چون بیم زد و خورد با نیرو‌های ارتشی می‌رفت و عده ما در مقابل آنان قلیل بود، با زحمت زیاد خود را از مقابل نیرو‌های ارتشی کنار کشیده و سلاح‌های سنگین را در دانشکده گذارده و آن محل را ترک کردیم و از آن پس متواری شدیم....»

کلام آخر
شکست کودتای هایزر در واپسین ساعات حکومت رژیم پهلوی، به مثابه نمادی برای شکست کودتا‌های بعدی، تا دهه‌های متوالی بود. چه اینکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، کودتا‌هایی از سوی کارفرمایان ژنرال به دیگر عناصر و جریانات سفارش داده شد که تیر همه آن‌ها به سنگ خورد! گو اینکه در این سرزمین و برای مدت‌های مدید، کودتا اثر نخواهد کرد، چراکه مردم در صحنه هستند و تا هنگامی که باشند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در تحلیلی، علت بی‌فرجامی کودتای هایزر را، این چنین باز می‌گوید:
«نکته قابل توجه، نحوه تعأمل بدنه ارتش با حرکت انقلاب اسلامی است. اگرچه فرماندهان ارشد ارتش در هماهنگی با هایزر در اندیشه خونریزی و کشتار مردم بودند، اما مسلماً در بدنه ارتش حرکت معکوسی وجود داشت که هر روز بر شدت و گستره آن افزوده می‌شد. اشاراتی که هایزر در خاطرات خود به نحوه رفتار همافران با مستشاران نظامی امریکا در پایگاه هوایی اصفهان می‌کند، گوشه‌ای از این واقعیت را به نمایش می‌گذارد: پیام دیگر، حکایت از بروز مشکلات و حوادث بیشتری در پایگاه خاتمی می‌کرد. وقتی که افراد ما پایگاه را ترک می‌کردند، همافران آن‌ها را بازرسی کرده بودند تا مبادا وسیله یا قطعه‌ای همراه خود ببرند... وجود این روحیه در بین قشری از نیرو‌های ارتش که عمدتاً دوره‌های آموزشی خود را در امریکا گذرانده و از حقوق و مزایای بهتری نسبت به دیگر نیرو‌های ارتشی برخوردار بودند، حاکی از عمق نفوذ تفکر، اندیشه و انگیز‌ه‌های انقلابی به درون بدنه ارتش در آن هنگام است... به طور کلی خاطرات هایزر می‌تواند، گوشه‌هایی از عظمت انقلاب اسلامی را به ویژه برای نسل‌هایی که خود از نزدیک شاهد این واقعه بزرگ نبوده‌اند، به تصویر کشد. زیرا نشان می‌دهد امریکا هرآنچه در توان داشت، برای سد کردن راه انقلاب به کار گرفت، اما در نهایت شکست خورد....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار