کد خبر: 1196367
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۴۰۲ - ۰۱:۴۰
نظری بر افت‌و‌خیز‌های برقراری رابطه میان ایران و اسرائیل
این روزها- که جهان در تلاطم جلوگیری از کشتار جنون‌آمیز مردم غزه به دست اسرائیل است- خوانش پیشینه عملکرد این رژیم بهنگام می‌نماید.
احمدرضا صدری
جوان آنلاین: این روزها- که جهان در تلاطم جلوگیری از کشتار جنون‌آمیز مردم غزه به دست اسرائیل است- خوانش پیشینه عملکرد این رژیم بهنگام می‌نماید. بخشی از این گذشته، مربوط به سابقه همدستی این رژیم با حکومت پهلوی است که مقال پی آمده این موضوع را بازخوانی می‌کند. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
 پهلوی دوم و انتخاب بدترین گزینه در برابر رژیم اسرائیل
گذشته از آنکه نفس کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و برکشیدن رضاخان، خود بخشی از طراحی‌های پیشاتأسیس رژیم‌صهیونیستی بوده است، باید دید پهلوی‌ها در موضوع تأسیس اسرائیل، چه گزینه‌هایی در برابر خویش داشته‌اند؟ این ارزیابی در بادی بحث، نشان خواهد داد انتخاب آنان را چگونه باید داوری کرد. رضا زارع‌فاروغی، پژوهشگر تاریخ رژیم‌صهیونیستی در این موضوع معتقد است:
«رژیم محمدرضا پهلوی در برابر تأسیس دولت اسرائیل، سه گزینه پیش رو داشت. گزینه اول حمایت از مردم مظلوم فلسطین و بهترین گزینه بود و جامعه اسلامی هم این انتظار را داشت، البته در حمایت از فلسطین، آیت‌الله سید‌ابوالقاسم کاشانی و جمعیت فدائیان اسلام تلاش خود را برای اعزام ۵‌هزار نیروی کمکی و مبارز داوطلب برای جنگیدن با رژیم اسرائیل آغاز کردند، اما رژیم پهلوی به این گزینه توجه نکرد و مانع اعزام حامیان فلسطین شد. گزینه دوم می‌توانست اعلام بی‌طرفی نسبت به موضوع فلسطین باشد. گزینه سوم پشتیبانی و حمایت از رژیم اسرائیل بود که از منظر مردم مسلمان ایران و رهبران مذهبی بدترین گزینه قلمداد می‌شد. متأسفانه محمدرضا پهلوی گزینه سوم را انتخاب کرد و هر چند به ظاهر، در گفتار و تنها در پاره‌ای از امور، خود را طرفدار فلسطین معرفی می‌کرد، اما در عمل و با شناسایی اسرائیل به صورت دوفاکتو در سال۱۳۲۸، روابط پنهانی خود را با رژیم اشغالگر قدس آغاز کرد. این روابط در ابعاد گوناگون سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نظامی و فرهنگی با دشمن مسلمانان به صورت گسترده، پیچیده و اسرارآمیز و در بالاترین سطح، در مقایسه با کشور‌های خاورمیانه و به مدت ۳۰ سال تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه یافت...». 
 
 شاه اسرائیل را به رسمیت شناخت تا از امریکا وام بگیرد!
هر چند تعدادی از بانیان کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، چون عین‌الملک هویدا، سیدضیاءالدین طباطبایی و از این قبیل، سال‌ها قبل از تأسیس رژیم‌صهیونیستی در خدمت اهداف آن بوده‌اند، اما صهیونیست‌ها برای هر دوره از زمان، اهرم‌های لازم را برای تحمیل خواسته‌های خویش بر حاکمان ایران پیش‌بینی کرده بودند. یکی از این محرک‌ها، اعطای وام به محمدرضا پهلوی در قبال به‌رسمیت‌شناختن اسرائیل بود! امری که در دوره صدارت محمدساعد مراغه‌ای انجام گرفت و البته در این میان، رشوه کلانی هم به او پرداخت شد! دکتر موسی فقیه‌حقانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره می‌گوید:
«اسرائیل در سال۱۳۰۲ هنوز تشکیل نشده است، همچنان بحث مهاجرت است و بحث‌هایی که حزب صیونت در ایران دنبال می‌کند، اما در کشورمان تظاهرات ضدصهیونیستی داریم و مکاتبه با دولت و حکومت با این هدف که جلوی فعالیت‌ها به نفع اسرائیل را بگیرد. وقتی رضاخان به پادشاهی می‌رسد، عملاً این نوع تحرکات را نیز سرکوب می‌کند، ولی جامعه ایرانی هیچ‌گاه نسبت به فلسطین بی‌تفاوت نبود و عملاً می‌بینیم که برخی شخصیت‌های روحانی، در زمانی که فلسطین هنوز فلسطین است و به اشغال اسرائیلی‌ها درنیامده، از مردم فلسطین حمایت می‌کنند و با جریانی که به دنبال تشکیل رژیم‌صهیونیستی است، مخالفت می‌کنند. با این همه نباید از یاد برد که رژیم پهلوی، اساساً یک رژیم وابسته است و وقتی اراده آن کانون‌های سلطه‌گر پشت تأسیس این رژیم است، او هم حمایت می‌کند. در این میان ایران جزو اولین کشور‌هایی است که این رژیم را به رسمیت می‌شناسد، البته به شکل دوفاکتو. خیلی جالب است که محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۲۸، وقتی برای دریافت وام از امریکایی‌ها سفری به این کشور دارد، جرئت نمی‌کند برخلاف آنچه در ایران و افکار عمومی مردم ایران می‌گذرد، بخواهد از رژیم ضداسلامی و ضدبشری اسرائیل حمایت کند. لابی صهیونیستی- که در آن مقطع ۵ میلیون نفر در امریکا را تشکیل می‌دادند- مانع شدند که این وام به محمدرضا پهلوی داده شود. دادن وام را مشروط به این کردند که رژیم‌صهیونیستی از سوی محمدرضا پهلوی به رسمیت شناخته شود، البته دولت محمدساعد مراغه‌ای این کار را انجام می‌دهد. ظاهراً او یک رشوه مفصلی هم از صهیونیست‌ها دریافت کرده بود. در قبال آن رشوه و نیز فشاری که صهیونیست‌ها وارد کردند، شاه مجبور شد، در واقع اراده‌ای نداشت، البته بیشتر ملاحظه افکار عمومی مردم ایران و علما و مردم کشور‌های منطقه را می‌کرد که در بین کشور‌های اسلامی اولین کشوری باشد که بخواهد این رژیم نامشروع را به رسمیت بشناسد، به همین جهت، به شکل دوفاکتو این کار انجام شد. در این زمان، ما مخالفت علما و شخصیت‌های بزرگ مذهبی را با این ماجرا می‌بینیم. مرحوم آیت‌الله کاشانی وقتی از تبعید لبنان برمی‌گردد، در همان دوسه روز اول با ایشان مصاحبه‌ای می‌کنند که طی آن ایشان به دو موضوع اشاره می‌کند: یکی اینکه ما اجازه نمی‌دهیم انگلیسی‌ها نفت ایران را غارت بکنند، نمی‌گذاریم نفت ایران از گلوی انگلیسی‌ها پایین برود، دیگر اینکه ما در قبال اتفاقاتی که در فلسطین رخ می‌دهد، بی‌تفاوت نیستیم و نخواهیم ماند... (در این زمان، رژیم اشغالگر قدس هنوز رسمیت خود را اعلام نکرده بود). این موضع‌گیری در حالی است که آیت‌الله کاشانی، هیچ جایگاه دولتی و رسمی در ایران نداشت. در همان موقع شهید سیدمجتبی نواب‌صفوی، رهبر فدائیان اسلام برای اعزام جوانان ایرانی به فلسطین، به منظور دفاع از این کشور اسلامی در مقابل صهیونیست‌ها ثبت‌نام می‌کند و عده زیادی نیز نام‌نویسی می‌کنند. این‌ها تکاپو‌هایی بود که در ایران شاهد آن بوده‌ایم. در واقع ملت ایران از ابتدای بحث مهاجرت و صدور اعلامیه تأسیس و در کل نیتی که صهیونیست‌ها داشتند تا به امروز پشتیبان ملت فلسطین بوده‌اند...». 
 
 محمد مصدق به دلیل قطع رابطه با اسرائیل، از سوی اعراب «زعیم شرق» لقب گرفت
ایجاد ارتباط با رژیم اسرائیل، موجب بدبینی و واکنش منفی جهان عرب نسبت به شاه شد. در داخل نیز بسیاری به این باور گراییدند که پهلوی دوم در اردوگاه زورمداران و مستکبران جهان قرار گرفته است. هم از این روی دکتر محمد مصدق پس از نیل به صدارت، این ارتباط را قطع کرد. این اقدام او، تحسین جهان عرب را به دنبال داشت، هر چند به تمامی اهداف خویش نائل نشد! محمدرضا چیت‌سازیان، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در تحلیل این رویکرد آورده است:
«پس از تشکیل دولت اسرائیل، موشه شرتوک- که به اصطلاح وزیر امور خارجه دولت موقت اسرائیل بود- خطاب به وزیر امور خارجه ایران، ضمن اعلام استقرار یک دولت یهودی مستقل در سرزمین‌ها و اراضی فلسطینی و همچنین یادآوری یک واقعه تاریخی، یعنی نجات قوم یهود به وسیله کوروش، از شاه ایران درخواست کرد با به‌رسمیت‌شناختن اسرائیل، بزرگمنشی دوران کوروش را تکرار کند! دولت ایران نیز پس از مدتی، عباس صیقل را به بهانه سرکشی و نظارت بر املاک اتباع ایرانی روانه اسرائیل کرد و به این ترتیب، اولین گام را در مسیر به‌رسمیت‌شناختن اسرائیل برداشت. صیقل نیز در گزارشی که پس از بازگشت از سرزمین‌های اشغالی به دولت داد، با تجمید فراوان از رفتار اسرائیل بر به‌رسمیت‌شناختن این رژیم از سوی دولت ایران تأکید کرد. دولت ایران نیز که روابط چندانی با برخی کشور‌های عربی تندرو همچون عراق و مصر نداشت و خود را در نظام دوقطبی در مدار امریکا تعریف می‌کرد، در اسفندماه سال ۱۳۲۸ ش، فرصت را برای به‌رسمیت‌شناختن دولت اسرائیل مناسب یافت. این اقدام به صورت رسمی، از سوی دولت محمدساعد مراغه‌ای و هنگام فترت مجلس انجام گرفت. طی این روند، ایران اسرائیل را به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخت و عباس صیقل را به عنوان نماینده ایران به فلسطین فرستاد. تهران در بیت‌المقدس سرکنسولگری دایر کرد و مناسبات ایران با جهان عرب، تیره و تار شد. این رویکرد دولت ایران، با واکنش تند کشور‌های عربی روبه‌رو شد و آن‌ها این کار را خیانت به جهان اسلام و کشور‌های عربی قلمداد کردند. ساعدمراغه‌ای نیز چند روز بعد از نخست‌وزیری برکنار و بلافاصله به عضویت مجلس سنا منصوب شد. تقریباً ۲۷ سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود که دکتر محمد مصدق در جریان مبارزات منتهی به ملی‌شدن صنعت نفت، چرخشی اساسی در سیاست خارجی ایران در منطقه ایجاد کرد. وی در ۱۶ تیرماه ۱۳۳۰ با فراخواندن نمایندگان ایران از تل‌آویو، روابط سیاسی و دیپلماتیک خود را با رژیم غاصب اسرائیل قطع کرد و کوشید با بهبود رابطه با کشور‌های عربی، موازنه سیاسی را در منطقه خاورمیانه تغییر دهد. این اقدام دولت مصدق بازتاب گسترده‌ای داشت و افکار عمومی جهان عرب را به نفع نهضت ملی ایران دگرگون کرد. روزنامه‌های عربی، مصدق را زعیم شرق نامیدند و عبدالرحمن عزام پاشا، دبیرکل اتحادیه عرب در اظهاراتی گفت: تمامی دولت‌های عربی به روشی که دولت ایران در روابط خود با دولت اسرائیل در پیش گرفته است، با تمجید و تحسین می‌نگرند...، اما مانند همیشه این اقدام به صورت یکجانبه انجام شد و دولت‌های عربی به استثنای مصر، تغییری در موضع بی‌تفاوت و حتی خصمانه خود نسبت به نهضت ملی‌شدن نفت ندادند و حتی برخی از آن‌ها مانند عراق با دشمنان نهضت همکاری کردند! با این حال این پایان کار نبود و با کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ ش بود که رویکرد ایران به مسائل منطقه و جهان عرب و به ویژه مسئله منازعه اعراب و اسرائیل تغییر کرد...». 
 
 کامیابی رژیم‌صهیونیستی در ایران، پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
بی‌تردید رژیم‌صهیونیستی یکی از منتفعین کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ قلمداد می‌شود، چه اینکه توانست مجدداً آب رفته را به جوی بگرداند و از آن مهم‌تر، بر بسا شریان‌های سیاست، اقتصاد و فرهنگ ایران سلطه یابد. حجم فعالیت‌های مخفی اسرائیل در ایران به حدی است که یعقوب نیمرودی در اظهار نظری معروف آن را در صورت افشا، شگفتی‌ساز قلمداد می‌کند! چیت‌سازیان در باب ایجاد دوباره این ارتباط، تحلیلی به شرح پی‌آمده دارد: 
«این بار قرعه به نام منوچهر اقبال افتاد و وی به عنوان نخست‌وزیر وقت، به مذاکره با اسرائیل مشغول شد، البته منوچهر اقبال خود مخالف شناسایی کامل اسرائیل از سوی ایران بود، اما نتوانست در برابر خواسته محمدرضا پهلوی ایستادگی کند. در حالی که تحولات سیاسی در منطقه خاورمیانه، مصر و سوریه را به اتحاد جماهیر شوروی نزدیک کرده بود، شاه تصمیم گرفت هر چه بیشتر به اسرائیل نزدیک شود، به خصوص که اسرائیل با در پیش گرفتن دکترین پیرامونی بن گوریون، قصد داشت از طریق اتحاد با کشور‌های غیرعربی پیرامون جهان عرب، از انزوای سیاسی و بن‌بست محاصره جهان عرب خارج شود. سرانجام رابطه میان دولت ایران و رژیم غاصب اسرائیل، دوباره برقرار شد و ایران به صورت دوفاکتو تل‌آویو را به رسمیت شناخت. در ظاهر سفیری میان دو کشور مبادله نشد، اما همیشه یکی از مأموران وزارت خارجه، به عنوان کاردار در اسرائیل اقامت داشت و نماینده دولت اسرائیل در ایران به عنوان وابسته اقتصادی، وظایف نماینده سیاسی را تمام و کمال انجام می‌داد! در واقع شاه که می‌دانست چنین سیاستی با واکنش کشور‌های عربی روبه‌رو خواهد شد، می‌کوشید پیامد‌های این رویکرد را کمتر کند، چون او کاملاً از این مسئله آگاه بود که همکاری آشکارش با اسرائیل، مانع آن خواهد شد که عربستان‌سعودی، اردن و سایر شیخ‌نشین‌های عربی با او متحد شوند. با وجود این تلاش‌ها، با برقراری رابطه مجدد میان تهران و رژیم‌صهیونیستی، جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهور وقت مصر سخنرانی تندی علیه محمدرضا پهلوی کرد و به دلیل اقدام شاه ایران در به‌رسمیت‌شناختن رژیم غاصب اسرائیل به او دشنام داد! صحبت‌های جمال عبدالناصر با توجه به نقشش در جهان عرب، با حمایت بسیاری به ویژه از سوی کشور‌های عراق و سوریه همراه شد، در نتیجه دولت ایران، هدف حملات شدید کشور‌های اسلامی قرار گرفت. شدت این حملات به قدری بود که محمدرضا پهلوی ناچار شد به شیخ شلتوت، رئیس دانشگاه الازهر مصر در قاهره تلگرافی ارسال کند و در آن توضیح دهد که تهران رژیم‌صهیونیستی را به صورت محدود به رسمیت شناخته و اقدام ایران موضوع جدیدی نیست!...، اما این اقدامات چندان مؤثر نبود و دولت مصر در نهایت، روابط دیپلماتیک و سیاسی خود را با ایران قطع و دیپلمات‌های ایران را از مصر اخراج کرد. این امر به تیرگی بیشتر روابط محمدرضا پهلوی با مصر منتهی شد...». 
 
 پهلوی دوم، دگر بار منفور جهان اسلام و عرب
توجیهات پهلوی دوم مبنی بر جدیدنبودن ایجاد رابطه با اسرائیل، جهان اسلام و عرب و حتی مردم ایران را قانع نمی‌کرد! چه اینکه دور جدید این ارتباط، از جنس نوبت قبل آن نبود و ابعاد و جوانب فراوان داشت. اسرائیلی‌ها حتی در آن دوره آماده می‌شدند تا سیستم امنیتی ایران را نیز در دست گیرند و مأموران ساواک را آموزش دهند! زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران دور دوم رابطه اسرائیل با رژیم پهلوی را- که تا پیروزی انقلاب اسلامی تداوم یافت- اینگونه ارزیابی می‌کند:
«در اوایل سال ۱۳۳۹ بود که محمدرضا پهلوی در مصاحبه‌ای با مدیران مسئول و سردبیران جراید گفت: شناسایی اسرائیل از طرف ایران، سابقاً به صورت دوفاکتو صورت گرفته بود و امر تازه‌ای نیست، منتها روی جریانات روز و شاید هم از لحاظ صرفه‌جویی چند سال پیش، نماینده ما از اسرائیل احضار شده بود و هنوز هم وی به آنجا برنگشته است، ولی این شناسایی چیز تازه‌ای نیست و تغییری در وضع ما از این لحاظ پیش نیامده است... بعد از این مصاحبه، ظاهراً واکنش خاصی اتفاق نیفتاد، اما خیلی طول نکشید که مردم و روحانیون طی حوادث دهه ۱۳۴۰ و وقوع اعتراضات گسترده، خشم خود را نسبت به آن نشان دادند. این بار رهبری مبارزات را امام خمینی بر عهده داشت. صریح‌ترین انتقاد امام به این موضوع، در سخنرانی عاشورای ۱۳۴۲ نمایان شد. این سخنرانی در حالی صورت گرفت که حکومت پیش از آن خواسته بود در سخنرانی‌های محرم حرفی از اسرائیل زده نشود! اما امام بدون هیچ واهمه‌ای در سخنرانی خود فرمود: آخر شاه و اسرائیل چه رابطه‌ای باهم دارند؟ مگر شاه یهودی است؟ امام در پایان فرمودند: من نمی‌خواهم تو (در سرنوشت) مثل پدرت بشی، این‌ها می‌خواهند تو را یهودی معرفی کنند که من بگویم کافری تا از ایران بیرونت کنند... علاوه بر امام خمینی، نخبگان خارجی و برخی رهبران سیاسی کشور‌های دیگر نیز به این موضوع واکنش نشان دادند. شدیدترین واکنش در این زمینه، به جمال عبدالناصر تعلق داشت. ناصر در نطقی در اسکندریه، شاه را همدست استعمارگران نامید و با ذکر موارد و مصادیق متعدد، او را به شدت مورد حمله قرار داد. ناصر روابط سیاسی با ایران را قطع کرد و سفیر و اعضای سفارت ایران را در مصر نیز از این کشور اخراج کرد. سوریه، اردن و در پی آن‌ها اتحادیه عرب نیز ایران را مورد حمله قرار دادند و در این میان، سوریه نیز روابط خود را با ایران قطع کرد. همچنین اتحادیه عرب به رهبری ناصر، در واکنش به مواضع شاه اعلام کرد: از این پس عبارت مجعول خلیج‌عربی را به جای خلیج‌فارس به کار می‌برد و خوزستان ایران را نیز عربستان نامیده و جزء لاینفک سرزمین اعراب می‌داند، با این حال و به‌رغم مواضع سخت مردم و نخبگان داخلی و خارجی، روابط سیاسی و اقتصادی ایران و اسرائیل تا سال ۱۳۵۷ پابرجا بود، اما در این سال شاه تحت تأثیر حوادث سیاسی کشور و جلب نظر مساعد مردم، مجبور شد روابط خود را با این کشور قطع کند...»؛
و کلام آخر
شاه در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، تازه دریافت که ایجاد رابطه گسترده با رژیم اشغالگر قدس تا چه حد در در میان مردم ایران و ایضاً جهان اسلام و عرب، نسبت به وی بدبینی ایجاد کرده است. هم از این روی به قطع رابطه با اسرائیل پرداخت؛ اقدامی که دیرهنگام و بی‌فایده بود. سعیدی در روایت این تصمیم، چنین نگاشته است:
«واکنش مردم و رهبران مذهبی به روابط سیاسی ایران و اسرائیل در حالی صورت گرفت که از یک سو تعداد رسانه‌های جمعی بسیار محدود بود و از سوی دیگر، همه مردم به رسانه‌ها (روزنامه‌ها و رادیو) دسترسی نداشتند، با این حال واکنش مردم مسلمان ایران و رهبران آن، به این موضوع بسیار تند و شدید بود. این موضوع به خوبی، عمق آگاهی سیاسی مردم و روحانیون را در آن دوران نشان می‌دهد. به واقع مردم و روحانیون می‌دانستند که دنیا در چه سمتی ایستاده و به کدام سمت حرکت می‌کند، از این رو با واکنش به برقراری روابط ایران و اسرائیل (هر چند به صورت دوفاکتو)، محمدرضا پهلوی را مجبور به عقب‌نشینی از مواضع سیاسی خود کردند...».
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار